Wednesday, September 30, 2015


«بیانیه‌ جمعی از فعالین فراجنسیتی، ترانس* و کوییر به بهانه ششمین گردهمایی کشتار زندانیان سیاسی در ایران»

  



 *************************************

پیشگفتار
 این متن خوب و انقلابی و بموقع, متاسفانه ,نه تنها تاریخ نداشت(چه از طرف رفقای نویسنده و چه رفیق سارا-ولی میبایست حدود12-10 روز پیش بوده باشد) بلکه خیلی بد ویراستاری شده بود.حال, یا سیستم کامپیوتری که از آن برای نوشتن فارسی استفاده شده بود نقص داشته یا کم کاری نویسندگان بوده نمیدانم. یا هر دو مسئله نقش داشته است.  در اینجا با تصحیح کلماتی چند-واژگان فارسی را بجای انگلیسی برگزیدن- و نقطه گذاری و...آنرا برای خوانندگان این صفحه باز تکثیر میکنم.
از طرف رفیق روزا آگاه شدم که او اول این اعلامیه را در دهم و بعد سیزدهم سپتامبر  در صفحه اش گذاشته بوده است.
 لازم به یادآوری میباشد که , نویسنده این سطور, بیش از 14  سال پیش, جزو اولین رفقای آنارشیست بودم که به توهین لفظی و خصمانه شاعرخوب / مترقی اسماعیل خوئی-که مقیم انگلستان بوده و هست- به فعالین فراجنسیتی برخورد کرد و با افشا گری از تفکر ارتجاعی اش موضع خویش را در دفاع از دوستان و رفقای فراجنسیتی در نشریه "نه خدر"(اولین نشریه دو زبانه فارسی-انگلیسی آنارشیستی: نه خدا نه دولت نه رهبر) بچاپ رساندم. رفقا میتوانند آنرا در "نه سخد" خاص-که با یاری و زحمات رفیق روزا اسکن شده و بازتکثیر گردیده - مرور کنند.
در ضمن صفحه فیس بوک رفقای منشعب را در زیر میگذارم که اصل اعلامیه اشان را بتوانید بخوانید. با موفقیت چه بیشتر برای همرزمانمان.
https://www.facebook.com/Iranian-radical-Queer-671766372924799/timeline/
پیش بسوی جامعه ای آری از خشونت و توام با عشق  و همبستگی 
با تمامی افراد همانگونه که هستند  .
پیش بسوی نابودی سرمایه داری و دولت ,که بدون تحقق آن رسیدن به تمامی خواستهای بشریمان ,به تمام و کمال , بی معنا خواهد بود
زنده باد آنارشی- زنده باد آزادی
پیمان پایدار
************************* 

ما فعالین ترانس و هم جنس گرا و بیرون از هنجارهای دوگانه زن ومردی در تبعید و مهاجر همیشه علیه تمامی سرکوبهای دگرجنس گرایانه(هترونرماتیو) در اپوزیسیون ایرانی‌ بودیم , هستیم و خواهیم بود; هر چند سالیان سال است که  فعالیت و تلاش های فکری و نوشتاری و… حاشیه راندگان جنسی‌ و جنسیتی پشت فرهنگ دگر جنس گرای اجباری نه صرفا  در تمامی ابعاد سیاسی بلکه دگر عرصه ها سرکوب شده است, اما  کماکان حضور همیشگی ما به عیان دیده شده است.


چرا که در میان ما هم کارگر بوده است، هم تجربه زندانی سیاسی و هم ممنوعیّت و محرومیت و بازداشت و تهدید فعالین هم جنس گرا(کوییر)، هم فعال جنبش های زنان و دانشجویی و هم ستم دیدگان مضاعف جنسیتی ,قومیتی, وملیتی غیر فارس هم جنس گرا و ترانس. اما آنچه که ما را واداشت دوباره و چندباره( مثل تمام این سالها) به اعتراض به ماهیت و نحوه برگزاری کمیته محلی چنین همایشی در برلین بپردازیم مختصر به شرح زیر است:
این همایش, برای اولین بار ,موضوع هم جنس گرائی و ستم جنسیتی به آنان را به مثابه امر سیاسی را در دستور کار خود قرار داده است که از نگاه بیرونی امری پیشرو و مترقی بحساب می آید و احتمالا در تاریخ "افتخارات" کمیته برگزار کنندگان محلی و پیشینه فعالیتی بسیاری از افراد مایه "مباهات" و نشان دادن "مدال همبستگی"‌ اشان با جامعه سرکوب شده غیر دگر جنسگرای ما قلمداد می شود !!


نگاه به این موضوع ,بدون شرکت و صد البته امنیت حضور داشتن و نقش فعالانه خود افرادی که تجربه مستقیم و عیان همجنس وترانس ستیزی دارند و از قبل این موضوع در عرصه سیاسی هزینه ها داده اند بی معنا بوده و هست ; و صرفا درست کردن ویترینی "زیبا" از سوی دگرجنس گراها و همه افراد پذیرفته شده از سوی هنجار های موجود است. نام چنین حرکتی را در مبارزات حاشیه راندگان جنسیتی دنیا همانا 'پینک واشینگ'( استفاده ابزاری- سمبل- کردن از حقوق ال. جی. بی. تی. کیو ها ) می‌خوانند . و طبعا میبایست این واژه را به نحوه سازماندهی این برنامه اطلاق کنیم .

