Tuesday, February 28, 2012

گروپوتکین و انتقاد پسا ساختارگرایانه به آنارشیسم

مقاله ای از برایان موریس (*)
ترجمه : پیمان پایدار
قسمت دوم
************************************************
 (1)ضد-دولت

  گفته میشود که گروپوتکین و دیگر آنارشیستها فقط تئوریسین های ضد دولتی بودند و قاصر از به رسمیت شناختن یا چالش دیگر اشکال قدرت و ستم , که در حقیقت اتهام مسخره ای میباشد . اما این مساله توسط کلی از آکادمیسین های رادیکال مخالف آنارشیستهای حامی مبارزه طبقاتی مطرح گردیده است . مثالهای مشهود آن جان موور (1998), ل. سوزان براون(157:1993) و سائول نیومن (2004) می باشند(1). هر چند اینان انتقاد خود گروپوتکین را از قدرت غلط جلوه میدهند,اما بنظر میرسد که به رضایت اشتیاق محققان برای ترویج اصالت خودشان کمک میکند. برای مثال ,گروپوتکین نقد "ماکزیمالیستی" / "حداکثرطلبی"(اوف!) از قدرت را خیلی قبل تر از جان موور مطرح کرده بود , بدون پذیرش پروژه بورژوائی موور در رابطه با "نفس" زیبایی در حال "جنگ"(نه کمتر) با جامعه .

 برای شروع ,گروپوتکین فقط مخالف سرمایه داری نبود, بلکه علیه تمامی اشکال استثمار اقتصادی نیز-چه در معادن نمک در سیبری , چه در کارخانه های سرمایه داران, و یا در رابطه با سرواژ( ارباب -رعیتی) روسی .او همچنین متوجه شده بود که در تحت پوشش دولت مدرن, روابط قدرت بر تمامی حیطه های زندگی اجتماعی رسوخ کرده, و همانطور که ریچارد دی(2) تشخیص داده ,گروپوتکین , خیلی قبل تر از هابرماس , فوکو , و ماریو ترونتی (3) , به تشریح " تز استعمارگرایانه " که  دولت در حال بدست گرفتن, تسخیر ,استعمار , روابط اجتماعی موجود و با بکار انداختنشان تحت اتوریته خودش پرداخته است(2005:144).همانطور که خود گروپوتکین میگه :"امروزه دولت به خودش این اجازه را داده که به تمامی حیطه های زندگی ما دخالت کنه" (1885:25) . بدین صورت دولت مدرن به طور فزاینده ای در تمام جنبه های زندگی اجتماعی ما وارد شده وعملکردهائی(فونکسیون)- تعلیم و تربیت, بهداشت ,تامین اجتماعی , اوقات فراغت , تفریح ​​و سرگرمی-که قبلا ها توسط انجمنهای اختیاری و کومونیته های محلی سازماندهی میشده است , را بدست گرفته . گروپوتکین ,البته, تمامی این دخالت های قدرت دولتی را به نقد و چالش گرفته است .

سالیان سال قبل از فوکو, گروپوتکین همچنین تفاوتی بین دولت و حکومت قائل شده بود .دولت معنایش تمرکز قدرت در دست رهبران(الیت) سیاسی میباشد,کنترل مناطقی خاص, وغلبه بر آن توسط رده های دولتی -ارتش ,پلیس, و مدیریت و فونکسیون های قضائی . در مقابل ,حکومت بیشتر یک مفهوم کلی بوده, انعکاس اشکال و مکانیزمهای قدرت که مربوط به مدیریت و پلیسی(کنترل) طبقه کارگر/1993:163 . بمانند فوکو,گروپوتکین همیشه بر این مساله تاکید می ورزید که دولت مدرن,منجمله "مکانیزم های" در همه جا حاضر قدرت,نقش مهمی در حمایت هژمونیک سرمایه داری بازی میکنند .

گروپوتکین شدیدا مخالف سیستم دولتی مدارس و زندان بود .هر چند(اما), بر خلاف فوکو و ده لوز, گروپوتکین صرفا به مساله  "رفرم" زندان توجه نداشت بلکه نابودی کلیت سیستم زندان مدح نظرش بود . برای گروپوتکین, زندانها بسادگی" منسوخ"
شمرده می شدند- دیویس (4)2003

بهمان اندازه مهم,گروپوتکین به تمامی اشکال قدرت اجتماعی  و تمامی ایدئولوژیها -اعم از اقتصادی, سیاسی ,مذهبی -که به تضعیف و یا محدود کردن آزادی های فردی می انجامید انتقاد داشت . بدین صورت او به تمامی ایدئولوژیهای مذهبی نقد داشت-و به این تاکید میورزید که همیشه یک رابطه قوی بین مذهب و هژمونی سیاسی موجود بوده است-حالا میخواد کاهن یا جادوگر  قبیله ای(مردم قدیم شمال آسیا و اروپا-مترجم) باشد یا نهادهای مذهبی چون کلیسای کاتولیک .او بمانند مارکس ,همچنین منقد تئوری لیبرالی از اقتصاد و فردگرائی استیرنری نیز بود, برعملکرد ایدئولوژیک آنها تاکید میورزید , و در ضمن مخالف تئوری دارونیسم اجتماعی که در اواخر قرن نوزدهم باب بود نیز هم .

در نتیجه گروپوتکین ساده لوحانه به دولت بمثابه "ریشه تمامی شر" آنطور که سوزان براون (1993:157) می نگریست برخورد نمیکرد ,اما مخالف تمامی قدرتهای زورگویانه و اتوریته گرانه  بود . بالنتیجه او هم نقد به مالکیت خصوصی  داشت و هم  به سیستم مزدی-که او آنرا "برده گی با مزد" توصیف میکرد- و هم به  تمامی اشکال اتوریته گرایانه مذهبی, و نه صرفا دولتی . 

لازم بگفتن نیست ,گروپوتکین عضو انجمن بین الملل کارگران بود, و بمانند باکونین, شدیدا مخالف دیکتاتوری حزبی مارکس و روابط هرمی(هیرارشیک) درون جنبش سوسیالیستی , سالها قبل از مارکسیستهای مستقل , بود .او به مقوله حزب پیشرو, و یا حکومت توسط دانشمندان فکری نقد داشت  . 

بمانند خیلی از هم دوره ای های قرن نوزدهم گروپوتکین فاقد دیدگاه جنسیتی (منظور فمینیستی میباشد.البته سکسیتی مناسب تر است چرا که واژه جنس را میبایست برای کالا بکار برد- مترجم) بود, اما از بحثهایش با باکونین  در "خاطراتش"مشخص است که هر دو آنها مخالف هر گونه تفاوت سکسی (1889:289) بوده اند . گروپوتکین همچنین مشخصا مخالف کلی از کومونیته های مذهبی, که او احساس میکرد زنان را به "برده گان" کومونیته هاشان تبدیل کرده اند , و نقش آنان را به کلفت های خانگی تقلیل داده اند(1997:17),نیز بود .

