Tuesday, December 10, 2019

پلیکان_نوشته_ی_آگوست_استریندبرگ#

49:50

کتاب صوتی پلیکان نوشته آگوست استریندبرگ، جزء 110 نمایشنامه‌ی برتر جهان است که به جدال میان افراد یک خانواده می‌پردازد و در نهایت این ستیز به یک فاجعه ختم می‌شود. پلیکان (Pelican) به روایت زندگی خانواده‌ای می‌پردازد که پدرشان را به تازگی از دست داده‌اند. در واقع پلیکان نمادی از این پدر فداکار است که از غصه‌ی همسرش که به تازگی با داماد خانواده روابط پنهانی دارد، در ناامیدی کامل می‌میرد. مادر فقط ادعای مادری می‌کند و حتی غذا را نیز از فرزندانش دریغ کرده است، او دخترش را طعمه‌ای برای رسیدن به خواسته‌های نفسانی خودش کرده، همین‌طور پسرش که به تازگی تحصیلاتش را در رشته‌ی وکالت به اتمام رسانده، بازیچه خود قرار داده است. پسری که پیوسته مریض احوال است و برای تسکین خود به الکل پناه می‌برد، شخصیت دیگر این اثر داماد نابکار خانواده به نام اکسل است که برای رسیدن به ارث و میراث خانوادگی نقشه‌های فراوانی کشیده اما... برخی منتقدین اروپایی عقیده دارند که پلیکان یک نمایش‌نامه رئالیستی (واقعیت گرانه) است. برخی دیگر می‌گویند که این نمایش‌نامه نمادی از اروپای زمان جنگ جهانی اول است که کشورهای اروپایی به جای متحد بودن به جان هم افتادند و اروپا که همانند خانه‌ی خودشان است را به آتش کشیدند. نمایشنامه پلیکان به دفعات و در کشورهای گوناگون بر روی صحنه اجرا شده است. هم‌چنین چندین بار در رادیو ضبط شده و میلیون‌ها نفر در سطح جهان با فرهنگ‌های مختلف آن را شنیده‌اند. نام این نمایشنامه با توجه به موضوع و مفهوم داستان از کتاب مقدس برگرفته شده است. در این کتاب درج شده که پرنده پلیکان زمانی که آذوقه‌ای برای بچه‌هایش پیدا نکند، منقار خود را به سینه‌اش فرو می‌برد و با جگر و قلبش جوجه‌هایش را سیر می‌کند. آگوست استریندبرگ (August Strindberg) یکی از درخشان‌ترین و برجسته‌ترین نویسندگان اسکاندیناوی است. او از موسسان تئاتر مدرن به حساب می‌آید و در وطنش به شکسپیرِ سوئد مشهور بود. از دیگر نمایشنامه‌های او، می‌توان به «نمایش یک رویا»، «دوشیزه ژولی»، «یاغی»، «به سوی دمشق»، «پدر»، «پاریا و قوی‌تر»، «طلبکاران»، «سونات اشباح» و... اشاره کرد. :در قسمتی از کتاب صوتی پلیکان می‌شنویم مارگریت: این را می‌دانستم و به همین علت گفتم می‌بایستی جنازه‌ی آقا را همان موقع به سردابه‌ی مردگان ببرند. الیزه: اما بچه‌ها می‌خواستند مراسم یادبود همین‌جا در خانه برگزار شود. الیزه: وضعیت حاضر این اجازه را به ما نمی‌دهد و بنابراین ما هم کاری نمی‌توانیم بکنیم... (مکث) چرا روکش این نیمکت قرمز را از رویش جمع کرده‌ای؟ مارگریت: برای شستن جمع کرده‌ام... (مکث)... شما می‌دانید آقا آخرین دقایق حیات خود را روی نیمکت گذراند. پس اجازه بدهید نیمکت بیرون برده شود. الیزه: قبل از این‌که دادگاه موجودی را صورت مجلس نکرده، من اجازه ندارم هیچ تغییری در وضع این‌جا بدهم... به همین دلیل من این‌جا زندانی شده‌ام و ضمنا در اتاق‌های دیگر هم دوست ندارم بمانم. برگردان : جواد عاطفه راوی: نازی دشتکیان، حجت نصاری، فرناز حیدری، محسن زحمتکش، شکیبا علی قنبری ناشر صوتی: تاپ آرت
=============================
پنجاه و نهمین کتاب صوتی

No comments:

Post a Comment