اما چرا 'پینک واشینگ' یا همان نمایش و استفاده ابزاری از حقوق ال جی بی تی کیوها؟

با وجود سالیان سال مبارزه در همین شهر برلین به هیچ کدام از اشخاص مشخصی‌ که هم زندگی‌ هم جنس گرا و ترانس دارند و هم چشیدن ستم مضاعف فراجنسیتی را در زندگی  روزمره خود با پوست و گوشت حس کرده اند  و هم فراتر از آن در عرصه محیط‌ های سیاسی به خاطر فعالیت در این زمینه تجربه حذف شدن دارند در هیچ نشستی برای برنامه گذاری ها شرایط امن و امکان نقش فعالانه به عناوین مختلف داده نمی‌شود و در هیچ یک از محفل های دگرجنس گرایانه مورد اطلاع مستقیم قرار نمیگیرند .


ما هم, در بخشی از همین فضاهای اپوزیسیون ,از یک سؤ مورد توهین و آزار و برچسب ,حتی این اواخر تهدید های خانوادگی, شدید همجنس گرا و ترانس ستیز قرار میگیریم و هم از سوی دیگر مورد تهدیدها و خشونت های رژیم جمهوری اسلامی ! همه این ها در ابعاد مختلف فعال سیاسی ترانس و همجنس گرا و دیگر حاشیه راندگان جنسیتی را که نه می خواهند یا قادر به پنهان کردن هویت های جنسیتی شان  نیستند را به سکوت و خفه شدن می خوانند و عدم دعوت این افراد در سازماندهی چنین رویدادهایی ادامه همین دست روی گلو گذاشتن و خفه کردن است .

 بگذارید که در اینجا دربارهٔ ابعاد دیگر این سرکوب وآزار و اذیت و محروم ساختن (بایکوت) فعالین در این زمینه  و در این شهر ,با وجود تمامی اسناد و مدارک و شواهد,  وارد جزییات بیشتر نشویم .  در این کمیته محلی، که یکی‌ از موضوع‌های آن اتفاقا زندگی‌ روزمره ما و تاریخ ما است، هیچکدام از فعالین هم جنس گرا  وترانس به مشارکت خوانده نشدند. به دیگر سخن , با کمال وقاحت , ‌ برنامه گذران با امتیازات دگر جنس گرایانه و هنجار های دوگانه (سیس من و سیس ومن) دربارهٔ این موضوع  و آنهم با عدم حضور قاطعانه فعالین هم جنس گرا و ترانس در باره سرکوب به آنها برنامه ریزی و دعوت به دادن مقاله میکنند !!


لابد, فعالین ترانس و همجنس گرا هم آنچه که تجربه و مبارزه و تاریخ آنها است را میبایست تحت عنوان بررسی به هئیت نظارت و تصمیم گیری دگرجنس گرا بدهند! آنها هستند که باید ما را حتی در این زمینه مورد ارزیابی قرار دهند !! هرچند که در پایان هم با انتخاب شخصی و سلیقه ای و بدون روال مشخص از روی باند بازی کسی را انتخاب میکنند .(حداقل در این موضوع خاص انتخاب بر این اساس بوده است- به دعوت تلفنی)


اگر موجودیت همجنس گرا و ترانس ستیزی امروز برای شما, پس از سالها سرکوب و سکوت, موضوع می شود ,همانا و  بیش از همه، حاصل و نتیجه  فعالیت و صدای همین غایبین به حاشیه رانده  شده است که از سوی برخی از شما مورد خشونت مستقیم ترانس و همجنس گرا ستیزی قرار گرفته شده اند و از سوی برخی دیگر از شما با سکوت و بی توجهی !!


این موضوعات نتیجه یک مبارزه است لااقل اگر به اشخاص احترام نمی گذارید به دست آوردهای مبارزاتی آنها احترام بگذارید! که فرق همجنس باز و همجنس گرا را به شما آموختند!


نیازی نیست که به حافظه تان فشار بیاورید : همین چند سال پیش، در دو سال متوالی, بخشی از همین فعالین از سوی برخی‌ از شما دگر جنس گرای فعال  در جلسات سیاسی مورد خشونت جسمی‌ , کلامی و تهدید واقع شده اند و مابقی شما در برخورد با آن به جای موضع گیری  سیاسی مشخص آن را با سکوت برگزار نموده و به خیال خامتان مشمول گذر زمان گردید !! و‌ در نهایت هیچکدام از انتظارات افراد مورد خشونت واقع شدگان جلسات از شما ,برای محکوم کردن چنین جنایتی, نه تنها برآورده نشد  بلکه به غیر سیاسی‌ترین شکل موجود با بی توجه ای مواجه گردید .


با این بهانه -و عذر بدتر از "گناه" - که "آنها خودشان نمی آیند"(مایه خنده)!!!  هر یک از شما در ایجاد این فضای خفقان و به حاشیه راندن فعالین ترانس و هم جنس گرا  نقش جدی و فعالانه داشته اید( چه آگاهانه و چه ناخودآگاهانه)  چرا که حتی سکوت شما در برابر ستم جنسیتی به معنای همراهی کردن با ستم تلقی میشود. واین, تنها, نمونه ایست از خروار .


تجربه چند سال اخیر ما, که خود برگزار کننده بسیاری از نشست ها و کارگاه هائی در این زمینه  بوده ایم, بوضوح حاکی از غیبت شما در اکثر آنها بوده است . به زبانی دیگر, از آنجائی که این مبارزه را مبارزه خود نمیدانستید است که در آنها حضور بهم نرساندید و همبستگی‌ عملی‌ سیاسی نشان نداده اید . آیا غیر از این میباشد؟!