بالنتیجه گروپوتکین(و دیگر آنارشیستهای اجتماعی) را صرفا به بینشی ساده انگارانه ضد-دولتی که موجودیت "قدرت" را فقط در حیطه دولت ارزیابی میکند یک گمراهی جدی میباشد . برای گروپوتکین نه تنها تمامی نمودها(جلوه ها ) و تکنیکهای قدرت سیاسی حیاتی بودند, بلکه تمامی ایدئولوژی ها, روابط و نهادهائی که به محدویت و جلوگیری استقلال و توسعه نفس فردی همت می گماشتند - نه چیزی کمتر از اگزیستانسیالیزم فردی براون !  اما بر خلاف براون, گروپوتکین, بعنوان یک آنارشیست -کمونیست(آنارکومنیست-مترجم), هم تشخیص داده بود و هم تاکید بر این داشت که فردیت "حقیقی" تنها میتواند خود را در جامعه ای آزاد از تمامی ساختارهای هژمونیک - جامعه ای که او به آن "کمونیسم آزاد" لقب میداد- بیان کند و تحقق بخشد( برای نقد اگزیستانسیالیزم براون , رجوع کنید به بوکچین 1995:-18-13, موریس 2004 صفحات 184 تا 186
و برای دفاع او از اومانیسم رادیکال رجوع شود به براون 2004).
پس ما میتوانیم به این جمع بندی برسیم که این کاملا اشتباه میباشد که گروپوتکین را عمدتا بعنوان "ضد-دولت " بخوانیم, چرا که او با ایستادگی پایدار و محکم در سنت اجتماعی آنارشیستی به مخالفت و نفی تمامی روابط هرمی(هیرارشیک) قدرت اعم از سیاسی, اقتصادی, اجتماعی و فرهنگی پرداخته است .او بالنتیجه منقد تمامی اشکال سلطه ,نمایندگی و هرمی بوده[(5) ویک
 .[39-138:1979
  او با رودلف روکر(6) هم عقیده میبود که "وجه مشترک تمامی آنارشیستهای(اجتماعی) همانا
تمایل به داشتن جامعه ای است آزاد از تمامی نهادهای سیاسی و اجتماعی زورگویانه ای که جلوی توسعه آزاد بشریت می ایستند"- 1989:20 .
ادامه دارد:پیمان پایدار
****************************************************
(*)Kropotkin and the Poststructuralist Critique of Anarchism: Brian Morris ,The Journal of Social Anarchism #44 ,2010(U.S.A)از مجله آنارشیسم اجتماعی
  (1) John Moore - L.Susan Brown - Saul Newman
(2) Richard Day  / (3) Mario Tronti / (4) Davis /  (5)Wieck / (6)Rudolf Rocker
پسوند " بازی " و دیگر ترکیبات آن : از کتاب کوچه احمد شاملو
با همکاری آیدا سرکیسیان
حرف ب دفتر اول / قسمت دهم

***********************************
1309(1296)jud---جود بازی
نک 1310.

1310(1296)جهود بازی

شیوه جهودانه:
(1) .لئامت را از حد گذراندن .اامترادف 1345 * 1349
(2)تظاهر به مظلومیت .اامترادف موش مردگی .
(3)با تظاهر به ترس و وحشت ,جیغ و فریادی بسیار به راه انداختن
(4)ظلم کردن و مظلوم وانمودن . اشاره به حکایت آن جهود است که مسلمانی را میزد
و فریاد می کشید:"مسلمون ! چرا می زنی؟" اامترادف 1329 * 1366 .
(5)با سر و صدا و جیغ و فریاد بیش از حد ,حریف را از میدان به در کردن .اامترادف 1327 *1339*1346*1347
کولی گری[یا گیری].اا نک3199 /الف

 1311(1296)cacul---چاچول بازی
عمل چاچول باز .شیادی و حقه بازی و تردستی در فریب دادن این و آن .اا مترادف 1297*1325 در این مفهوم .

1312(1296)caxan    چاخان بازی
شیوه مردم زبان باز و چرب زبان .اامترادف 1330.

1313(1296)hoqqe   حقه بازی
دغلکاری و شیادی.تردستی و شیوه زنی .
اا حقه,در نمایشات تردستی و چشم بندی ,جعبه ئی را می گفتند که شعبده باز چیزی در آن می گذارد و پس از لحظه ئی درونش را به تماشائیان نشان می دهد که خالی است و آن چیز ناپدید شده یا به جای آن چیز دیگری بیرون می آورد ,مثلا رشته ئی از
 .دستمال ها به جای ورق روزنامه ئی که تا کرده در آن نهاده بود

اما مهدی پرتوی در جست و جوی ریشه این اصطلاح از دکتر احسانی طباطبائی (1) مطلبی نقل می کند که به هر حال قابل تامل است :"تاس (2) که نخست بدان کعبتین می گفتند بدان جهت بدین نام خوانده شد که آن را برای جلوگیری از تقلب(=تاس گرفتن) در حقه یا تاسی انداخته حرکت می دادند و می ریختند : و با تکرار عباراتی از قبیل تاس ریختن و تاس را انداختن(؟) رفته رفته
این کلمه جانشین کعبتین شد . اصطلاح حقه بازی هم از همین جا پیدا شده, زیرا طرارانی بوده اند که می توانستند با وجود افکندن تاس ها در حقه ,آنها را چنان بریزند که مطابق دلخواه شان بنشیند . اینان را بازیگر با حقه یا حقه باز می گقتند که کم کم در معانی طرار و شارلاتان مصطلح شد ."

[ماهنامه هنر و مردم :123,ص 61
 به اختصار

**************************************
(1)خرقه درویش,262
(2)در متن همه جا طاس آمده که معرب تاس فارسی است



ادامه دارد:پیمان پایدار
یادداشت رخشان بنی اعتماد: جایزه ای ورای اسکار
  اصغر فرهادی اولین جایزه اسکار را برای سینمای ایران گرفت. اما افتخاری بالاتر از یک جایزه به ملت ایران داد. کاش زمانی که این جایزه در موزه سینمای ایران جای می گیرد, برای ثبت در تاریخ, گفته های اصغر فرهادی کنار آن نوشته شود. کنار آن نوشته شود تا بازخوانی شود و به یادها سپرده شود که در زمانه واهمه های پنهان از واژه های تحریم و تهدید و جنگ, در سحرگاه امروز هشتم اسفند ماه 1390 سینمای ایران توانست با زبان هنر, پیام صلح خواهی ملت خود را به جهان اعلام کند.

Monday, February 27, 2012



سخنرانی اصغر فرهادی در موقع دریافت اسکار,26 فوریه 2012
اصغر فرهادی:   " سلام به مردمِ خوب سرزمینم. در این لحظه بسیاری ایرانیان سرتاسر جهان دارند ما را نگاه می کنند. فکر می کنم آن ها بسیار خوشحال اند. آن ها تنها به خاطر این جایزه ی مهم یا یک فیلم یا فیلم ساز خوشحال نیستند. آن ها خوشحال اند چون در این زمان که صحبتِ جنگ و تهدید و حمله بین سیاستمداران رد و بدل می شود، این جا صحبت از فرهنگ غنی کشورشان ایران است. یک فرهنگ غنی و قدیمی که زیر گرد و غبار سیاست پنهان مانده است. من با افتخار این جایزه را تقدیم مردم سرزمین ام می کنم. مردمی که برای همه فرهنگ ها و تمدن ها احترام قائل اند و با نفرت و خشونت سر سازگاری ندارند ."
******************************
زنده باشی و ممنون از فیلم خوبت
پیمان پایدار

اقتصاد سياسی سرمايه داری ايران


نوشته : رامین معتمد نژاد

http://ir.mondediplo.com/article1790.html

*****************************
این مقاله را رفیق فرشین از پاریس برای من فرستاده. از اوکمال تشکر را دارم . صرفا برای اطلاع همگان در اینجا درج میگردد
پیمان پایدار

نه سخد یکساله شد

 با کمال خرسندی یکساله شدن این صفحه مجازی(از 27 فوریه 2011) را به اطلاع رفقا و دوستان عزیز خواننده میرسانم. در سالی که گذشت سعی کردم که در حد توان و با تمامی امکانات موجود

