ترجمه از: پیمان پایدار
I try hard not to be a dogmatic anarchist. I try harder perhaps to keep in mind that one can only aspire to be an anarchist, rather than it being a fixed label. AND as a wise, longtime anarchist/friend said to me just the other day, in explaining how a beloved community organizer/comrade sold out a working-class, immigrant, and people of color Montreal neighborhood to development/developers almost instantly on winning a local election, “Why do people never learn the lesson that elections don’t work?”
من سخت تلاش می کنم که آنارشیست جزم اندیشی (دگماتیکی) نباشم. من شاید تلاش بیشتری میکنم که به خاطر داشته باشم که می توان فقط تمایل آنارشیست بودن را داشت، تا اینکه بمانند برچسب ثابتی بود . و همانطور که دوست قدیمی آنارشیستم چند روز پیش ، در توضیح اینکه چگونه یک رفیق دوست داشتنی فعال سازماندهنده محلی ، طبقه کارگر، مهاجرین و افراد غیر سفید پوست محله ای در مونترال را بخاطر برد بلافاصله در انتخابات محلی به توسعه دهندگان ساختمانی فروخت، بهم گفت، "چرا مردم هرگز درس نمی گیرند که انتخابات کار نمی کند"؟
So I’m rubbing my eyes with disbelief that more anarchists than ever seem to be actively posting about, cheerleading for, and even enthusiastically doing on-the-ground organizing on behalf of electoral candidates. It’s one thing to quietly spend a couple minutes out of 365 days a year checking off some “lesser-of-evil” boxes — though too often, they are far greater “evils” once people or policies have won. It’s quite another to dive into the charade, diverting what little time, energy, resources, and skills that folks have to a shell game that’s systemically geared to reifying structural domination/violence and hierarchy.
بنابراین من با کمال تعجب و بی اعتقادی به این میاندیشم که چطور بیشتر از قبل آنارشیست ها به طور فعالانه به بارگذاری مطلب در فضای مجازی و حتی با اشتیاق به سازماندهی عملی برای نامزدهای انتخاباتی فعالیت میکنند . این یک چیزه که به آرامی چند دقیقه از 365 روز در سال را به چک کردن نامزد "شر کمتر"(*) بگذرانی ، هرچند اغلب اوقات همینکه افراد یا سیاستهای پیروز شدند "شیطانهای" بزرگتری در عمل خواهند بود. حال آنکه کاملا متفاوت است که غرق بازی انتخاباتی شوید، زمان، انرژی، منابع و مهارت های کمی را که افراد ( بخوان آنارشیستها) دارند را به یک بازی توخالی ای هدایت کنید که به طور سیستماتیک برای شیئی گرداندن سلطه / خشونت و سلسله مراتب ساختاری طراحی شده است.
(*)مثل اینکه 'برنی سندرز' رو "بهتر" از هیلاری کلینتون ارزیابی کنی و یا بین 'روحانی' و 'رئیسی' اولی را "کم .خطرتر" از دومی ببینی
I know the world feels and is at an increasingly horrific crossroads. All the more reason to illuminate why fascism in particular doesn’t give a fig about public opinion or elections; all the more impetus to self-govern our lives via forms of collective self-organization, from solidarity projects and mutual aid networks to neighborhood assemblies (qualitative, dialogic “voting”!) and transformative justice, and on and on.
من می دانم جهان احساس می کند و در تقاطع فزاینده وحشتناکی است. بهمین دلیل مهم است که روشن نمائیم که چرا فاشیسم به طور خاص، برای افکار عمومی یا انتخابات پشیزی ارزش قائل نیست ؛ همه ی انگیزه های بیشتری را برای خود گردانی زندگی مان از طریق فرم های سازماندهی جمعی، پروژه های همبستگی و شبکه های کمک متقابل تا مجامع محله ( گفت و گوی کیفی "رای دادن"!) و عدالت دگرگون کننده ، و علی آخر بگذاریم .
Vote, if you must. AND every other minute of every day, experiment with acting and living as if we already are the people and worlds we want to see while also co-creating space to resist in ways that embody care. Stop pushing against doors that are closed, like representative “democracy.” Open windows onto new forms of freedom instead!
رای بدهید ، اگر شما میباید . و هر دقیقه دیگر از هر روزتان را، با تجربه عملی ای زندگی کنید، انگار که ما در حال حاضر همان مردم و دنیایی هستیم که می خواهیم آن را ببینیم و درعین حال با ایجاد فضا برای مقاومت در راه هایی که مراقبت را جلب می کنند. متوقف کنید فشار را علیه درهایی که بسته هستند، مانند "دموکراسی" نمایندگان. به جای آن، پنجره ها را به شکل های جدیدی از آزادی باز کنید!
(photo: #ArtOfResistance spotted in so-called Montreal; translation: #NeitherStatesNorBossesNorMasters)
پسگفتار
در آمریکائی که نوام چامسکی، به اصطلاح رادیکاترین روشنفکر چپ ش، که تازه خودش را- بغلط - آنارشیست هم میخواند، در انتخابات(بخوان انتصابات بین دو نفر نماینده از دو حزب سنتا مافوق ارتجاعی/ الیگارشی امپریالیستی) شرکت میکند ، و تازه همه چپ را تشویق به شرکت برای "انتخاب شر کمتر" میکند،آیا انتظاری بیش از این میتوان داشت؟! خیر. رفیق مایلستاین، بعنوان یکی از فعالترین آنارشیست ها، بیراه نرفته و بیخودی 'حرص' نمیخورد وقتی سخنان فوق الذکر را در مورد "آنارشیستها" بزبان می آورد!! ناگفته نماند که، در حال حاضر، اکثر آنارشیستها را در آمریکا فعالین 'ال جی بی تی'(*) تشکیل میدهند:همجنسگرایان زن ، مرد، دو جنسیتی و ترنس . بخش بعدی را پیروان فردگرای افراطی(+) و یا آنانی که علاقه رفتن به گذشته غارنشینی دارند(بدوی گرایان :"پریمیتویسم") و فقط بخش ناچیزی را آنارشیستهای کمونیست و سندیکالیست ها در بر میگیرد(*+). پس خوش بینی و خوش خیالی محض است اگر انتظاری زیادی از چپ بطور اعم و یا آنارشیستها بطور اخص در آمریکا داشته باشیم.
پیمان پایدار
(*)LGBT:lesbian, gay, bisexual , and transgendered(+)CrimethInc
(*+)در این رابطه، اخیرا بحثی مفصل-رو در رو- با رفیق "جیمز هراد" داشتم. او که در آخرین گردهمآیی آنارشیستهای آمریکای شمالی، بعنوان یکی از سخنگویان، در کانادا شرکت کرده بود(و من متاسفانه بعلت مشغله کاری نتوانستم شرکت کنم) از شرایط اسفناک این نشست برایم میگفت. اینکه، اکثر شرکت کنندگان اصلا غم نابودی سرمایه داری و دولت را که ندارند هیچ بلکه صرفا مقوله هویتی برایشان اولویت داشته و دارد . و در این بستر، طبعا شرکت در خیمه شب بازی انتخاباتی تنها بدیل ممکن بوده و بس غم انگیز میباشد.
No comments:
Post a Comment