در زمانی که شما, پس از سالها انکار ستم مستقیم به همجنس گرایان و ترانس ستیزی میبایست, دربرابر آنچه که در جلوی چشمان شما اتفاق افتاده و می افتد, موضع میگرفتید ,اما این موضوعات در اولویت کار سیاسی شما قرار نگرفت! حال  آنکه شما , پس از همراهی غیر مستقیم خویش با این سرکوب شدید, امروز در غیاب فعالین ترانس و هم جنس گرا میخواهید با مطرح کردن این موضوع- در این نشست- چه چیزی را ثابت کنید؟!

طرح این موضوع ,بیرون از تجربه مستقیم هم جنس گرایان و ترانس و تجربه تاریخی و مقاومت های روزمره خودشان, صرف یک مسئله لوس، اخته و فرصت طلبانه (دست مالی شده) ای بیش نیست .
لابد برای شما که حتی حاضر به عذرخواهی کردن و پاسخ گویی به اظهارات ترانس و همجنس گرایانه ستیز سرکوب گرایانیتان نیستید باید کف هم زد! به راستی تاریخ رسمی را فرادستان می نویسند !


در حالی‌ که چند تن از همین فعالین، بی صدا بایکوت شده و مورد خشونت مستقیم ترانس و همجنس گرا ستیزی برخی‌ از همین برگزار کنندگان و اطرافیانشان و دیگر فعالین سیاسی برلین واقع شده اند , شما با ارائه ویترینی تازه با موضوعیت کوییر‌ها به تاریخ کاری خود اضافه می‌کنید(!) و مابقی دگرجنس گرایان هم باز در غیاب غریب به اتفاق هم جنس گرایان این شهر می خواهند به استقبال برنامه شما بیایند.

 این نمایش(کمدی-تراژیک) ما را یاد سفید پوستانی میندازد که برخی‌ از آنها خود از سوی فعالین سیاه پوست محکوم میشوند که شخصاً تجربه برخورد راسیستی از همین سفیدها را داشته اند و این فعالین سفید پوست روزی از همین روزها یادشان می افتد که میبایست موضوع خشونت تبعیض نژادپرستانه ( راسیستی) به سیاهان را به عنوان موضوع حاد سیاسی ,(صد ‌البته همین هم نتیجه تاریخ مبارزاتی خود سیاهان بوده است) بدون حضور مستقیم تجربه کنندگان  ومبارزان با این ستم ,بدون توجه و تلاش برای فهم امتیازات و موقعیت هایی که خود در آنها راسیست وار برخورد کرده اند ,  به موارد بحث خود اضافه کنند !!


روی سخن ما نه تنها با نامهای مشخص هم جنسگرا و ترانس ستیز و اتوریته مردانه بلکه به تمام دگرجنسگرایان سیاسی این شهر است که با سکوت بیشرمانه و موضع گیری نکردن خود و با ترجیح به سیاست حاکم در فضای دگر جنسگرای اجباری و البته بی توجه ای کردن و نفع خشونت و با برچسب زدن‌های 'روان پریش' منجر به حذف  اجباری غریب به اتفاق هم جنس گرا یان و ترانس ها از محیط‌ های سیاسی ایرانی‌ دگر جنس گرا شده اند. آنهائی که صد البته و همه روزه از امتیاز دگرجنس گرایانه (و یا حتا بودن در هنجارهای جنسیتی مورد پسند دگرجنسگرائی و مردانگی هنجارگرا ) سود میبرند .


امروز, در شرایطی که فضاهای سیاسی دگرجنس گرا با بی‌ شرمی تمام و وقاحت ناشی‌ از کوری دگر جنسگرایانه خود به تفکیک آگاهانه و ناآگاهانه دگرجنس گرا و دیگری‌ها در تمام ابعاد کمونیتی ایرانی‌ پرداخته است و برخی‌ از ما حتی تهدید به آزار جسمی‌  شده و خانواده‌های ما در ایران با تهدید از سوی همین فضاها مواجه هستند ,چنین برنامه گذاریهایی, بدون پیگیری خشونتی که منجر به حذف و حتا هزینه‌های جانی و مالی و اقدام به خودکشی‌ برخی‌ از ماها شده است, در ماهای اخیر,  نمایشی مبتذل و توهین به مبارزه و خون و آه و درد قربانیان ستم است.


ما در صف اول مبارزه و مقاومت روزمره خود هزینه می دهیم. شما از ادبیات و مبارزه ما همزمان که ما را پس می زنید استفاده ابزاری میکنید (حذف اذغامی.) نویسندگان این بیانیه حتی به کوری دگرجنس گرایانی که حاشیه راندگان جنسیتی را فقط در بحث میز گرد سرکوب می گنجانند نقد بنیادین دارند. و عدم حضور این موضوع در میزگردهای مقاومت و مبارزه، نهایت نگاه کورکورانه دگرجنس گرایانه اجباری به زندگی و تاریخ مبارزاتی ما محسوب میشود .