(1) با زبانی ساده به تبلیغ و ترویج آنارشیسم (که میتوان آنرا سوسیالیسم و یا کمونیسم آزادیخواهانه نیز نامید ) پرداخته وعلاقمندان و رفقای جوان را با تنها ایدئولوژی حقیقتا انقلابی آشنا گردانم . در چارچوب این بینش,همانطور که بر همگان آشکار میباشد ,مبارزه بی امان و سهمگین ما با سرمایه داری جهانی در سه حیطه سیاسی ,اقتصادی و ایدئولوژیک معنی یافته و میگیرد . (از راست ها و لیبرالها که آشکارا از آن دفاع میکنند سخن گفتن بیهوده و وقت تلف کردن است ) . بالطبع منظور من مبارزه عمدتا سیاسی - ایدئولوژیک ما از یکطرف با بینش اصلاح طلبانه / رفرمیستی یا همان سوسیال دموکراسی رنگ و رو باخته وطنی و جهانی(ویلی برانتی/ میترانی شکست خورده) و از طرف دیگر با "احزاب" و "محافل"  سنتی چپ  یا همان مارکسیست- لنینیستهای ورشکسته میباشد. بدیگر سخن, به قول باکونین و گروپوتکین ,مبارزه سهمگین ما با "سوسیالیستهای اتوریته گر"!! کسانی که با پیروی از رهنمودهای مارکس, انگلس ... لنین و...کماکان از لزوم کسب قدرت دولتی, اینبار بنام  "دولت پرولتاریا" دم میزنند .البته آنها با شوخی از آن بعنوان "دولت گذرا " سخن میبرند . حال آنکه در واقعیت امر-و با تجربیات ملموس گذشته- با سلطه گری حزبی  و کمک بوروکراتهای حرفه ای به ادامه دیکتاتوری دامن زده و سیه روزی را برای اکثریت قریب باتفاق توده ها به "ارمغان" خواهند آورد . خیر, نبایست اجازه داد که تاریخ ننگین روسیه (لنینی -استالینی- تروتسکی ای ), چین (مائو و باند 4 نفره اش) و یا فیدلیسم کوبائی و.....در ایران و یا هر جای دیگری تکرار شود .

بدیگر سخن تنها و تنها خود توده ها (بدون آقا بالا سر)هستند که با آگاهی و مبارزه بی امانشان از یکطرف به جنگ هر گونه ترفند سکتاریستی و دیکتاتور مآبانه خواهند رفت و از طرف دیگر ,و همزمان ,با عمل مستقیم و بلاانقطاع خود و با تشکیل انجمنهای دموکراتیک و مستقل محله ای خواهند توانست زمینه های از سر راه برداشتن (نابودی) روابط استعمار گرایانه و از خود بیگانه و فتیشیستی سرمایه داری را برچینند و جامعه ای مستقل , آزاد و مملو از عشق, همدردی و کمک متقابل را جایگزین گردانند. این یعنی همان آنارشیسم در عمل,سوسیالیسم آزادیخواهانه,و یا آنارشیسم کمونیستی . جامعه ای عاری از هرگونه طبقات (وبرده مزد گیر), هرگونه ستم سکسی و ناسیونالیستی , بدون مرز و پرچم و سرود "ملی"....بیک کلام جامعه ای در خور و شان بشریت !!

*****************
(2) با تفسیر گزارشات و اخبار گوناگون, اعم از مبارزاتی و یا غیره, ازآخرین تحولات گیج کننده , بحران ساز و پرجنب و جوش ایران , منطقه و جهان خوانندگان را در جریان جز و مدهای اقتصادی, سیاسی , فرهنگی, نظامی و اجتماعی گذارده و با موضع گیریهای مشخص انقلابی (آنارشیستی) وعاری از هرگونه تنگ نظری به همبستگی بین المللی فی مابین انقلابیون ایران و جهان دامن زده ام .

(3) با باز تکثیر ویدئو های مستند اقتصادی, سیاسی ,تاریخی و فرهنگی  و پرده برداری از حماقتها و جنایات گوناگون ضد بشری سرمایه داری جهانی, نه تنها علیه انسانهای زحمتکش و زنان مبارز بلکه در راستای نابودی محیط زیست و ستم مضاعف به حیوانات بی زبان نیز سهمی هر چند ناچیز در اینراه ایفا کرده ام .

(4)با عشق بیکران به ادبیات , شعر, فیلم و ... از نویسندگان , شاعران, فیلم سازان ... انساندوست ایران و جهان به تغذیه روحی رفقا و دوستان آزادیخواه نیز, در حد توان, یاری رسانده ام  .

(5) با مبارزه بدون وقفه ام با دین و مذهب بعنوان یکی از سه ستون ثابت ارتجاع جهانی (در کنار سرمایه داری و دولت) با گذشته سازشکارانه و کج دار و مریز چپ ایران و جهان خط کشی نموده و در اینراه هیچ کوتاهی را جایز نشمرده و تا جان در بدن دارم به جنگ با هر گونه کوته فکری, نادانی و خرافات دامن زده و در اینراه نیز در حد توان از هیچ کمکی دریغ نکرده و نخواهم کرد . خلاصه کنم ,میبایست بدون ترس و بگونه سهمگین در این مبارزه بی امان به پیش تاخت  .

********************
باری ,خوشبختانه میبایستی بعرض خوانندگان برسانم  که نه سخد در 365 روز گذشته در 5 قاره و 65 کشور جهان , منجمله ایران, بیش از 14,328  بار( بطور میانگین 39 بار در روز) بازدید شده است .اسامی کشورها ,با طبقه بندی قاره ای, بشرح  زیر میباشند: 28 کشور در قاره اروپا ,23 کشور در قاره آسیا ,10 کشور در قاره آمریکا ,3 کشور در قاره آفریقا و استرالیا .

اسامی کشورها  بشرح زیر میباشند:
اروپا: آلمان, روسیه, انگلیس, هلند, اوکراین , فرانسه, سوئیس,  سوئد ,ایتالیا, دانمارک, بلژیک, فنلاند, اتریش, اسپانیا نروژ , لوکزامبورک , پرتقال, رومانی, چک ,لاتویا, مولدووا, اسلوواکیا, لهستان ,صربستان , بوسنی -هرزگوین ,اسلوانیا مجارستان  و مونته نگرو

آسیا: ایران, ترکیه ,هند, افغانستان ,عراق, پاکستان ,بنگلادش, ارمنستان ,لبنان, اسرائیل ,قرقیزستان, امارات عربی, عربستان, بحرین, قطر, مالزی, سنگاپور, اندونزی ,کره جنوبی, فیلیپین, ژاپن ,تایلند, چین

   آمریکا : آمریکا ,برزیل ,کانادا, پرو, شیلی , پاناما ,بولیوی, آرژانتین, ونزوئلا و مکزیک

آفریقا : الجزیره, مصر و زامبیا
و استرالیا

*******************************
طبعا تعداد خوانندگان در تمامی کشورها یکسان نبوده است. مثلا در بعضی کشورها تعداد بازدیدکنندگان بغایت پائین و در دیگرکشورها فوق العاده بالا بوده است . لیست اسامی کشورها به ترتیب بیشترین تعداد بازدید کننده گان بشرح زیر میباشند :

آمریکا5864 ,آلمان1760, روسیه 1257, کانادا 486, انگلیس 471, هلند357, اوکراین235 , فرانسه205, سوئیس175 سوئد132  و ایران 129بار  بازدید گردیده اند .3257بازدید کننده گان باقیمانده را بین دیگر کشورها به ترتیب قاره ای از اروپائی , آسیائی , دیگر کشورهای قاره آمریکا ,استرالیا و بعد قاره آفریقا بطور میانگین از 95 تا 10 بار میتوان برشمرد .

*************************
دستان تمامی رفقا و دوستان عزیز خواننده را بگرمی فشرده و از صمیم قلب سلامتی و پایداری تک تک شماها را خواهانم .

