داستان قوم لوط از دید
قرآن (مجازات همه بخاطر هم سکس گرائی مردان)
iran000.blogspot.com
شرح مفصل افسانه قوم لوط به نقل از قرآن، این داستان دراماتیک که در آن دو عنصر سکس و جنایت با هم ترکیب شدند پر از تناقض نیز هست شاید بزرگترین این تناقضات آنجائی است که لوط دخترانش را به تمام مردان این شهر تعارف میکند تا شاید آنان آسیبی به میهمانان او نرسانند؛ نابودی قوم لوط (مردم شهرسدوم) از این جهت دردناک است که بسیاری از مردم، همین خدائی که از قولش چنین افسانهای بیان شده را به عنوان وجودی حقیقی میپرستند! خدائی که به خود اجازه میدهد به سبب گناه مردان آن قوم در همجنسگرائی (اگر این کار را گناه بدانیم)، تمام مردم شهری را اعم از زن و کودک نابود نماید؛ آیا مفهوم عدالت دینی چنین است؟ آیا این همان عدالتی است که خدائی بنام الله یا هر نامی دیگر که براین اسطوره میگذارند، به خود اجازه دهد که زنانی را به سبب ظلمی که مردان بر آنها روا داشتهاند، اینچنین زیر بدترین شکنجهها دچار نسلکشی گردند؟
البته که چنین خدائی حاصل ذهن بیمار عدهای است شیاد تا بتوانند تفکر خویش را بر جهان حاکم نمایند؛ من بیش از این سوز دلم را بیان نمینمایم و به اصل داستان میپردازم:
از دید ادیان سامی، مردم (البته مردان) شهر سدوم همه همجنسگرا بودند،
قرآن اشارهای به همجنسگرائی زنان نمیکند؛ اگر چنین باشد، آیا با منطق سازگار
است که در شهری همهی مردان آن همجنسگرا باشند؟
البته که چنین خدائی حاصل ذهن بیمار عدهای است شیاد تا بتوانند تفکر خویش را بر جهان حاکم نمایند؛ من بیش از این سوز دلم را بیان نمینمایم و به اصل داستان میپردازم:
از دید ادیان سامی، مردم (البته مردان) شهر سدوم همه همجنسگرا بودند،
قرآن اشارهای به همجنسگرائی زنان نمیکند؛ اگر چنین باشد، آیا با منطق سازگار
است که در شهری همهی مردان آن همجنسگرا باشند؟
آیا زنان دارای نیروی جنسی نبودند؟
پس چرا نسل آنها را به مرور منقرض نگردید؟
اگر گفته شود که از لحظهای خاص شروع به همجنسگرائی کردند؛ آیا منطقی
است که بپذیریم تمام مردان شهری در مدتی کم همجنسگرا شدند و اگر باز این
فرض کاملا محال و متضاد با تمام علوم جامعهشناسی را بپذیریم، چرا این خدا
منتظر از بین رفتن تدریجی نسل این قوم نگردید(با انقراض نسلشان)؟
است که بپذیریم تمام مردان شهری در مدتی کم همجنسگرا شدند و اگر باز این
فرض کاملا محال و متضاد با تمام علوم جامعهشناسی را بپذیریم، چرا این خدا
منتظر از بین رفتن تدریجی نسل این قوم نگردید(با انقراض نسلشان)؟
در مورد لوط چند فرضیه است:
1- او پیامبری بود از سوی الله که از ابتدای پیدایش همجنسگرائی در میان این قوم، آنان را از این کار بر حذر میداشت.
2- او پیامبر نبود بلکه تنها کسی بود که از اینکار بدش میآمد.
اگر او پیامبر بود، پس:
از آنجائیکه لوط برای نهی قومش از لواط برگزیده شده بود؛ قوم او پیش از پیامبر شدن لوط، لواط کار بودند؛ چرا نسلشان از بین نمیرفت؟
اگر چند سالی پیش از نابودی این قوم، خدا تصمیم به هدایت و ارشاد آنان گرفت، پس چرا در این مدت لوط هم در میان آنان بود و آنان را از اینکار نهی نمیکرد؟ چرا خدا تصمیم به هدایت آنان از ابتدا نگرفت؟
بنابراین از آنجائیکه لوط در هنگام نابودی این قوم دارای دو دختر جوان بود پس او نمیتواند کم سن و سال باشد، لذا نباید مرد و زن جوانی در میان این قوم وجود داشته باشد(از زمان جوانی لوط همجنسگرا بودند).
