Tuesday, October 25, 2011


Saman Rasoulpour's Photos

فاشیسم و زلزله، وان را بلعیدند
سرد است و خزان. اینجا وان است. شهر مقاومت و حق خواهی. همین چند روز پیش، سونامی بازداشت به راه افتاده بود. اهالی رنج دیده اش می گفتند: شرایط غیرقابل تحمل شده.

اینجا شهر اعتراض است و چه خون ها که به خود ندیده خیابان هایش. کودکان اینجا از وقتی که می فهمند هستند، طعم تلخ سرکوب را می چشند. آنها بارها و بارها شاهد شکسته شدن دست همبازیهایشان، زخمی شدن مادرانشان و کشته شدن برادرانشان بوده اند. آنها با بغض و رنج بزرگ می شوند.

درد انکار، کشنده ترین دردهاست. تو نیستی. اگر هم هستی، آنطور هستی که من می خواهم. تو دیروز یک «ترک کوهی» بودی. اما به پاخاستی. گفتی: من هستم! همانطور که تو هستی. من کرد هستم. همانطور که تو ترک هستی. هر دوی ما ترکیه ای هستیم. هر دو انسانیم.

امروز حتی اگر مجبورم قبول کنم تو کرد هستی، در قانون اساسیم هنوز این جمله هست: اهالی این چهار دیواری، همه ترک هستند. هنوز جمله ای که در کوچه و خیابان ها خودنمایی می کند این است: من چه خوشبختم که ترک هستم! هنوز در ذهن من، تو ترک هستی. حتی اگر نخست وزیرم بگوید: تو کردی و باید مساله تو را حل کرد و در نهایت حل هم نکند!

کوهها می دانند به زودی سفید پوش خواهند شد. هوا سردتر شده. و تو کودک وان، زن و جوان وان، کارگر و کارمند وان، روز دیگری را آغاز می کنید. مثل هر روز، اخبار را دنبال می کنید. و باز مثل همیشه، اخبار گوشخراش مربوط به جنگ، در صدر است. دلهره دارید. کدام یک از شما برادری، ‌خواهری، ‌دوستی، ‌آشنایی، همسایه ای ندارید که راه مبارزه را در رفتن به کوه ندیده؟ کدام یک از شما عضوی از خانواده تان را در جنگ از دست نداده اید؟ کدام خانواده ای است که عضوی از آن در دادگاه پرونده ای نداشته باشد؟

وقتی سرکوب و جنگ هست، ساعت ها جاسوسان مرگ اند. دلهره، بخشی از زندگی ست. ترس، همراه همیشگی است. و شما ایمان دارید «امید، برتر از پیروزیست».

دولت خودش را برای عملیات برون مرزی آماده می کند و خدا هم برای زلزله. هر دو قصدجانتان را کرده اند. خدا، زودتر می جنبد. در یک لحظه، تمام شهر می لرزد. می لرزد و می لرزد. اگر در عرض یک دقیقه،‌ نمرده باشید، اولین احساستان، ‌شوکه شدن است! اگر زیر آوار نیستید، کنار آوارید. حتی اگر خودتان زنده اید، عزیزانتان نیستند. اجسادشان هست. در بهترین حالت، زیر آوارند و در انتظار کمکی که شاید قبل از مرگ نرسد!

شهر ویران شده. انسان ها، خشکشان زده. پدر بزرگی که شاید نوه هایش مرده اند و خانه و خانواده ای دیگر ندارد، سه قرص نان به دست گرفته و اشک می ریزد. به تراژدی زندگی. به این زندگی تراژيک. اشک های او واکنشی است به تحمل یک عمر رنج. به رنج یک عمر.

اینجا ترکیه است. قلب همه دنیا در وان می تپد. ذهن و روح همه آنجاست. همه می خواهند کمک کند. صلاح الدین دمیرتاش در حالی که مبهوت است می گوید: ۲۴ ساعت گذشته و هنوز دولت کمک چندانی نکرده. شهردار وان هم صدایش در می اید. نماینده مردم وان در پارلمان می گوید: به کمکاری دولت اعتراض داریم. اگر چه اردوغان به وان می رود و سغرهای خارجی اش را لغو می کند، اما این نه نان می شود نه آب و نه کمکی به آنهایی که زیر آوارند. به آنهایی که تمام شب را گرسنه، تنها با یک پتو به صبح رساندند.

انگار ترکیه،‌ دو قطب است. انگار وان، جزیره ای جدا از ترکیه است. انگار مرگ کردها، جامعه را تکان نمی دهد. و کاش فقط تکان نمی داد. چه بسیار بودند کسانی که در قلب ترکیه،‌ ابراز شادمانی کردند. و چه بسیار رسانه هایی که عریان یا سربسته، خوشحالیشان را ابراز کردند.

مجری «خبرترک» رو به مردم ترکیه حرف می زند: اگر چه این زلزله در وان و در جنوب شرقی ترکیه اتفاق اتفاده، اما باز هم ما متاسفیم!

همکار و همفکر دیگر این مجری اینبار در «شبکه آ» عریان تر رو به مردم جهان حرف می زند: «آنهایی که به سوی پلیس ما سنگ پرتاب می کنند و در کوهها به سوی سربازانمان گلوله، وقتی بلایی بر سرشان نازل می شود، چطور از پلیس و سرباز ما درخواست کمک می کنند. بعضی ها باید حد و اندازه خود را بفهمند!»

و احمد هاکان، روزنامه نگار ترکی که تنها فرقی که با آن دور دارد این است که شرافت دارد و انسان است، می گوید شوکه شده است! او می گوید از موج خوشحالی و شادمانی ترک ها در شبکه های اجتماعی خشکش زده. آنها که می گویند: آن کاری را که اردوغان نکرد، خدا کرد. آنها که می گویند: بگذارید کردها اشک بریزند. آنها که می گویند: آنهایی که از چریک ها حمایت می کردند، حقشان است چنین بلایی سرشان بیاید. و او که عمیقا از «خشک مغزی، بی وجدانی و بی رحمی» همزبانانش غمگین است، جواب همه را با این جمله می دهد: ابتدا زلزله وان را لرزاند و بعد هم فاشیسم!

سرما به اوج رسیده. بعد از زلزله، برف و باران هم در کمین است. خیلی ها زیر آوار شب را به روز رساندند و یا هرگز به روز نرساندند. شهر،‌ گورستان بزرگی است. دیشب آسمان وان پر بود از عزراییل. و امروز خیابان های وان، پر از مردمی که بهتر از هر زمان دیگری می دانند که خودی نیستند. دمیرتاش می گوید: هنوز دولت کمک چندانی نکرده.

دولت گرفتار است. تصویر کامل می شود. با یک خبر عجیب: دولتی که هنوز مردم را از زیر آوار بیرون نکشیده، امروز قندیل را در کردستان عراق بمباران کرد!‌ جنگنده های ترکیه در عرض نیم ساعت از ترکیه به قندیل می رسند و کارشان را تمام می کنند. اما وجدان و انسانیت دولت ۲۴ ساعت است در راه است. هنوز به وان نرسیده. شاید هیچ گاه نرسد...


سامان رسول پور
*******************
با تشکر از الهام جان که  متن فوق الذکر رو در دسترسم قرار داد: پیمان پایدار

No comments:

Post a Comment