سرنگون باد تمامیت حاکمیت اسلامی ولایت وقیح
زنده باد آنارشی
پیمان پایدار   
گروپوتکین و انتقاد پسا ساختارگرایانه به آنارشیسم

مقاله ای از برایان موریس (*) :
ترجمه : پیمان پایدار
قسمت اول
************************************************
خلاصه

 این مقاله حاوی یکسری بازتابهای انتقادی به یک دسته از مدعیان "آنارشیسم نو", یعنی آنارشیسم پسا ساختارگرایانه(پسا استروکتورالیست)یا بهتره گفته باشم "پسا آنارشیسم" ,میباشد. بطور مشخص به مقوله به اصطلاح "نقد پسا ساختارگرایانه "از آنارشیسم می پردازد. وبا اشاره به نوشته های گروپوتگین , سعی خواهد شد که نشان داده شود, که کلی از این انتقادها برداشت های نادرست می باشد, و نشان دهنده ارائه اطلاعات نادرست محنت زده از نسل قبل آنارشیست های اجتماعی یا آنارشیست های حامی مبارزه طبقاتی میباشد
پیش درآمد

در کما بیش یک دهه گذشته, محققان دانشگاهی , در کنار آنارشیست های- ابتدائی(+) ,  فردگرایان استیرنری(++) و مارکسیست های مستقل(**) مدعی این شده اند که آنارشیستهای حامی مبارزه طبقاتی درشرایط کنونی "منسوخ" یا "غیر مرسوم" یا نیاز به یک  "بازنگری عمده " یا نا مرتبط به فعالیت های رادیکال کنونی(1) می باشند:  بلک 1997, پورکیس و بو ان1997:3 ,
 کیننا و هالووی(*+) 2005:21
منظور آنها از"آنارشیسم" بنظر میاید که همان آنارشیسم اجتماعی یا آنارشیسم حامی مبارزه طبقاتی نشات گرفته از تفکرات باکونین و گروپوتکین باشد که با آغوش باز نسلهائی از مبارزین در طول قرن بیستم روبرو شد,از(***) اما  گلدمن گرفته تا , روکر و  لنداووردر اوایل قرن , تا موری بوگچین , کولین وارد, و فدراسیون آنارشیست-کمونیست ها(2) در دهه های اخیر(شکسته نوشتن از منست-مترجم ).

  حالا به استحضارمان رسیده میشود که یک "آنارشیسم نو"  یا یک " پارادایم  جدید" بوجود آمده که از قرار کاملا جایگزین آنارشیسم پیرو مبارزه طبقاتی"قدیم" گردیده است . بزعم روت کیننا (2005-ص21 تا 37) این "آنارشیسم نو" شامل آش
 شله قلمکارغامضی ست از چندین گرایش سیاسی (3) , بنامهای:آنارشیستهای- ابتدائی جان زرزن(1994); آنارکو-سرمایه داری موری روتبارد و آین رند ;"تروریسم شاعرانه "ای که ریشه در نیچه دارد و با آغوش باز و شور توسط حکیم بی(1991) و جان موور (2004) بعنوان " آنارشیسم هستی شناسانه" نو مورد قبول واقع شده ; دستیاری فردگرایانه مضاف الیه(خودپرستی) اعلام شده توسط هگلی چپ ماکس استیرنر; و بالاخره,آنارشیسم پسا استروکتورالیست ترویج شده توسط تاد می(1994),که از نوشتارهای فیلسوفان فرانسوی همچون ژاک دریدا , ژیل دلوز , میشل فوکو , و ژان فرانسوا لیوتارد نشات  گرفته. قابل توجه میباشد که ,هیچکدام از این افراد ,آنارشیست نبوده اند .

من در جائی دیگر با دیدی انتقادی با این به اصطلاح "آنارشیسم نو" برخورد کرده و نظرم را مبنی بر نبودن چیزی "نو" در مورد آنها نیز ارائه داده ام . چرا که عمدتا تاکید مجددی ست از فردگرائی(اندیودوآلیسم) بورژوازی قرن نوزدهم . من همچنین تاکید کرده ام که آنارشیسم اجتماعی یا مبارزه طبقاتی (سوسیالیسم آزادیخواهانه) کماکان جنبشی رادیکال و سنتی سیاسی پر جنب و جوش و پویا و پا بر جا , و یکی از فعالین مبارزات و تظاهرات در عصر ما میباشد( رجوع کنید به شی هان 2003 و فرانکس  2006  Sheehan / Franks) .

    اینجا من میخواهم به بحث در مورد یک ترفند خاصی از "آنارشیسم نو" بپردازم , به اسم , پسا استروکتورالیست یا  آنارشیسم پسا مدرن , یا بزبانی " پسا آنارشیسم" ( نیومن 2001 , کال 2003 , دی 2005), و مشخصا به چیزی که بنام " نقد پسا استرکتورالیست" لقب یافته تمرکزم کنم (Newman / Call / Day).

نقد پسا استروکتورالیست
  نقد "پسا استروکتورالیست" از آنارشیسم بنظر بیان عجیب و غریبی مینماید, چرا که هیچکدام از فیلسوفان پسا استروکتورالیست حتی ذکری از آنارشیسم نمیکنند چه رسد به تعامل انتقادی با نوشته های آنارشیستهائی چون باکونین, گروپوتکین و الیس رکلوس . تعمق و ژرف اندیشی دانشگاهانه و اسکولاستیک   ژاک دریدا , بطور مثال , بر روی سیاستهای کارل مارکس , در کتاب "اشباح مارکس" (1994) , در اصل هدفش نشان دادن رادیکالیسم خودش بود ,تصریح کردن این مساله که او نیهیلیست و یا غیر سیاسی نبوده , آنگونه که بدون شک نوشته های اولیه اش تلقین می نمودند . در واقع دریدا تاکید میکند که او یک فیلسوف هست و نه یک عارف , و انگیزه او ازعلاقه اش  به عقل و حقیقت  نشات میگیرد, و اینکه
 او منتقد کل ایده "پسا مدرن" [روتزر(5) 1995 ص46-47]میباشد . اما در "اشباح",هر چند اشاره های فراوانی به موریس  بلانچوت(6) , مارتین هایدگر( هر دو هوادار- فاشیست ) و ماکس استیرنر (7) هست , دریدا نه تنها هیچگاه به باکونین اشاره نمیکند, اصلا بحثی پیرامون نقد آنارشیسم از مارکسیسم نمیکند 

 , بهمین گونه," یک  هزا ر ترازه (8) "(1988) , که سیاسی ترین نوشته  ژیل دلوز و  فلیکس گاتاری(9) محسوب میشود
به زبانی بینهایت بغرنج و تخصصی نوشته شده , بطوری که حتی برای پیروانشان نیزفهمیدنش مشکل می باشد . اما بطور قابل ملاحظه ای ,هر چند به بیان بعضی از ایده های آنارشیستی  در" رساله ای پیرامون خانه بدوشی (10)" می پردازند( در بحثی راجع به "ماشین جنگی" علیه "دستگاه دولتی"), جدا از اشاره مختصری به  پی یر کلسترس (11) مردم شناس, هیچ اشاره ای  به آنارشیسم در کتاب موجود نمی باشد, چه برسد به بررسی انتقادی کارهائی از آنارشیست ها .

       در نتیجه نه  دریدا, نه  ده لوز, نه  لیوتارد و نه  فوکو , تماما بعنوا ن فیلسوفانی ماندارین
بی اعتنا , هیچگونه علاقه ای به نوشته های  باکونین , رکلوس , گروپوتکین , یا دیگر آنارشیستها از خود نشان نداده اند ,چه
رسد که نقدی در باره شان بنویسند . حتی علاقه ای به کارهای هم دوره ای شان موری بوگچین از خود نشان نداده اند. تازه کمتر از آن در گیری ئی حداقل با حسی رادیکال با جنبش آنارشیستی فرانسه نیز نداشته اند. در واقعیت امر , لیوتارد آخر سر کارش به رویای سفر بین کهکشانی و حمایت از ژیسکار دستن دست راستی در انتخابات رئیس جمهوری فرانسه کشیده شد ,در حالی که فوکو مدافع(توجیه گر) مرتجعین ملاها ی اسلامی در دوران انقلاب ایران , و به نفی تمامی آرمانهای نظم نوین اجتماعی رسید-
ایگلتون (12) /2003:37

با وجود این به ما گفته میشود که پسا استرکتورالیست ها(یا پسا مدرنیست ها) انتقادی مهم به آنارشیستهای اجتماعی یا آنارشیستهای پیرو مبارزه طبقاتی ارائه کرده اند .
 بگذارید حالا به بحث پیرامون این به اصطلاح انتقاد پسا استروکتورالیست ها به آنارشیسم بپردازیم- و با منتقدین اخیر آنارشیسم اساسا منظورم آنارشیستهای اجتماعی اولیه چون باکونین , گروپتکین,  گلدمن , مالاتستا, برکمن و روکر(13) میباشد .
این انتقاد به بهترین وجهی توسط چندین دانشگاهی / اسکولار , که تماما شیفته پسا استروکتورالیسم (یا پسا مدرنیسم)گردیده اند , تشریح گردیده است .[رجوع کنید, بطور مثال(14) , می1994 , مورلند 2004 , کال 1999, ,2003 نیومن 2001 -2004.]