چرا که ما قربانیان سرکوب شده تنها نیستیم، بلکه در همه این سالها به اشکال متفاوت تاریخ ما، تاریخ مقاومت و مبارزه بوده ‌است ، مقاومتی که بسیاری از شما با آن همبستگی‌ عملی‌ و روزمره نشان نداده اید،مبارزه‌ای که در مبارزه هنجارگرا رنگ‌های مختلف نه تنها به رسمیت شناخته نشده بلکه در بسیاری مواقع با کارشکنی‌های مشخص بسیاری از همین فعالین "صاحب نام"(به واسطه امتیاز تنها و تنها دگرجنسگرا و هنجارگرا بودن بلندگو دار شده اند ) با بی توجهی نیز روبرو شده است .


ما مبارزه کرده ایم و شما مارا سرکوب!
ما مقاومت کردیم و شما عدم همبستگی!
حالا شما تصمیم میگیرید ما را فقط در میزگرد سرکوب بچپانید!؟
البته که فهم ما از مبارزه و مقاومت با فهم دگرجنس گرایانه زمین تا آسمان فرق میکند .


امروز, از صدای آمریکا  گرفته تا احزاب دست راستی تا بنگاه های پولی‌ امپریالیستی  و حتی دولت جنایت پیشه اسرائیل … کالای حمایت از حقوق ال‌ جی‌ بی تی کیوها برای سود خود می فروشند و تبادل سرمایه نمادین برای سیاست‌ بازی های سرکوب گر خود میکنند. در چنین  فضا و شرایط سیاسی برای اولین بار حرف زدن در چنین همایشی از این موضوع افتخاری مترقی و آلترناتیو نیست . این سیاست ضد سیستم و آلترناتیو دقیقا از آنجائی آغاز میشود که چگونه و در چه شکلی درباره این موضوع صحبت می‌کنیم , نه آنکه از قبلش برای خود سودی بجوئیم . موضوع بر سر اینکه چه کسی‌ در این میزگرد صحبت می‌کند ابدا نیست بلکه این است که چه کسانی‌ بدون داشتن تجربه ترانس ستیزی و همجنس گرا ستیزی تصمیم گیرا و هماهنگ کنندگان هستند(کاسه گرمتر از آش!!)


ما چنین برنامه‌هایی‌ را که در این موضوع مشخص, یعنی سرکوب تاریخ ما به شکل مردسالارانه و اسطوره مدار مردانه و براساس امتیاز زن و مرد بیولوژیک هنجارگرا, سازماندهی میشود را بایکوت می‌کنیم یا دستکم جدی فرض نمیکنیم .


شما نمیتوانید درباره تاریخ ما تصمیم گیری کنید و ما را به شکل مهره‌ها و ابزار‌های سیاسی در برهه های زمانی‌ مختلف مورد سؤ استفاده قرار دهید در حالی که برخی از شما، خود شاکی شخصی برخورد همجنس گرا و ترانس ستیزی هم دارید .
افرد ترانس و هم جنس گرا ازهویت‌های مختلفی‌ برخورد دار هستند , حال آنکه در پلاتفرم برگزار شده شما تنها هم جنس گرایانی  که به سیاست هنجاری شما نزدیک ترند, آنهم تازه در بخش دکوراسیون ال‌ جی‌ بی‌ تی‌ میگنجد , یعنی‌ بقیه عرصها و بحث‌ها در مالکیت مطلق دگرجنسگرایانه است (‌دیکتاتوری دگرجنسگرایانه.) طبق معمول اول مردان با هنجارهای مردانه و بعد با فاصله زنان بیولوژیک درون هنجار های دوگانه جنسیتی در موضوعات مختلف، سیاسیو استراتژی های سیاسی سخن رانی میکنند.


شما خود در این برنامه به یک کارگاه که اساسا نشان دهد چقدر به عنوان دگرجنس گرا می توانید عامل ستم و سرکوب باشید نیاز داشتید !!
ما از خود می‌پرسیم این کوری به حذف و ایجاد رعب و وحشت به آزار جسمی‌ و جنسی‌ به همجنسگرایان و ترانس‌ها چقدر در این فضاها عادی شده است. محتوا، فرم ها و استراتژی‌های این نوع برنامه گذاری ها ما را بیشتر به شکل و فرم هنجارگرا  و مردانه بحث‌هائی شبیه میز گرد‌های بنگاه‌های سرکوبگرایانه همچون بی‌بی‌سی و صدای آمریکا می‌‌اندازد: برنامه هائی چون 'پرگار' که دومرد هنجارگرا از سیاست و سرکوب حرف میزنند(!) و اصلا نمی فهمند که چقدر فضای فرادستانه برای صدادار کردن ژرفانما (پرسپکتیو) و تجربه زیست مردانه خود را به قیمت بیرون کردن بقیه دورنما ها اشغال میکنند  .


در زمانه‌ای که حتا افراد به نقش و امتیازات دگرجنسگرایانه ی خود در قبال این سرکوب سیستماتیک آگاه نیستند و با کمال وقاحت آن را باز تولید هم میکنند این نوع حرکات جزئی از سیاست بازی‌ ها درون نظم موجود است.


حرف زدن از سرکوب حاشیه راندگان جنسی‌ و جنسیتی به معنای واقعی‌ یعنی‌ فهمیدن امتیازات دگرجنسگرایانه و مردسالارانه و نقش عملی‌ و روزمره همین برگزار کنندگان و مخاطبان آن در قبال سرکوب ترانس‌ها و همجنسگرایانی که در این زمینه عمومی‌ فعالیت کرده اند ولی صدا و تصویرشان صد برابر یک دگر جنس گرا هزینه دارد .


