تجربه ی یک مدرسه ی آنارشیستی

به عاریه گرفته شده از صفحه : اخبار آنارشیستی ,رفیق سارا نبوی
Saranabavi.wordpress.com
 

map_r3_c9map_r3_c4paideia2

 

در فضای سیاسی جوامعی که ما زندگی می کنیم، جایی که آموزش و پرورش به طور فزاینده با سرکوب همراه است و جایی که انسان های «ناسازگار» توسط مسئولانی که خود را در پشت نظریات مبهم ژنتیکی پنهان کرده اند، به عنوان افرادی با اختلالات شخصیتی تعریف می شوند. این مسئولان تشخیص داده که این افراد می توانند به خودشان آسیب برسانند و این ویژگی می تواند مانع سازگاری آن ها با الزام های زندگی روزانه شود. و اما تجربه ی مدرسه ی پایدیا ثابت کرده که تعلیم و تربیت می تواند با چشم اندازی دیگر وجود داشته باشد.لازمه ی اینکه یک مدرسه آنارشیستی تاسیس شود، پشتکار زیاد و همراه با پشت سر گذاشتن موانع بسیار بوده است.  مدرسه ای که توسط خود دانش آموزان اداره می شده و یکی از ارزش های اساسی اش رد اقتدار بوده است.

 پایدیا کلمه ی است یونانی به معنی پرورش کودک یا تربیت و در آتن باستان به نظام آموزشی اطلاق می شود. پایدیا به عنوان فرایند تربیت شهروندان فهمیده می شود. پایدیا در شهر مریدا در ژانویه سال ۱۹۷۸ توسط سه نفر از زنان آنارشیست و توانمند حرفه ای در امور تعلیم و تربیت تاسیس شد. نام این مربیان Castaño Casaseca، María Jesús Checa و Josefa Martín Luengo بود.مریدا مرکز ناحیه ی خودگردان اکسترمادورا و در استان بادخوس یعنی در قسمت جنوب غربی کشور اسپانیا قرار گرفته است.

 

پایدیا در سال ۱۹۷۸ آغاز به کار کرد

آغاز کار با کودکستان و  حداقل سن برای نام نویسی ۲ سال بود. این کودکان بزرگ شدند و با رشد آنان پایه های مدرسه نیز گذاشته شد. در همین زمان مربی جدیدی   بنام خوزه هولیو هولین* به کلکتیو اضافه شد. برای تامین مخارج لازم بود که مربیان خارج از مدرسه هم کار کنند.

* José Julio Julián

مربیان تصمیم گرفتند توجه شهروندان بیشتری را جلب کنند تا خانواده ها برای سیستم آموزش سنتی پولی خرج نکنند. به همین دلیل کلکتیو برآن شد  زمین و خانه ای در خارج از شهر بخرد، در جایی که  مدرسه تاسیس شد. از اعضا تعاونی که شامل پدر و مادرها بود، خواسته شد ماهیانه مبلغی برای کمک به مدرسه به صندوق این کلکتیو پرداخت کنند.

در مدرسه ی پایدیا تعلیم و تربیت بر مبنی هفت ارزش های اساسی تفسیر شده است: برابری، همبستگی، عدالت، آزادی، عدم وجود خشونت، فرهنگ و خوشبختی. آخرین مورد یعنی خوشبختی مفهوم مهم تری دارد، این مجموعه ی تمامی ارزش های دیگر است و هدف نهایی این مدرسه  را در بر می گرفته است. خوشبختی به معنی مالکیت نیست،  بلکه خوشبختی یعنی رسیدن به ثبات واقعی و بلوغ احساسی. قلب عملکرد این مدرسه مانند همه ی گروه های آنارشیستی در مجمع بوده است. مجمع نهاد دموکراسی مستقیم است، جایی که هر کس در بحث ها شرکت می کند و تصمیمات جمعی و نه به شکل سلسله مراتبی بلکه با احترام متقابل شرکت کنندگان گرفته می شود. فرقی نمی کند که در چه مورد، همه ی تصمیمات مانند برنامه ی هفتگی، موضوعات آموزشی، برنامه ی غذایی یا راه حل مربوط به اختلافات در مجمع گرفته میشده. مجامع به دو شکل بودند، یکی مجمعی که از کودکان و بزرگسالان و دیگری فقط شامل دانش آموزان بود، دانش آموزان از کل مدرسه و یا از گروه سنی خاصی بودند.

مهم ترین باروری که این تعلیم و تربیت داشته، قابلیت استقلال کودکان حتی در سن خیلی کم، توانایی بیان افکار و احساسات، یاد گیری مواجه شدن با اختلاف نظرها، گوش دادن به یکدیگر و مهم تر از همه در هر زمان پیشنهاداتی ارائه دهند که لازمه ی شرایط موجود و برای همه قابل قبول بوده است.

از آنجایی که یادگیری خیلی زود آغاز می شود، کودکان پایدیا از سن ۲ سالگی در مجمع  شرکت کرده و می توانستند در مورد فعالیت های روزمره شان تصمیم گیری کنند. به این معنی که یاد بگیرند، مجمع چیست و چه اهدافی  را دنبال می کند. جایی است که همه دور هم آرام می نشینند و گوش به سخنان دیگران می دهند.

گرداننده این مجامع کودکان ۴ ساله  بوده اند. و آنان از عهده ی این کار به خوبی برمی آمدند  به طوری که این یک امر طبیعی برای کودکان محسوب می شد.