این منتقدین دعاوی زیر را میکنند:
(1)که آنارشیستهای اولیه اصولا و بگونه محدود ضد- دولت استبدادی بوده , و بالنتجه از شناخت و چالش با دیگر اشکال قدرت و ستم عاجز بودند .غیرحقیقی( نادرست) میباشد !
(2) که آنارشیستها دیدشان از "قدرت" صرفا سرکوبگرایانه و زورگویانه بوده و بهمین جهت نقش "تولیدگرایانه" قدرت را نمیدیدند .غیر حقیقینادرست) میباشد !
(3)که آنارشیستها مفهوم دکارتی از ذهنیت آدمی و یا تصور ضرورت گرایانه از سیرت (طبیعت) انسان دارند . و این یعنی دیدی
ثابت، تغییر ناپذیر و اساسا بی آزار.غیر حقیقی( نادرست) میباشد .
(4) .که آنارشیستهای قدیمی وسواسی شدیدی به قدرت طبقه کارگر و مبارزه طبقاتی داشته و فاقد حساسیت زیست محیطی
 .غیرحقیقی( نادرست) میباشد
(5)که آنارشیستها با دیدی غیر انتقادی  پروژه روشنگری را پذیرفته و به این ترتیب  به تحسین عقل، پیشرفت, اومانیسم و علم پرداخته , و در مقابل به غقلت از فرهنگ, شعر, هنر ,احساسات و تخیلات . غیرحقیقی( نادرست) میباشد .    
و دست آخر :(6) که آنارشیستها ی قدیمی  رادیکالهای "ایدئولوژیک " بوده , به طوری که آنها به صراحت و در راستای چهار چوبی از اهداف و اصول اخلاقی و سیاسی اعمال خود را هدایت می بخشند . حقیقت دارد .

بگذارید , تا با تمرکزم بر آنارشیسم اجتماعی پیتر گروپوتکین , به هر یک از این شش انتقاد بگونه مجزا بپردازم .هر چند میبایست گفته شود که آنها بیشتر غلط جلوه دادن هست تا انتقاد از ایده های رادیکال نسل اولیه آنارشیستها .

ادامه دارد....پیمان پایدار
*******************************************
(*)Kropotkin and the Poststructuralist Critique of Anarchism:Brian Morris.From the Journal of Social Anarchism #44 ,2010(U.S.A)از مجله آنارشیسم اجتماعی
(+)Anarcho-Primitivist / (++)Stirnerite individualist / (**)Autonomous Marxists/ (*+)Black , Purkis & Bowen, Ruth Kinna & Holloway
(***)Emma Goldman ,Rocker ,Landauer , Murray Bookchin, Colin Ward

=====================================================
زیر نویس ها
(1)بمن گفته شده که این مقاله بی جهت گوشخراش و' پولمیکی'( جدلی ) میباشد.این لحن جدلی بخشا زاده این واقعیت است که این مقاله در وهله اول بعنوان سخنرانی راجع به "آنارشیسم نو" در سپتامبر سال 2007 در گرد همائی شبکه آنارشیست های شمال شرق ( آمریکا) ارائه شده و بخشا بخاطر غضب شخصی خودم در برخوردی استهزا آمیز به نسل قبلی آنارشیست ها از طرف کلی از دانشگاهیان / آکادمیسین های معاصرست. نیازی به گفتن نیست,که در پی یک سنت طولانی آنارشیستی من هیچ ضد و نقضی بین (پولمیک) جدل کردن و معرفت دانشگاهی نمی بینم. اما توجه شود: هر چند شاید لحن رساله انتقادی و پولمیکی باشد;در هیچ کجا قصد کم ارزش دادن و یا مشتبه ساختن آثار متفکرین دانشگاهی را نداشته ام

(2)منظورم از (واژه) آنارشیسم اجتماعی یا  (پیرو) مبارزه طبقاتی همانا آن نوع آنارشیسمی است که مدتها پیش توسط باکونین و کروپوتگین ترسیم گردیده(به مطالعات من در مورد ایندو آنارشیست 1993 / 2004رجوع کنید).و آن شامل اصول اساسی زیر میباشد:نفی دولت و تمامی فرمهای قدرت و اتوریته که آزادی فردی را سلب میکند;نفی سرمایه داری همراه با اخلاق رقابت آن و فردگرائی ملکی اش(و بنابراین حمایت از نوعی از سوسیالیسم);و دست آخر, ایجاد اشکالی از سازماندهی اجتماعی که بر مبنای کمک متقابل و همکاری اختیاری, و بالا بردن و ارتقاء و کمال بیان آزادی انسان پایه گذاری شده باشد.چنین اشکال  سازمانی بالطبع مستقل از هر دو دولت و سرمایه داری میباشند. در ضمن برای تعریفی معاصر از آنارشیسم (پیرو) مبارزه طبقاتی به فرنکس رجوع کنید
Franks 2006:12

در ضمن میبایست,البته ,اذعان داشت که آنارشیسم اجتماعی یا(پیرو) مبارزه طبقاتی یک رده یکپارچه/یکدست نیست,چرا که در خود شامل چندین رشته متمایز میباشد.بین این گرایشات اغلب اختلاف وجود دارد.بطور مثال ,آنارکو سندیکالیست ها مدتها به تاکید بوکچین به سیاست شوراهای شهر انتقاد داشتند,اما میباید اذعان داشت که بوگچین هیچگاه مخالف مبارزه طبقاتی نبود و شدیدا نیز ضد سرمایه داری بود(رجوع کنید به بوگچین 1999:264). همینطور, هم به  نیکولاس والتر(+) و هم به  کولین وارد توسط آنارشیست های (پیرو) جنگ طبقاتی (به دروغ) لقب "زیپو لیبرال"(سست مرام) نسبت داده شده,اما مجددا میبایست اذعان داشت که هر دو مرد به عصاره / روح گروپوتکین و آنارشیسم اجتماعی وفادار ماندند.در دفاع از اهمیت ساختن اشکالی  آلترناتیو ازسازمان اجتماعی, هم مستقل از دولت و هم از اقتصاد سرمایه داری-چیزی که دی(*) اخیرا آنرا "ساختارتجدید سازه" توصیف کرده اشاره کرد . 2005:208 " -(+) Nicolas Walter /  Colin Ward (*)Dayآنارکو-

(3)Ruth Kinna / John Zerzan / Murry Rothbard /Ayn Rand / Hakim Bey /John Moore / Max Stirner / Todd May /Jaques Derrida / Giles Deleuze / Michel Foucault and Francois Lyotard
من ( پیمان پایدار) در اینجا یک نکته را میبایستی اضافه کنم: اگر بشریت بخواد به افرادی چون زرزن (که فامیلی با مسمائی واسه ما فارسی زبون ها داره- حرف مفت زیاد میزنه) و تزهای مشعشعه گرایانه این دسته از به اصطلاح آنارشیستها نو گوش فرا دهد, میبایستی نیمی از جمعیت دنیا را قربانی کنیم. چرا که با دست کشیدن از کشاورزی(!!) و دنباله روی از آنها باید شهرها را تخلیه کرد و برای زیست به "روستاها" و غارها برگشت (بمانند کامبوج و مائوئیسم متعفن آور دهه 70 قرن بیستم ,به اضافه نفی کشاورزی!!).من در جاهای دیگر در مورد این بینش عقبگرا تا حدی سخن گفته ام  و در آینده نزدیک مقاله ای مبسوط در موردشان خواهم نوشت.