شما در قبال تمام این خشونت ها امروز در همین فضا ها در برلین مسئول هستید و مورد اتهام، حتا آنهائی که فقط با سکوت و همبستگی عملی‌ نداشتن و پذیرفتن افراد هم جنس گرا و ترانس ستیز در جلسات و فضاهای متفاوت به ما پشت کرده اند نیز هم! ما نیازی به توضیح و اثبات حقانیت خود به شما که در جایگاه قدرت نشسته اید, و با بی شرمی از آن لذت هم می برید، نداریم. همانطوری که هیچ سیاه پوستی بر سر بحث نژاد پرستی‌ نیاز به اثبات قربانی بودن خود به سفید‌پوستهای راسیست  ندارد.


بیک کلام : این شما هستید که باید اثبات میکردید که نسبت به جایگاه سرکوب گرایانه و امتیازاتش واقف هستید , مردان و زنان نرمال مورد پذیرش و در هنجار.
و این فهم با  نشان دادن مسئولیت عملی‌ و روزمره معنا پیدا میکند نه با سیرک وبرگزاری نمایش ستم به ما !


ما در این شهر حتا در فضاهای هم کیشان و امن خود از کنترل و قضاوت های شما در امان نیستیم : از فیلم و عکس گرفتن های پنهانی، از پرونده سازی و تلفن های افشاگرایانه زندگی جنسی ما ! امروز این خشونتها دامنه اش حتی به خانواده ها‌ی ما در ایران هم رسیده است که از همین فضا بیرون آمده است. شما مسئول هستید که  در مقابل آن واکنش نشان دهید .


حضور نداشتن بسیاری از ترانس و همجنس گرایانی که در تاریخ سیاسی و بحث ترس بر انگیختن علیه هم جنسگرایان و ترانس (همو/ترانس فوبیا) نقش ویژه‌ای داشته اند در سالن معنایی جز دعوت شما به شرم کردن و کمی خجالت کشیدن ندارد! هرچند که ما را به بسیاری از شما امیدی نیست.
هم جنسگرایان و ترانس هایی که هزینه همه جانبه در این موضوع را پس داده اند شما را سر این استفاده ابزاری و باندبازانه محکوم میکنند. شما در برابر آزار و اذیت فعالین همجنسگرا و ترانس در مقابل تاریخ مسئول هستید!


این نقد و بایکوت ابدا و اصلا  به معنای نقد و بایکوت و احترام نگذاشتن به قربانیان و زندانیان سیاسی و تمام هزینه دهندگان اپوزیسیون نیست . بلکه تنها واکنشی به تحریف تاریخ سیاسی ما از طرف بی شرمانی چون شماست.
جمعی از فعالین ترانس،هم جنس گرا ودگر حاشیه راندگان جنسیتی و جنسی برلین که نام برخی به دلایل امنیتی/ اطلاعاتی  بگونه اختصار آمده است.
امیر ثاعمیان
یاور خسرو شاهی
پویا ارسطو
سپهر مساکنی
زینب. ن
محدیث الف
الف. م
ر. سیم
محبوب
ف. ج
زینب
میم
پانته ها
هنگامه
سهراب
روژی
پیوی



10 Things Black People Fear That White People Don't ده چیزی که سیاهپوستان از آن ترس دارند و سفید پوستان ندارند(یا نه آنقدرها)(Or Don't Nearly as Much)
Statistically and in practice, black people have more to fear than whites do.
هم در آمار و هم در عمل , سیاهپوستان بیشتر ترس دارند تا سفید پوستان
alternet.org


Tuesday, September 29, 2015

 

مرتضی پاشایی مبتذل نیست: ونداد زمانی

December 25, 2014
******************************
پیشگفتار
 
هر چند ,شاید,مقوله مرگ نابهنگام مرتضی پاشایی و بحث و جدل پیرامون شخصیت و نوع موسیقی اش "قدیمی" شده, ولی چون نویسنده این سطور, در پی در گیریهای متعدد, نتوانستم به آن-هر چند کوتاه اشاره ای داشته باشم- متن زیر را انتخاب کرده و( هر چند نکات درستی را مطرح میکند اما موضع تام و تمام من نبوده و نیست- و بحث انتقادی را به جای دیگری موکول میکنم) در اینجا درج میکنم. فقط گفتن یک نکته مهم را در اینجا ضروری میدانم: رژیم منحوس حاکم در ایران حتی توانست از مرگ این خواننده  پاپ (و در پی سونامی دردناک سرطان در ایران ,بعنوان یکی از چندین دغدغه اجتماعی, که رژیم ملاها آنرا رسما رد کرده و نایده می انگارد) برای خود نمدی بدوزد و با سازماندهی-نظارت و کنترل- دقیق تشییع جنازه عظیمش توانست دل صدها هزار جوانان شیفته این گونه موسیقی و ترانه خوانی را, تا حدی,و در سراسر ایران, به نفع خویش مصادره کند!! با صحبت کردن و به درد دل دهها جوان , در تهران و شهرستانها , گوش فرا دادن این امر بمن مسجل شده که جمع کثیری از نسل دوم بعد از قیام بهمن,سنین 25-18, نه تنها عمیقا و شدیدا "شیفته" اینگونه موسیقی اند و بیان احساسات خویش را در آن میجویند ( و بعضا پیرو رپ خوانی شاهین نجفی آنرو آب و نمونه های داخلیش....) بلکه حتی در حیطه سینما نیز بیشتر به فیلمهای کمدی ,و نه سینمای مستقل و اجتماعی, گرایش دارند. و این خود بس قابل تعمق میباشد .
پیمان پایدار
 