البته از دید قرآن لوط نمیتواند پیامبر باشد زیرا:
اولا الله بیان نموده است که ما نبوت را تنها در میان ذریهی ابراهیم قرار دادیم.
ثانیا؛ ابراهیم به فرشتگان الله(یا خود الله) یادآوری مینماید که لوط در میان آنان شخصی وجود دارد که همجنسگرا نیست.
قرآن بیان مینماید که قوم لوط تنها با مردان آمیزش داشتند:
أَتَأْتُونَ الذُّكْرَانَ مِنَ الْعَالَمِينَ (شعراء/165) آيا از ميان جهانیان با مردها در میآميزيد.
و این کار را بسیار زشت میداند:
وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ (نمل/54) و لوط را هنگامی که به قوم خود گفت "آيا با چشمانی باز (ديده و دانسته) مرتكب عمل بسیار زشت (همجنسگرائی) میشوید؟أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِ النِّسَاء بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ (نمل/55) آيا شما به جاى زنان از روى شهوت با مردها آمیزش میکنید پس شما گروهی بسیار نادانید.
لوط برادرزادهی ابراهیم، قوم خودش را مرتبا ارشاد مینمود و آنان را از اینکار باز میداشت؛ قوم لوط او را تهدید کردند که اگر ما را از همجنسگرائی منع نمائید، تو را از شهر سدوم بیرون خواهیم نمود:
قَالُوا لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ (شعراء/167) گفتند: اى لوط! اگر دست برندارى قطعا از اخراج شدگان خواهى بود.
البته پاسخ متناقض قوم لوط به او از تناقض گوئی قرآن است.
لوط ضمن مخالفت با آنها، از الله درخواست نمود که خانوادهاش را از این بلا(گرفتار شدن به همجنسگرائی) نجات دهد:
رَبِّ نَجِّنِي وَأَهْلِي مِمَّا يَعْمَلُونَ (شعراء/169) پروردگارا! مرا و خانوداده ام از آنچه انجام مىدهند رهايى بخش.
(لوط تنها به فکر خانواده ی بیگناه خود است)
آنان به روشهای گوناگون، لوط را تهدید مینمودند تا اینکه الله تصمیم به نابودی این مردم میگیرد، او برای اینکار دو فرشتهاش را نخست به سراغ ابراهیم میفرستد تا به او وعدهی فرزندی را دهند که منتظرش بود، این فرزند کسی جز اسحق نیست، او پدر اسرائیل(یعقوب) است، کسی که از نسل او یهودیان پدید آمدند، ابراهیم و زنش سارا گمان نمودند که این دو انسانی هستند که میهمان آنان شدهاند، لذا برای آنان گوسالهای را کباب نمودند:
وَلَقَدْ جَاءتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُواْ سَلاَمًا قَالَ سَلاَمٌ فَمَا لَبِثَ أَن جَاء بِعِجْلٍ حَنِيذٍ (هود/69) و به راستى فرستادگان ما براى ابراهيم مژده آوردند سلام گفتند پاسخ داد سلام و ديرى نپاييد كه گوسالهاى بريان آورد.
(جالب است که برای دو میهمان گوساله را کباب مینمایند)
اما آنان(دو فرشته) از خوردن خودداری نمودند:
فَلَمَّا رَأَى أَيْدِيَهُمْ لاَ تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُواْ لاَ تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمِ لُوطٍ (هود/70) و چون ديد دستهايشان به غذا دراز نمیشود آنان را ناشناس يافت و از ايشان ترسى بر دل گرفت گفتند مترس ما به سوى قوم لوط فرستاده شدهايم.
این دو خود را معرفی نمودند و به ابراهیم و سارا وعدهی پسرشان اسحاق را دادند، زنش لبخندی زد و گفت: من پیرزنی سالخوردهام و شوهرم نیز پیرمردی فرسوده است، چگونه است من حامله میگردم:
وَامْرَأَتُهُ قَآئِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِن وَرَاء إِسْحَاقَ يَعْقُوبَ (هود/71) و زن او ايستاده بود خنديد پس وى را به اسحاق و از پى اسحاق به يعقوب مژده داديم.
قَالَتْ يَا وَيْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَاْ عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِي شَيْخًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ (هود/72) [همسر ابراهيم] گفت اى واى بر من آيا فرزند آورم با آنكه من پيرزنم و اين شوهرم پيرمرد است واقعا اين چيز بسيار عجيبى است.