(4) مهم هست درک شود که این مقاله نقد پسا استرکتورالیسم نیست,چه از نوع آنارشیستی و چه غیر آن . و نه ارزیابی ای میباشد از اینکه آیا فیلسوفان پسا استروکتورالیست (یا پسا مدرن) و یا  وردستان و همراهانشان آنارشیست هستند یا نه. بلکه, در حقیقت, تمرکزش برغلط جلوه دادن نسل دوران اولیه ای ازآنارشیست های پیرو مبارزه طبقاتی توسط آکادمییسین های شیفته پسا استروکتورالیست (یا پسا مدرنیسم) میباشد . احساس خود من اینه که بجز دلوز و فوکو ( در لحظاتی خاص) هیچکدوم از پسا استروکتورالیست ها (بوردیو , بودریلارد , درریدا , لیوتارد , رورتی و الی آخر) را نمی توان آنارشیست  خواند . رجوع کنید به مقاله کوتاه من که مروری است به پسا استروکتورالیست ها بنام "فراتر از آن بزرگ" در مجله آزادی(2007)5 : 68/23-Bourdieu / Baudrillard / Rorty 
(5) Rotzer  / (6) Maurice Blanchot & Martin Heidegger / (7) Max Stirner / (8) A Thousand Plateaus
(9)Felix Gauttari / (10) "Treatise on nomadology " / (11) Pierre Clastres
(12) Eribon (1993:281-91)برای بحثی کامل از رابطه پیچیده فوکو با انقلاب ایران به اریبون رجوع کنید(13)
(13)Goldman , Malatesta , Berkman and Rocker
(14) May , Morland , Call , Newman
اولین جایزه اسکار برای ایران (2012) بمناسبت فیلم  "جدائی نادر از سیمین  " اثر اصغر فرهادی
بهترین هدیه نوروزی امسال(1391) برای تمامی ایرانیان
The Iranian film "A Separation" from director Asghar Farhadi took home the Oscar for foreign language film on Sunday.

Sunday, February 26, 2012


شعر وصدای فریدون مشیری - دفتر ابر و کوچه

 

مهمترین انقلاب آنارشیستی تا به امروز: اسپانیا 1936-1939
انقلاب آنارشیستی کمون پاریس1876, 2 ماه بیشتر دوام نیآورد
درج این ویدئو در اینجا لزوما به معنی تائید شیوه مبارزاتی سندیکای کارگری
برای تحقق انقلاب آنارشیستی در اسپانیای کنونی و یا هر جای دیگر نیست . 
Imagenes de movilizaciones de la Confederación Nacional del Trabajo (www.cnt.es) Organizate y Lucha! Música: Negu Gorriak

(Babak Shayan rmx)
 
en concert dessine aux Noubas d'Ici
La rencontre d'Akim EL SIKAMEYA aux Nouba d'Ici avec les jeunes artistes tels que "Marine Wallon" a donné un beau resultat sur le titre "Aini"

This is the world Peace percussion trio. A favorite project i played in 2010. Hakim Ludin, Claudio Spieler and Phil Maturano. We play world rhythms...
 

درینکویو شهر زیرزمینی زرتشتیان شگفت انگیز ترین کشف تاریخ آیین زرتشت
 مقصد توریستی جدید ترکیه


کاپادوکیه Kapadoukia یا نام قدیمی و پارسی این سرزمین کاپادوسیه Cappadocia به معنای سرزمین اسبهای زیبا ,بخش باستانی و پهناوری است که امروز در ترکیه مرکزی قرار گرفته و به دلیل ارزش های تاریخی و باستانی ,توریستی ترین بخش استان نوشهیر؛ ترکیه کنونی را در بر می گیرد. بازمانده های آتشفشان ونزدیکی آن با سواحل جنوبی دریای سیاه منظره عجیب و شگفت آوری به وجود آورده ,این محوطۀ باستانی از سال 1985 از طرف یونسکو جزو میراث فرهنگی جهان شناخته و ثبت شده.



اینجا انگورها و شرابهایش از زمان باستان , شهرت داشته ,امّا آنچه به این سرزمین ارزش تاریخی و گردشگری داده ,خانه ها و پناهگاههای پرشمار و کوچکی است که دردل کوهها وتپه های به جا مانده از آتشفشان , وجود دارد, برخی با نقاشیهای زیبایی از مسیح ونشانه های مسیحیت ,باز مانده از مسیحیانی که در سالهای ظهور مسیح و پس از آن , از ترس تهاجم سربازان رومی به آنجا پناه برده اند. امّا شگفت آورترین بخش سرزمین کاپادوکیه یا کاپادوسیه ,شهری است زیر زمینی با نام درینکویو derinkuy که یکی از شگفت انگیزترین کشف تاریخ آیین زرتشت ,ایران باستان و پیروان اهورا مزدا در آنجا قرار دارد. درینکو به معنی چاه عمیق ,شهری است زیرزمینی و اعجاب آور ,که براثر یک رویداد ساده کشف شد. درسال 1963 کارگرانی که برای ایجاد ساختمانی ؛ به کندن زمین مشغول بودند,ناگهان با چاه یا تونل ژرفی درون زمین روبرو شدند.پژوهشهای بعدی ؛ کشف یک شهر زیرزمینی از دوران کهن را خبر داد؛ با آثارو نشانه هایی از آیین زرتشت,کهن ترین دین جهان ,با نمادهایی از اهورا مزدا,زرتشت ,فروهر و اسب های پارسی.


شهری در ژرفای 85متری زمین در هشت طبقه با گنجایش زندگی برای 20 تا 30هزار مرد وزن کودک و گاو وگوسفندواصطبل اسب.ونیز محلی برای ذخیره غذا و شراب , و درست کردن شراب و روغن و وجود نیایشگاه هایی برای مراسم دینی. دراین شهر زیرزمینی که توسط ایرانیان باستان ,پیروان دین زرتشتی ؛ ساخته شده,طبقۀ نخست ,ویژه نگهداری حیواناتی چون گاوو گوسفندواسب بوده ؛ پله های تودرتو وپرشماردر هر طبقه ,اتاقهایی با آشپزخانه ومحل بزرگی برای نگاهداری شراب و نیز مواد غذایی . نکته قابل توجه تعداد تونلها وهواکش هاست ؛ که به بیرون راه دارند وطوری ساخته شده اند که در اعماق این شهرزیرزمینی هوا جریان دارد و هیچگاه کمبود اکسیژن احساس نمی شود.


درچهارمین طبقه این شهرزیرزمینی ؛ سنگهای سنگین و بزرگی با اندازه های سنگ آسیاب وجود دارند,که به گفته پژوهشگران ,در صورت حمله و نفوذ دشمن ,با این سنگها از پایین راه های ورودی را می بستند,تا از نفوذ دشمن جلوگیری کنند.برخی پژوهشگران نقطه ضعف سیستم دفاعی در این شهر را در آن دانسته اند,که مهاجمین می توانستند با ریختن سمهای کشنده در هواکش ها ؛ ساکنان شهر را از پای در آورند. از نظر تاریخی گزنفون xénophon تارخ نگاروفیلسوف یونانی ؛ که زمانی جزو سپاهیان کوروش کوچک در لشکرکشی برعلیه برادرش اردشیر بوده ,ساخت این شهر و شهرهای زیرزمینی رادر قرنهای چهارم وپنجم پیش از میلاد می داند. روزگاری همه سرزمینهای گسترده میان دورود هالیس و فرات را کاپادوسیه می نامیدند. از زمان مادها این سرزمین جزو بخشی از شاهنشاهی ایران بوده. در تاریخ برای نخستین باردر پایان سده ششم پیش از میلاد است که نامی از کاپادوکیه می رود ؛ آن هم در سنگ نبشته های سه زبانه دو تن از پادشاهان هخامنشی «داریوش بزرگ» و«خشایارشاه» . به نوشتۀ ویکی پدیا ,فرهنگ آزاد ,از دیر باز فرهنگ و آیین ایرانی آنچنان در کاپادوسیه و ارمنستان پذیرفته و گسترش یافته بود که می توان گفت مردمان این نواحی درزمان هخامنشیان و اشکانیان ,دیگر ناایرانی – انیرانی - شمرده نمی شدند. پرستش ایزدان ایران به ویژه «مهر و آناهیتا» در کاپادوسیه جریان داشت.