**********************************
 
 مرتضی پاشایی مبتذل نیست. می توان پاشایی را دوست نداشت. می توان منتقدش بود. می توان اشاره کرد که شاید موسیقی اش تاثیرات منفی خواهد داشت، ولی نفی مطلق پاشایی ها و توهین به نوع موسیقی که میلیاردها انسان در جهان به هر دلیل متنوعی با آن راحت هستند، خطرش برای جامعه بیشتر است. باید نگران تفکری بود که نمی خواهد تفاوت ها و تنوع ها را بپذیرد. تفکرات انحصار طلب و افراطی که اصرار خشنی دارند مردم را یک رمهِ بی تشخیص و ناغافل معرفی کنند تا احتیاج شان به شبان (خودشان) ضروری جلوه کند.  ما عادت نکردیم به سیستم عرضه و تقاضا.
درست عین روزنامه نگاران وطن که از سر ناچار و … همیشه دولتی بوده اند، هم در درون و هم خارج کشور… نتیجه اش هم جز تکرار سلیقه های محدود روشنفکرانی که تریبون ها را در اختیار می گیرند و کسانی که بودجه می دهند، نبوده است.
morteza-pashaee-H.
ما در سیستم بازار آزاد زندگی می کنیم ولی معیارهای ما متکی به اقتصاد ماقبل است. برای همین روشنفکر ما ذهنیت نخبه و الیت سالاری (ملوک الطوایفی) دارد. هنر مردم عادی از این زاویه مبتذل است. مرتضی پاشایی و علاقمندانش از این زاویه دید، ابله خطاب می شوند چون اصلا هنرمندِ«عمیق»، چشم به مردم و بازار ندوخته است. اتفاقی که در غرب درست برعکس است. از همان دوره چارلز دیکنز چشم مردم از لردها و بزرگ مالکین برای حمایت برداشته شد و رو به تلاش برای فروش بیشتر در دل مردم عادی داشت.
دهها سال است که به طور رسمی و انحصاری در جامعه ما افراد و نهادهایی هستند که سلیقه مردم را نه تنها قبول ندارند، بلکه به هر شکل تحقیرآمیزی می خواهند نادرست و ناحق جلوه دهند. این شیوهِ دیدنِ دنیا در پشت انواع دل سوزاندن های مذهبی یا روشنفکری، در ذات خود معتقد است که مردم خس و خاشاک هستند و سلیقه های شان در هنر و فرهنگ و اجتماع مبتذل است.
واقعیت شاید این باشد که عملا فرق زیادی بین نگاه و ادعای احمدی نژادها و نیک آهنگ کوثرها نیست. هر دو جناح افراطی راست و چپ به شدت نگران منحرف شدن مردم هستند و وظیفه خودشان می دانند که هدایت شان کنند.
می توان و خیلی خوب است که هر نوع ماجرای اجتماعی و فرهنگی را مورد انتقاد قرار داد، ولی در این مسیر بهتر است متوجه باشیم که به نفی عمومی مردم و سلیقه های شان نرسیم. این شیوه انزجار از توقع و سلیقه مردم، در بین هنرمندان هم دیده می شود بویژه آنها که شهرت شان را یا مدیون بحران های سیاسی هستند، یا آنها که از گسترش خشونت بهره می برند.
همه حق دارند انتقاد کنند و لازم هم نیست انتقادها صد در صد درست باشد. شاید بهتر است بر طبق عادت این چند ده ساله به دنبال انگیزه ها و مرض های شخصیتی و مشکوک نگردیم. انتقاد از سلیقه مردم و حمایت عاطفی شان از مرتضی پاشایی می تواند از زوایایی نگران کننده شناسایی شود، ولی ابراز انتقاد فرق دارد با لحن شبانی و تحقیرآمیزی که نگاه خودش را مطلق می بیند و می نویسد:
"برای من خیلی جالبه که یک ملتی، یعنی دویست سیصد… یک میلیون نفر میفتن به این ابتذال! میفتن به ابتذالی که میرن در مجلس ترحیم یک همچین خواننده مسخره‌ای شرکت می‌کنند گریه می‌کنند توی سرشون می‌زنند.
پاپ در سیر موسیقی یعنی مبتذل‌ترین نوع موسیقی و این آقا یکی از مبتذل‌ترین افرادی بود که این موسیقی پاپ رو می‌خوند
چرا مردم ایران به این افلاس افتادند؟ چطور مردم ایران به این فلاکت افتادند؟
  ."من همین کسی ام که دارم میگم این مردم ابله‌اند
*برگرفته از مرد روز

Monday, September 28, 2015


Syrian child labour, a ticket to Europe
کودکان کار سوریه ای, بلیطی برای اروپا
A poorly organised education system for hundreds of thousands of Syrian children in Turkey is pushing children into child labour and families into the hands of traffickers.
سیستم ضعیف سازمان یافته آموزش و پرورش برای صدها هزار نفر از کودکان سوریه ای در ترکیه آنان را بسمت کودکان کار شدن  و خانواده هایشان را بدست قاچاقچیان سوق میدهد .
middleeasteye.net

Sunday, September 27, 2015

Anxiety and depression are fairly prevalent.