پایدیا بر مبنای اعتقاد راسخ به توانایی کودکان بنا شده بود و آن ها یاد می گرفتند که مستقل عمل کنند. این توانایی، یک چیز ذاتی نمی تواند باشد بلکه با تمرین های فراوان می شود به این توانایی دست پیدا کرد.

 یکی دیگر از موارد یادگیری، زندگی در صلح و آرامش است. اگر کودکی در مقابل کودک دیگر خشونت به کار می برد، از او خواسته می شد که برای دیگران عمل خود را توضیح دهد. به هر کس آنقدر اعتماد به نفس داده می شد که احساسات خود را بیان کند و بدون میانجی گری مربیان در انتها با همدیگر راه حلی برای بحث و گفتگو در مورد اختلاف نظرها پیدا کنند.

پایدیا مانند مدارس دیگر نبود. به غیر از تخته ی سیاه در بعضی از کلاس ها و کتاب هایی که در قفسه ها چیده شده بود. نه نیمکتی، نه ساعتی که ریتم روزانه را تعیین کند و نه زنگی برای اعلام زنگ تفریح. برنامه های هفتگی برای گروه های سنی  مختلف در راهروها دیده می شد، بدون اینکه این یا آن فعالیت را توصیه کند.

برنامه ی روزانه

مثل همیشه با کار دسته جمعی برنامه شان آغاز می شد. در حالی که گروهی در آشپزخانه صبحانه را آماده می کرد، گروه دیگر مشغول تمیز کردن کلاس ها بود. ساعت  ۱۱  وقت صرف صبحانه و ساعت ۱۱:۳۰ زمان یادگیری عملی در کارگاه بود یا اینکه تشکیل جلسه. ساعت ۲ تا ۳ زنگ تفریح و وقت ناهاری کودکان خردسال بود. کودکان بزرگتر ما بین ساعت ۳ تا ۴ غذا می خوردند و  ساعت ۴  وقت یادگیر کار عملی در آموزشگاه بود.

ساعت ۵ کودکان میوه ای یا غذای مختصری می خوردند ، بعد کار دسته جمعی و ساعت ۶ عصر پایان مدرسه بود. کودکان از دو سالگی یاد می گرفتند که برنامه ی هفتگی،  زمان صرف غذا و مباحث یادگیری را هر سه ماه به سه ماه  مشخص و طرح ریزی کنند.


استقلال

برای کودکان خیلی مهم است که مستقل از بزرگسالان باشند. یکی از اهداف آموزش در مدرسه پایدیا یادگیری آزادی و اسقلال بوده است. کودکان یاد می گرفتند که چه گونه به تنهایی آگاهانه و با توجه به پیامدها تصمیم گیری کنند.

نیازی نبود که در همه جا مربیان حاضر باشند، دانش آموزان بزرگ تر از کودکان جوان تر مراقبت می کردند تا حادثه ای پیش نیاید، به آن ها قوانین ایمنی اولیه را توضیح می دادند. از اتوبوس پیاده شدن، در آشپزخانه، در زمین بازی و همه جا کودکان به همدیگر کمک می کردند بدون اینکه به طور مداوم برای حمایت از بزرگسالان کمک جستجو کنند. کودکان یاد می گرفتند همبستگی داشته باشند و در مقابل همدیگر احساس مسولیت کنند به خصوص کودکان بزرگ تر در مقابل کودکان جوان تر.


کمیسیون ها

برای اینکه مشخص شود که کودکان مسئولیت های خود را جدی می گیرند در کمیسیون های مختلفی تقسیم می شدند. مثلا کمسیون «راه حل» وظیفه اش تشخیص مشکلات و درگیری  و ارائه راه حل بدون دخالت مربیان بود.

کمیسیون تنظیمات از گروه های سنی مختلف تشکیل می شد که وظیفه اش تهیه گزارش از مجامع بود البته نه به این معنی که جاسوسی کرده باشند. مهم این بود با همدیگر در مورد مشکلات بحث و گفتگو کنند تا هر دانش آموز بتواند یاد بگیرد که در مورد اعمال و رفتار خود تعمق کند و برای خود و دیگران احترام قائل شود.

در یک مدرسه آنارشیستی امتحان و نمره دادن و یا کنترل تکالیف  وجود ندارد. و در پایدیا هر سه ماه به سه ماه دانش آموزان مصاحبه هایی منحصر به هر فرد با مربی شان داشتند. در این مصاحبه ها مربیان برآوردی از رشد و دانش کودکان می کردند. برای این آزمون ها مجموعه ای از مطالب و جدول ها استفاده می شد و در آخر نتایج بدست آمده در تیم آموزشی به بحث گذاشته می شد.


در شب دوشنبه ۸ نوامبر سال ۲۰۱۱ در حمله ای مدرسه پایدیا ویران شد .

براساس گزارشی از رسانه های دولتی گروهی صبح خیلی زود در مدرسه را شکسته و وارد محوطه ی مدرسه شدند. آنان درها و پنجره ها را شکسته طوری که به ساختمان اصلی راه پیدا کردند و از اتاقی رنگ و قلم مو با خود برده و با آن بر روی دیوارهای خارج از ساختمان تهدیدهایی مانند «مرگ بر شما!» یا «مادرجنده ها» نوشتند. و در آخر سطل زباله  را در محل ورودی به آتش کشیدند.

http://www.anarchismus.at/anarchistische-paedagogik/6943-paideia-schule-der-anarchie
 

ترجمه از: سارا نبوی