آنان گفتند که از ارادهی الله متعجب نباش، ای اهل بیت ابراهیم!:
قَالُواْ أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ رَحْمَتُ اللّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَّجِيدٌ (هود73) گفتند آيا از كار الله تعجب مىكنى رحمت اللهع و بركات او بر شما اهل بیت باد بیگمان او ستودهاى بزرگوار است.
پس از خوش و بش و ریختن ترس ابراهیم؛ این دو به او گفتند: ما مأموریت دیگری هم داریم و آن نابودی قوم لوط است.
جالب است، الله بیان مینماید که ابراهیم با خود ما مجادله میکرد، این مجادلهی ابراهیم با الله در ابتدا بخاطرلوط بود، ابراهیم از آنان پرسید: آیا قومی را که در میانشان یک مؤمن یافت شود را نابود مینمائید؟ و آنان گفتند که نه، ابراهیم گفت که لوط در میانشان وجود دارد:
قَالَ إِنَّ فِيهَا لُوطًا قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَن فِيهَا لَنُنَجِّيَنَّهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ(عنکبوت/32 ) (ابراهیم)گفت: لوط [نيز] در آنجاست گفتند ما بهتر میدانیم چه كسانى در آنجا هستند او و كسانش را جز زنش كه از باقى ماندگان [در خاكستر آتش] است حتما نجات خواهيم داد.
(این آیه دلیل بر این است که لوط آنها را تنها از همجنسگرائی منع میکرد و خود پیامبر خدا نبود، زیرا ابراهیم با این فرض با آنان سخن میگوید که این دو فرشته(یا خود الله) از اینکه لوط لواطکار نیست، آگاه نیستند)
فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الرَّوْعُ وَجَاءتْهُ الْبُشْرَى يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ ( هود/74) هنگامي كه ترس ابراهيم فرو نشست و بشارت به او رسيد، با ما، درباره قوم لوط مجادله میكرد.
(آیا این فرشتگان خود الله بودند؟!)
إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُّنِيبٌ (هود/75) زيرا ابراهيم بردبار و نرمدل و بازگشتكننده بود.
يَا إِبْرَاهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا إِنَّهُ قَدْ جَاء أَمْرُ رَبِّكَ وَإِنَّهُمْ آتِيهِمْ عَذَابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ (هود/76) اى ابراهيم! از اين [چون و چرا] روى برتاب كه فرمان پروردگارت آمده و براى آنان عذابى كه بی بازگشت است خواهد آمد.
بنابراین این دو فرشته از ابراهیم جدا شده و نزد لوط رفتند، لوط با مشاهدهی این دو جوان بسیار زیبا(دو فرشته که خود را بصورت دو مرد جوان زیباروئی در آورده بودند)، دانست که امروز روز سختی در پیش دارد، زیرا(ممکن بود خود او گرفتار شهوت شود) ممکن است، مردم متوجه این دو جوان شوند و به آنان قصد تجاوز نمایند:
وَلَمَّا جَاءتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِيءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالَ هَذَا يَوْمٌ عَصِيبٌ (هود/77) و چون فرستادگان ما نزد لوط آمدند به [آمدن] آنان ناراحت و دستش از حمايت ايشان كوتاه شد و گفت امروز روزى سخت است.
زن لوط پس از اینکه این دو جوان زیباروی را دید، به سراغ مردم شهر رفت و به آنان خبر داد که در منزل ما دو جوان بسیار زیبا آمدهاند؛ قوم لوط خیلی علاقه به همجنسگرائی داشتند پس از خبردار شدن از میهمانان زیبای لوط، همگی دور خانهی او جمع شدند و از او خواستند که میهمانانش را در اختیار آنان قرار دهد، لوط خطاب به آنان گفت:
من از شما خواهش میکنم که با میهمانان من کاری نداشته باشی؛ اگر مایل باشید من دخترانم را در اختیار شما قرار میدهم ، آیا در میان شما کسی که اینکاره باشد وجود ندارد؟:
وَجَاءهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَمِن قَبْلُ كَانُواْ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ قَالَ يَا قَوْمِ هَؤُلاء بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُواْ اللّهَ وَلاَ تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَلَيْسَ مِنكُمْ رَجُلٌ رَّشِيدٌ(هود/78) و قوم او شتابان به سويش آمدند و پيش از آن كارهاى زشت میکردند [لوط] گفت اى قوم من، اينان دختران منند آنان براى شما پاكيزهترند پس از الله بترسيد و مرا در كار میهمانانم رسوا مكنيد آيا در ميان شما آدمى توانا پيدا نمیشوید.