اضطراب و افسردگی نسبتا شایع هستند : کیتی کرافورد
www.upworthy.com
*********************
ترجمه : پیمان پایدار
******************** 
One of the most common mental health disorders in the U.S., in 2012 the National Institute of Health found that almost 7% of adults had experienced a major depressive episode in the previous year. Even more prevalent is anxiety, with about 18% of U.S. adults reporting an anxiety disorder.
 
یکی از رایج ترین اختلالات روانی در ایالات متحده، در سال 2012 موسسه ملی سلامت اعلام کرد که که تقریبا 7% از بزرگسالان در سال گذشته دوره عمده ای از  افسردگی را تجربه کرده اند. تازه اضطراب شایع تر است, حدود 18% از بزرگسالان آمریکا اضطراب داشته اند .
 
And yet it can be hard to explain depression and anxiety to someone who has never experienced those things.
حال آنکه مشکل است توضیح دادن افسردگی و اضطراب برای کسی که تجربه اش نکرده است .  

That's why Katie Joy Crawford created a photo series she calls "My Anxious Heart."

بهمین خاطر است که  کیتی جوی کرافورد دست به ایجاد یکسری عکس زده است بنام" قلب مضطرب من"
 
Crawford, who is a photography student, has general anxiety disorder. She explains:
 
کرافورد، که دانشجوی عکاسی است، خودش، اختلال عمومی اضطراب دارد . او چنین میگوید :
"Through this body of work, I am visually interpreting my own emotional and physical journey so that others may be able to understand this weight that so many bear in our society. The physical ramifications of the disorder, such as a racing heart, dizziness, shortness of breath and lightheadedness, frequently go unnoticed or are misinterpreted by those who have never suffered from anxiety. Although the physical symptoms make up a great deal of the disorder, the emotional outcome is exceedingly difficult to encapsulate as well. Anxiety bars the sufferer from the risk of discovery, the desire to explore new ideas, and the possibility of exiting a comfort zone. It makes sure that it will never be alone. It finds you when you're in the midst of joy, or alone in your own mind. It is quiet and steady, reminding you of your past failures, and fabricating your future outcomes."
"در راستای این مجموعه کاری/عکسی ، من بگونه بصری سفر احساسی فیزیکی ام را تاویل / تفسیر میکنم تا بلکه دیگران قادر به درک وزنه ای شوند که بسیاری از افراد در جامعه ما آنرا حمل میکنند. عواقب جسمی این اختلال، مانند تپش شدید قلب، سرگیجه، تنگی نفس و احساس سبکی سر، اغلب یا با بی توجگی مواجه میگردد یا بگونه غلط توسط کسانی که هرگز از اضطراب رنج نبرده اند تفسیر میشوند . اگر چه نشانه های فیزیکی این اختلال بخش عمده ای از آن میباشد، بازده های عاطفی آنرا  نیز بسیار دشوار میتوان در چارچوبی قرار داد. اضطراب فرد مبتلا را از خطر کشف باز میدارد، میل به کشف ایده های جدید، و امکان خروج از حوزه آرامش فردی. اضطراب هرگز شما را تنها نخواهد گذاشت. شما را درهنگام و در میان شادی پیدا میکند، و یا تنها در ذهن خود شما . آرام و مداوم است، اشتباهات گذشته را به شما یادآوری میکند ، و نتایج آینده را برایتان میسازد."

Do any of these images resonate with you?
آیا هیچکدام از این تصاویر طنین انداز است برای شما ؟


"I was scared of sleeping. I felt the most raw panic in complete darkness. Actually, complete darkness wasn't scary. It was that little bit of light that would cast a shadow — a terrifying shadow." Photo and caption by Katie Crawford.

"من از خواب می ترسیدم. هراسناکترین احساس خامی را در تاریکی مطلق داشتم . در واقع، تاریکی کامل ترسناک نبود. اون مقدار کم نوری بود که سایه افکنده بود سایه وحشتناک. "
 عکس و شرح توسط کتی کرافورد.


"They keep telling me to breathe. I can feel my chest moving up and down. Up and down. Up and down. But why does it feel like I'm suffocating? I hold my hand under my nose, making sure there is air. I still can't breathe." Photo and caption by Katie Crawford.

"آنها هی به من میگن نفس بکش. من حس میکنم که سینه ام  بالا و پایین میره. بالا و پایین. بالا و پایین. اما چرا احساس میکنم که دارم خفه میشم ؟ دستم رو زیر بینی ام میگیرم, مطمئن میشم که هوا هست . من هنوزهم نمیتونم نفس بکشم."
عکس و شرح توسط کیتی کرافورد

"A captive of my own mind. The instigator of my own thoughts. The more I think, the worse it gets. The less I think, the worse it gets. Breathe. Just breathe. Drift. It'll ease soon." Photo and caption by Katie Crawford.

"اسیر ذهن خودم .  تحریک کننده افکار خودم . هر چی بیشتر فکر میکنم ، بدتر میشود. هر چه کمتر فکر می کنم ، بدتر میشود. نفس بکش. فقط نفس بکش. رانش. به زودی خیالم راحت میشود ."
عکس و شرح توسط کیتی کرافورد

"Cuts so deep it's like they're never going to heal. Pain so real, it's almost unbearable. I've become this ... this cut, this wound. All I know is the same pain; sharp breath, empty eyes, shaky hands. If it's so painful, why let it continue? Unless ... maybe it's all that you know." Photo and caption by Katie Crawford.