روایات تاریخ نگاران یونانی ؛و نام گذاری ماههای سال با نامهای ایزدان مزدیسنا در سده پنجم پیش از میلاد در کاپادوسیه ؛ باستانی ترین گواهی تاریخی درباره رواج و گسترش آیین زرتشتی در باختر ایران ,کاپادوسیه که ترکیه مرکزی امروز در آن قرار دارد ؛ می باشد. پرسش اساسی و مهم این است : چرا ,ایرانیان باستان از پیروان اهورامزدا و زرتشت ,برای یک زندگی مخفی و طولانی شهری در ژرفای 85 متری زمین ساخته اند ؟ آنها از چه دانش و علومی برای ساخت این شهر شگفت آور برخوردار بوده اند. پژوهشگران می گویند:با تکنولوژی امروزی ؛ ساختن چنین شهری زیرزمینی ,برای زندگی 20 تا 30 هزار نفر , ده سال طول می کشد. آنها این شهرزیرزمینی درینکویو را هم ردیف ودر مقایسه با اهرام مصر توصیف می کنند.



آیا پیروان اهورا مزدا از ترس تهاجم اقوام وحشی ؛ یا از ترس رویدادهای سخت طبیعی از جمله زمستانی سخت که در اوستا به عنوان زمستان شیطانی از آن یادکرده ؛ به ساختن این شهر زیرزمینی اقدام کرده اند.آیا ازترس موجوداتی فرا زمینی ,به زیر زمین پناه برده اند. این دیدگاه در مورد قوم مایا نیز وجود دارد ؛ مایا ها قومی با هوش در دوران باستان بودند که نبوغ و هوش ویژه ای در ریاضیات و نجوم داشتند اما به یکباره از بین میروند و تمدن آن ها خاموش می شود . نقاشی هایی که از آن ها باقی مانده ؛ موجوداتی را نشان ما دهد که شباهتی به انسان ها ندارند . در وندیداد دوم ؛ اهورامزدا ,از پیروانش می خواهدبرای پیشگیری از تهاجم دشمنان ودیوان و پرهیز از صدمات یک زمستان شیطانی و هلاک کننده ؛ شهری زیرزمینی بنا کنند.که در صورت لزوم در آنجا به سرببرند. در قسمت بیرونی "درنیکویو" شهر زیرزمینی ایرانیان باستان ,خرابه های دوبرج دیده می شود که محلی برای نگهبانان بوده ,که اگر مهاجمان و دشمنان نزدیک شوند به ساکنان شهر خبر دهند.

چرا این شهر زیرزمینی ساخته شده ؛ زرتشتیان برای چه آنجا را پناهگاه خود ساخته اند ,تا چه زمانی در آنجا زیسته اند ؛ بر سر آنها چه آمده؟ اینها پرسشها یست که هنوز برای آنها پاسخی کافی پیدا نشده است! آنچه در دنیای امروزی ما روشن است ,این که «کاپادوکیه »یا «کاپادوسیه» و «درینکویو» کنونی ؛ با 26هزار نفر جمعیت آن ؛ یکی از مهمترین مکان های گردشگری وتوریستی ترکیه است. درهای درینکویو از سال 1970, به روی جهانگردان وتوریستها باز شده,امّا فقط ده درصد آن در دسترس بوده است .



ترکیه برای سال 2012 با تبلیغات گسترده , درینکویو را به عنوان یکی از شگفت انگیزترین مکانهای تاریخی و توریستی خود معرفی کرده است. ترکیه در حال حاضربالاترین درآمد و توریست رااز صنعت گردشگری ؛ درمیان کشورهای منطقه دارد. پرسش اینست ایران ؛ سرزمین مادری سازندگان درینکویو– شهر شگفت انگیز زیر زمینی- با آن همه جاذبه های تاریخی و طبیعی هر سال چقدر توریست و گردشگر دارد ؟
امروزه منطقه كاپادوكيا ، منطقه محصور در استانهاي نوشهير ، آكسراي ، نيغده ، قيصريه و كير شهير است . منطقه سنگي كاپادوكيا بعنوان يك منطقه محدودتر شامل اوچ حصار ، اورگوپ ،آوانوس ، گورمه ، درين كويو ، كايماكليو حومه ايهلارا مي باشد.




خانه هاي لانه كبوتري سنتي حجاري شده در بين سنگهاي كاپادوكيا ، استقلال منطقه را به زبان مي آورد. اين خانه ها در قرن 19 از سنگهاي بريده شده ، تخته سنگها و يا كناره ها ساخته شده است. سنگ كه تنها مصالح معماري منطقه است ، از نوع سنگهاي آتشفشاني بوده كه پس از خروج آن از دهانه و بعلت نرم بودن به آساني قابل كار مي باشد ليكن پس از برخورد با هوا سخت شده و به يك سنگ بسيار مقاوم تبديل مي شود . با توجه به فراواني مصالح مورد استفاده و حجاري آسان آنها، صنعت سنگ كاري مخصوص در منطقه توسعه يافته و بعنوان يك معمار سنتي در آمده است . هم هال و هم درب خانه ها چوبي است. قسمت بالاي دربها با نقوش گلهاي پيچك تزيين يافته است. خانه هاي لانه كبوتري موجود در منطقه در اواخر قرن 19 و در قرن 18 ساخته شده است. بخشي از خانه هاي لانه كبوتري كه از نظر هنر نقاشي اسلامي بسيار مهم است بعنوان كليسا و يا عبادتگاه ساخته شده است . سطح خانه هاي لانه كبوتري از طرف هنرمندان محلي با كتيبه هايي تزيين يافته است.




Saturday, February 25, 2012

فیلم انیمیشن تهران 1500 مهران مديري-هديه تهراني-بهرام رادان-محمدرضا شريفي نيا-حسام نواب صفوي-گوهر خیراندیش Mehran Modiri, Mohamadreza Sharifinia , Bahram Rad...

 

قتلگاه گاوهای بیگناه برای ارضای شکم لاشخوران انسان نما
Matadero de vacas y terneros
vídeo que muestra la sangrienta e injusta manera de asesinar a vacas y terneros en un matadero, para el consumo humano.


فدریکو گارسیا لورکا : یه نصفه نون و یه کتاب


"  انسان فقط با نون زندگی نمیکنه .اگه من گشنه میبودم  و علیل در گوشه خیابون, یه نون تقاضا نمیکردم; بلکه یه نصفه نون و یک کتاب میخواستم که بهم  بدن . و من ازهمین جا شدیدا به آنانی که فقط از خواستهای اقتصادی دم میزنند و هیچگاه اسمی از در خواستهای فرهنگی,که توده ها با صدای بلند در خواست میکنند,نمی برند حمله میکنم . این مهم است که انسانها خوب بخورند ,اما همه انسانها میبایست آگاه نیز باشند . که همگان از میوه روح بشری نیز لذت ببرند چرا که اگرغیرازاین باشد آنان به ابزاری در خدمت دولت تبدیل گردیده , بردگان وحشتناک یک سازمان اجتماعی."

مترجم : پیمان پایدار
************************************
"No sólo de pan vive el hombre. Yo, si tuviera hambre y estuviera desvalido en la calle no pediría un pan; sino que pediría medio pan y un libro. Y yo ataco desde aquí violentamente a los que solamente hablan de reivindicaciones económicas sin nombrar jamás las reivindicaciones culturales que es lo que los pueblos piden a gritos. Bien está que todos los hombres coman, pero que todos los hombres sepan. Que gocen todos los frutos del espíritu humano porque lo contrario es convertirlos en máquinas al servicio de Estado, es convertirlos en esclavos de una terrible organización social."
پسوند   " بازی  " و دیگر ترکیبات آن : از کتاب کوچه احمد شاملو
با همکاری آیدا سرکیسیان

حرف ب دفتر اول / قسمت نهم

*************************************

1306 (1296) پدر سوخته بازی

پدر سوختگی .اقدام به اعمال و افعال زشت و ناپسند ,برای رسیدن به نتایج غیر شرافتمندانه: "برای این که جیب شان را پر کنند هزار جور پدرسوخته بازی در می آوردند."اامترادف 1297.


