Tuesday, January 17, 2012

درد دل یک زن آزاده (فمینیست*) با مردهای شونیست ایرانی 

بايد باكره باشى، بايد پاك باشى !
براى آسايش خاطر مردانى كه پيش از تو پرده ها دريده اند !
چرايش را نميدانى فقط ميدانى قانون است، سنت است ، دين است
قانون و سنت را ميدانى مردان ساخته اند
اما در خلوت مى انديشى به مرد بودن خدا و گاهى فكر ميكنى شايد خدا را نيز مردان ساخته اند !!
من زنم ...
با دست هایی که دیگر دلخوش به النگو هایی نیست
که زرق و برقش شخصیتم باشد
من زنم .... و به همان اندازه از هوا سهم میبرم که ریه های تو
میدانی ؟ درد آور است من آزاد نباشم که تو به گناه نیفتی
قوس های بدنم به چشم هایت بیشتر از تفکرم می آیند
دردم می آید باید لباسم را با میزان ایمان شما تنظیم کنم
دردم می آید ژست روشنفکریت تنها برای دختران غریبه است
به خواهر و مادرت که میرسی قیصر می شوی
دردم می آید در تختخواب با تمام عقیده هایم موافقی
و صبح ها از / دنده دیگری از خواب پا میشوی
تمام حرف هایت عوض میشود
دردم می آید نمی فهمی
تفکر فروشی بدتر از تن فروشی است
حیف که ناموس برای تو وسط پا است نه تفکر
حیف که فاحشه ی مغزی بودن بی اهمیت تر از فاحشه تنی است
من محتاج درک شدن نیستم / دردم می آید خر فرض شوم
دردم می آید آنقدر خوب سر وجدانت کلاه میگذاری
و هر بار که آزادیم را محدود میکنی
میگویی من به تو اطمینان دارم اما اجتماع خراب است
نسل تو هم که اصلا مسئول خرابی هایش نبود
میدانی ؟
دلم از مادر هایمان میگیرد
بدبخت هایی بودند که حتی میترسیدند باور کنند حقشان پایمال شده
خیانت نمیکردند ... نه برای اینکه از زندگی راضی بودند
نه ... خیانت هم شهامت میخواست ... نسل تو از مادر هایمان همه چیز را گرفت
جایش النگو داد ...
مادرم از خدا میترسد ... از لقمه ی حرام میترسد ... از همه چیز میترسد
تو هم که خوب میدانی ترساندن بهترین ابزار کنترل است
دردم می آید ... این را هم بخوانی میگویی اغراق است
ببینم فردا که دختر مردم زیر پاهای گشت ارشاد به جرم موی بازش کتک میخورد
باز هم همین را میگویی
ببینم آنجا هم اندازه ی درون خانه ، غیرت داری ؟؟
دردم می آید که به قول شما تمام زن های اطرافتان خرابند ...
و آنهایی هم که نیستند همه فامیل های خودتانند ...
مادرت اگر روزی جرات پیدا کرد ازش بپرس
از سکس با پدر راضی بود ؟؟
بیچاره سرخ می شود ... و جوابش را ...
باور کن به خودش هم نمی دهد ......
دردم می آید
از این همه بی کسی دردم می آید
**********************************************
(*)این متن رو یکی از دوستان زن ایرونی ام ,سه و چند ساله با داشتن مدرک لیسانس از ایران,  برام فرستاده. متاسفانه استهزای تاریخی قضیه اینه که این دوست عزیز خودش در رابطه ای بس اسفناک با مردی که ناتوانی جنسی داره بیش از ده سال زندگی زناشوئی داشته و داره و جیکش هم در نیومده و از قراراین "راز" درونیش را فقط با اعتماد به دوستی اش با من  یک سال و اندی ست که در میون گذاشته !! تذکر این نکته از اونجهت مهم بود تا فراموشمون نشه که بخاطر عقب افتادگی فرهنگی (و قومی ,در اینمورد خاص) هستند زنان جوان ایرانی که با ترس و شرم خانوادگی در اینگونه روابط فاجعه آمیز نیز میمانند, رنج میبرند و تازه قوز بالا قوز اینجوری - در کپ شخصی از ورای کامپیوتر-" توجیه اش" میکرد:"هر چند حالم خیلی گرفته است ولی سوخته و ساخته و باز هم میسازم , قسمتم این بوده " !! عمق فلاکت درونی گردیده شده تفکر مردسالارانه رو می بینید!؟ طبیعتا عصبانی شدن و فغان کردنهای من هم , اونهم از فرسنگها راه دور, بی اثر بود.... وای بر ما !! 
 پیمان پایدار

No comments:

Post a Comment