نکته:
از آنجائیکه لوط به همهی مردان پیشنهاد دخترش را داده بود، پس نمیتواند منظور او از این پیشنهاد، ازدواج باشد، زیرا ممکن نبود که همهی این مردان با دو دختر او ازدواج نمایند.
آنها گفتند: ای لوط، تو خوب میدانید که ما با علاقهای به دختران نداریم و تنها مردان را دوست داریم:
قَالُواْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ وَإِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِيدُ (هود/79) گفتند: تو خوب میدانى كه ما را به دخترانت نیازی نيست و تو خوب میدانی كه ما چه میخواهیم!
لوط هم آنان را تهدید نمود:
قَالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلَى رُكْنٍ شَدِيدٍ (هود/80) [لوط] گفت كاش براى مقابله با شما قدرتى داشتم يا به تكيه گاهى استوار پناه میجستم
تا اینکه فرشتگان الله واقعیت را به لوط گفتند:
آنان بیان داشتند که ای لوط ! ما فرستادگان الله هستیم و برای نابودی این قوم آمدهایم، لذا از لوط خواستند که خانوادهاش را هنگام شب بصورت مخفیانه از آنجا خارج نماید، ولی به زنش چیزی نگوید، زیرا او قرار است صبحگاهان همراه سایرین(تمام مردم شهر) نابود گردد:
قَالُواْ يَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَن يَصِلُواْ إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِّنَ اللَّيْلِ وَلاَ يَلْتَفِتْ مِنكُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ (هود/81) گفتند اى لوط ما فرستادگان پروردگار توييم آنان هرگز به تو دست نخواهند يافت پس پاسى از شب گذشته خانوادهات را حركت ده و هيچ كس از شما نبايد واپس بنگرد مگر زنت كه آنچه به ايشان رسد به او [نيز] خواهد رسيد بىگمان وعدهگاه آنان صبح است مگر صبح نزديك نيست.
وَلَمَّا أَن جَاءتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِيءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالُوا لَا تَخَفْ وَلَا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَأَهْلَكَ إِلَّا امْرَأَتَكَ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ(عنکبوت/33) و هنگامى كه فرستادگان ما به سوى لوط آمدند به علت [حضور] ايشان ناراحتشد و دستش از [حمايت] آنها كوتاه گرديد گفتند مترس و غم مدار كه ما تو و خانوادهات را جز زنت كه از باقی ماندگان [در خاكستر آتش] است حتما مى رهانيم.
إِذْ نَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِينَ (صافات/134) به خاطر بياور زماني را كه او و خاندانش را نجات همگي داديم.
البته آنگونه که در روایات اسلامی وجود دارد، لوط پسری نداشت و تنها دارای دو دختر به نامهای رثيا و زغرتا بود.
إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ حَاصِبًا إِلَّا آلَ لُوطٍ نَّجَّيْنَاهُم بِسَحَرٍ (قمر/34) ما بر [سر] آنان سنگبارانى [انفجارى] فروفرستاديم [و] فقط خانواده لوط بودند كه سحرگاهشان رهانيديم.
وَلَقَدْ صَبَّحَهُم بُكْرَةً عَذَابٌ مُّسْتَقِرٌّ (قمر/38) و به راستى كه سپيدهدم عذابى پيگير به سر وقت آنان آمد.
إِنَّا مُنزِلُونَ عَلَى أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزًا مِّنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ (عنکبوت/34) ما بر مردم اين شهر به [سزاى] فسقى كه مىكردند عذابى از آسمان فرو خواهيم فرستاد.
فَلَمَّا جَاء أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِّن سِجِّيلٍ مَّنضُودٍ (هود/82) پس چون فرمان ما آمد آن [شهر] را زير و زبر كرديم و سنگپارههايى از [نوع] سنگ گلهاى لايه لايه بر آن فرو ريختيم.
وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَرًا فَسَاء مَطَرُ الْمُنذَرِينَ (شعراء/173) و بر آنان بارانى فرو ريختيم و چه بد بود باران بيم داده شدگان.
اگر به آیات قرآن دربارهی عذاب این قوم دقت شود، معلوم نیست که این قوم با باران شدید از بین رفتند یا با بارش سنگ؟!
ترجمه ی بیشتر آیات بیان شده از محمد مهدی فولادوند نقل قول نمودم)