1307(1296) جانغولک [یا جانقولک] بازی 

یا جنغولک و جنقولک بازی .اا از مترادفات 3199 / الف است .

ع. مستوفی می نویسد:" ظاهرا یکی از قهرمانهای بازی مطربی ازمنه گذشته به اسم جان قولک- که مصغر جانقلی است- موسوم, و این شخصیت, شخصیتی تاتری بوده. و این از کلمه بازی که دنبال آن است مستفاد می شود ..."

شرح زندگانی من ,ج 3 ,ص 452 ,ح 1 ]

توضیح اخیر نویسنده نشان میدهد که تمامی موضوع یک برداشت شخصی بیشتر نیست و واقعیت خارجی ندارد . پسوند بازی نمی تواند در این ترکیب ما را به چنین استنباطی سوق دهد .اگر چنین بود می شد ادعا کرد که پدرسوخته بازی هم مشان می دهد که پدر سوخته نام شخصیتی نمایشی است !
 ااضمنا در مجلد دوم بدایع الوقایع اثر زین الدین محمود واصفی(متولد 890 ه.ق)طی حکایت کوچکی این عبارت آمده است: "من مسجد را جای امن خیال کردم . این هم جغول خانه بوده است ."(ص 380) که این ماده در فرهنگ ها یافت نشد و احتمال می رود با جنغولک از یک خانواده باشد .

اا بهرام بیضائی می نویسد :

"   از مقوله این بازیگران [دوره گرد مسخره بازی و دلقک بازی و غیره,]غولک ,رقاصی بوده که برای رقصی مضحک خود را مانند دیو می آراسته با صورتک و پوشش رنگارنگ ; و هنوز هم ممکن است در بازی های نوروزی خوان های فارس و نمایش های عروسکی آن سامان دیده شود ."

[نمایش در ایران ,ص 51]
.اا نیز نک 1308

1308(1296) جنغولک [ یا جنقولک]بازیjanqulak

نک 3199 / آ.اا جمال زاده (در سر و ته یک کرباس ) ضمن نام بردن از بازی های کودکان اصفهان دو بار از چنگولک بازی یاد می کند و آنگاه در حاشیه توضیح می دهد که این همان است که در تهران تاب میگویند.- اگر سرگردان کردن و بلاتکلیف نگه داشتن حریف را هم از مقوله جنغولک بازی بگیریم می توان احتمال داد که مصحف چنگولک بازی اصفهانی باشد .

اامترادف 1297

ادامه دارد...پیمان پایدار
برگی از تاريخ معاصر ايران
یا دآوری از قتل عام (هولوکاست )ایرانی
هيچ می دانستيد که در جريان جنگ جهانی اول حدود 40 در صد مردم ايران کشته شده اند ؟ يعنی تقريبا نيمی از کل مردم کشور .
در رابطه با جنگ جهاني اول مي گويند که بزرگ ترين و ويرانگر ترين جنگ تمام تاريخ بشريت بوده و باعث مرگ بيش از 10 ميليون انسان شده است . ( رقم 10 ميليون را کمی سبک و سنگين کنيد , 10 ميليون مرگ  در طی کمتر از 4 سال !!)
می دانستيد که اين آمار بدون در نظر گرفتن کشته های قحطي حاصل از جنگ در ايران است ؟ چرا که فقط حدود 9.5 ميليون نفر در ايران کشته شدند . از قحطی و بيماری های واگيردار که در نتيجه ی سو تغذيه در جامعه همه گير شدند .
در فاصله ی سالهای 1293 تا 1294 خورشيدي ( 1914 تا 1915 ميلادی ) انگلستان از جنوب , دولت عثمانی از غرب و روسيه از شمال ايران را به تصرف در آوردند و حکومت وقت که کمترين توانائی برای مقاومت در برابر اين سيل بنيان کن دشمنان را نداشت فقط نظاره گر بود .
در سالهای بعد, در پی انقلاب بلشویکها ,روسيه که در نوع خود کشور ضعيفی محسوب می شد, در پی توافقی با دولت انگلستان , ايران را واگذار کرد . در همان زمان عثمانی ها هم به مرز فروپاشی رسيده بودند ( جنگ جهانی اول,1916-1919, که از حيث گستردگی ابعاد شگفت آوری دارد باعث نابودی 4 امپراطوری بزرگ و قدرتمند اروپا يعنی : امپراطوری اتريش مجار , روسيه , آلمان و عثمانی شد )
بنابراين استعمار پير تنها بازيگردان عرصه ی سياست ايران شد و با خريد گسترده ی غلات و جلوگيری از واردات کالا به ايران و اجازه ندادن برای ورود کمکها دولت آمريکا به ايران باعث ايجاد نايابی مواد غذايی در کشور شد و خشکسالی و بارندگی کم هم قوز بالای قوز شد و چنان قحطی در کشور بروز کرد که بيش از 40 درصد مردم ايران را به کام مرگ برد ( 1917 تا 1919 ) .
نکته جالب گزارشهای دلسوزانه ی سفير وقت دولت آمريکاست که باعث مي شود محموله های بزرگ مواد غذايی برای کمک به مردم تيره روز ايران ارسال شود که انگليسيها به هيچ وجه اجازه ی ورود آنها را به کشور نمی دهند .
" داناهو افسر شناخته شده اطلاعات نظامي انگلستان و نماينده سياسي آن دولت در غرب ايران در سالهای 1918 و 1919 درباره قحطی درغرب ايران اينگونه می نويسد:


اجساد چروكيده زنان و مردان، پشته شده و در معابر عمومی افتاده اند. در ميان انگشتان چروكيده آنان همچنان مشتی علف كه از كنار جاده كنده اند و يا ريشه هايی كه از مزارع در آورده اند به چشم می خورد؛ با اين علفها مي خواستند رنج ناشي از قحطی و مرگ را تاب بياورند. در جايی ديگر، پابرهنه ای با چشمان گود افتاده كه ديگر شباهت چندانی به انسان نداشت،چهار دست و پا روی جاده جلوی خودرويی كه نزديك می شد می خزيد و در حالي كه نای حرف زدن نداشت با اشاراتی برای لقمه نانی التماس می كرد...".

مرحوم محمد علی جمال زاده تلفات وحشتناک شيراز را اين طور روايت می  كند: "   جنگ اول جهانی در آستانه اتمام بود[ پائيز 1918] كه در دل شبی تاريك و هولناك سه سوار ترسناك كه هر كدام شمشير و شلاقی به بر داشتند به آرامی از ديوارهای شهر عبور كردند و به آن وارد شدند. يك سوار نامش  " قحطی  " ديگری  " آنفلوانزای اسپانيايی " و آخری  " وبا  " بود. طبقات فقير، پير و جوان، همچون برگ پائيزی در برابر حمله اين سواران بی رحم فرو می ریختند. هيچ غذايی پيدا نمی شد، مردم مجبور بودند هرچه را كه می توانستند بجوند و بخورند. به زودی گربه و سگ و كلاغ را نمی شد يافت. حتی موش ها نسلشان بر افتاده بود. برگ، علف و ريشه گياه را مانند نان و گوشت معامله می كردند. در هر گوشه و كنار، اجساد مردگان بی كس و كار پراكنده بود. بعد از مدتی مردم به خوردن گوشت مردگان روی آوردند...".
نکته ي جالب توجه آن است که بعدها به هيچ عنوان از اين نسل کشی و توحش انگليسيها نامی به ميان نيامده و هرگز کسی عنوان نکرد که هيچ کشوری به اندازهیي ايران از جنگ جهانی اول آسيب نديده , جنگی که ايران در آن بی طرف اعلام شده بود .
عجيب نيست که اتفاقی که فقط 90 سال قبل در کشورمان روی داده به اين اندازه برای ما ناشناخته و مجهول باقی مانده بوده .