"بریده گی هائی آنچنان عمیق که بنظر می آید هرگز درمان نخواهند شد. درد خیلی واقعی، تقریبا غیر قابل تحمل است. من تبدیل به این شده ام.... این بریدگی، این  زخم. تمام چیزی که می دانم همین درد است; نفس تیز، چشمان خالی، دست های لرزان. اگر آنقدر دردناک است، چرا اجازه ادامه اش را داد? مگر... شاید این تمام چیزهایست که شما می دانید. "
عکس و شرح توسط کیتی کرافورد

"You were created for me and by me. You were created for my seclusion. You were created by venomous defense. You are made of fear and lies. Fear of unrequited promises and losing trust so seldom given. You've been forming my entire life. Stronger and stronger." Photo and caption by Katie Crawford.


"شما برای من و توسط من بوجود آمده اید . شما برای انزوای من ایجاد شده اید. شما با سمی دفاعی درست شده اید. شما از ترس و دروغ ساخته شده اید. ترس از وعده های نا فرجام و اعتمادی از دست رفته که به ندرت داده شده. شما تمامی زندگی ام را شکل داده اید . قوی تر و قوی تر."
عکس و شرح توسط کیتی کرافورد

"No matter how much I resist, it'll always be right here desperate to hold me, cover me, break down with me. Each day I fight it. 'You're not good enough for me and you never will be.' But there it is, waiting for me when I wake up and eager to hold me as I sleep. It takes my breath away. It leaves me speechless." Photo and caption by Katie Crawford.


"مهم نیست که چقدر مقاومت میکنم , همیشه همین جا خواهد بود  و از درماندگی مرا بغل میکند ، مرا می پوشاند، با من خرد میشود. هر روزبا آن مبارزه میکنم . ' تو به اندازه کافی برای من خوب  نیستی و هرگز نخواهی بود.' اما همین جاست ،منتظر منه که از خواب بیدارشم و مشتاق بغل کردنم وقتی به خواب میرم .نفسم را میگیرد. مرا گنگ و زبانم را بند می آورد."
عکس و شرح توسط کیتی کرافورد

"I'm afraid to live and I'm afraid to die. What a way to exist."
  Photo and caption by Katie Crawford.
 
"من از زندگی کردن می ترسم و ازمردن نیز. چه راه غریبی برای زنده بودن ."
عکس و شرح توسط کیتی کرافورد  

"It's strange — in the pit of your stomach. It's like when you're swimming and you want to put your feet down but the water is deeper than you thought. You can't touch the bottom and your heart skips a beat." Photo and caption by Katie Crawford.

"عجیبه در زیر استخوان سینه. مثل اینه که هنگام شنا می خواهی پات رو بزاری زمین اما آب عمیق تر از اونیه که فکر میکردی. نمیتونی ته رو لمس کنی و قلبت یک ضربان پرش داره."
عکس و شرح توسط کیتی کرافورد

"My head is filling with helium. Focus is fading. Such a small decision to make. Such an easy question to answer. My mind isn't letting me. It's like a thousand circuits are all crossing at once." Photo and caption by Katie Crawford.

"سر من با هلیوم پر است. تمرکز در حال کمرنگ شدن است. چنین تصمیم کوچکی را گرفتن. چنین سوال ساده ای را پاسخ دادن. ذهنم بمن اجازه نمیدهد . مثل اینکه هزار مدار همزمان در حال عبور کردن هستند."
عکس و شرح توسط کیتی کرافورد

"A glass of water isn't heavy. It's almost mindless when you have to pick one up. But what if you couldn't empty it or set it down? What if you had to support its weight for days ... months ... years? The weight doesn't change, but the burden does. At a certain point, you can't remember how light it used to seem. Sometimes it takes everything in you to pretend it isn't there. And sometimes, you just have to let it fall." Photo and caption by Katie Crawford.

"یک لیوان آب سنگین نیست. تقریبا فکری نمیخواد وقتی باید برش داری. اما چی میشه اگر نتونی خالیش کنی و یا بزاریش زمین ؟ چی میشه اگر وزنش رو واسه چندین روز...ماه ....سال تحمل کنی ؟ وزن تغییر نمی کنه، اما بارمسئولیت چرا. در یک مرحله / فاز خاصی، شما نمی تونی به یاد داشته باشی چقدر سبک به نظر می رسید . گاهی اوقات کلی طول میکشه تظاهر کنی که اونجا نیست . و گاهی اوقات، فقط باید بزاری سقوط کنه ."
عکس و شرح توسط کیتی کرافورد

"Numb feeling. How oxymoronic. How fitting. can you actually feel numb? Or is it the inability to feel? Am I so used to being numb that I've equated it to an actual feeling?" Photo and caption by Katie Crawford.

" حس کرخ بودن (بی حسی) . چه حزن دلچسبی(غم مطبوع). چه تناسبی . آیا واقعا می توان کرخ بود؟ یا اینکه ناتوانی حس کردن است؟ آیا من آنقدر به کرخ بودن عادت کرده ام  که آن را بمانند / معادل یک حس واقعی قرار داده ام ؟"
عکس و شرح توسط کیتی کرافورد

"Depression is when you can't feel at all. Anxiety is when you feel too much. Having both is a constant war within your own mind. Having both means never winning." Photo and caption by Katie Crawford.

"افسردگی هنگامیه که اصلاً نتونی حس  کنی . اضطراب هنگامی که بیش از حد حس میکنی. داشتن هر دو مثل جنگی ست مداوم در ذهنت. داشتن هر دو بمعنی اینه که هرگز برنده نشی ."
عکس و شرح توسط کیتی کرافورد