لیلا اعظم زنگنه: ادبیات از ما عاشقان بهتری میسازد
لینک: http://bit.ly/1vOExtu
*********************
لیلا اعظم زنگنه وقتی از ادبیات و لحظههای اعجازآور آن سخن میگوید به جادوی کلمات... و اثری که بر جای میگذارد ایمان میآورید. او نگاهی ژرف و دقیق و بیانی شیرین و دلنشین دارد. همین ویژگیها سخنرانیها و برنامههایش را پر مخاطب میسازد. لیلا اعظم زنگنه در خانوادهای تبعیدی در پاریس متولد و بزرگ شد. پدر و مادرش پس از وقوع انقلاب مجبور به مهاجرت شدند و او در کنار عشق مادرش به ادبیات، کتاب و هنر رشد یافت. در خاطره کودکیاش نشسته که مادرش همیشه جلسات هفتگی بحث و گفتگو با دوستان و نویسندگان به راه میانداخت و محور همه گفتگوها این بود که عاقبت کار ایران چه خواهد شد و سرنوشت آنها به کجا ختم خواهد شد.
استعداد نویسندگی لیلا در بستر خانوادهای فرهنگی رشد یافت و فصاحت و شفافیت سخنش با یادگیری هفت زبان افزایش یافت. لیلا در زبان انگلیسی و فرانسوی تبحر نوشتاری دارد. شاید آنچه او را از دیگر نویسندگان متفاوت میسازد حالتهای چهرهاش هنگام داستانخوانی و قطعیت و اطمینان از دانش نویسندگی است که در نگاهش نهفته است. او ایمانی باورنکردنی به قدرت داستان و ادبیات در بهتر ساختن جهان انسانها دارد. لیلا در اینباره میگوید: «ادبیات همان عشق ما به زندگی است و زمانی که عشق در زندگی انسانها وارد میشود آن لحظه اعجازآور رخ میدهد.»
او از مفهوم «عشق» زیاد صحبت میکند: «عشقی که در طول تاریخ بشر تغییر زیادی نکرده است؛ همان شیفتگی، اشتیاق، معجزه و دوستی است. مرز ناشکستنی که به نظر ردنشدنی میرسد اما در نهایت آدمی بر آن غلبه کرده و رد میکند. عشقی که یادآور دردکشیدن است و اگر علائمی از گناه و عصیان را به همراه داشته باشد لذتی دوچندان دارد. همانطور که دوراس در کتاب «عاشق» عشق بین دختری کم سن و سال و مردی میانسال را به تصویر میکشد. عشقی که بر قایق خیالات و اوهام آدمی سوار است و حتی واقعیتی بیرونی ندارد.» و معتقد است: «ما وقتی عاشق میشویم علاقهای وصفناپذیر داریم تا همه چیز را هیجانانگیز جلوه دهیم. این ما هستیم که راوی داستان زندگیمان میشویم. هنرمندانی میشویم که حتی از رابطه جنسی هم اروتیسم میسازیم. ما خودمان را در شخصیتهای داستانی قرار میدهیم و به سمند خیالمان میگوئیم بتاز. برای همین است که خواندن ما را عاشقان زندگی میکند و جهانمان را تغییر میدهد.»
او از مفهوم «عشق» زیاد صحبت میکند: «عشقی که در طول تاریخ بشر تغییر زیادی نکرده است؛ همان شیفتگی، اشتیاق، معجزه و دوستی است. مرز ناشکستنی که به نظر ردنشدنی میرسد اما در نهایت آدمی بر آن غلبه کرده و رد میکند. عشقی که یادآور دردکشیدن است و اگر علائمی از گناه و عصیان را به همراه داشته باشد لذتی دوچندان دارد. همانطور که دوراس در کتاب «عاشق» عشق بین دختری کم سن و سال و مردی میانسال را به تصویر میکشد. عشقی که بر قایق خیالات و اوهام آدمی سوار است و حتی واقعیتی بیرونی ندارد.» و معتقد است: «ما وقتی عاشق میشویم علاقهای وصفناپذیر داریم تا همه چیز را هیجانانگیز جلوه دهیم. این ما هستیم که راوی داستان زندگیمان میشویم. هنرمندانی میشویم که حتی از رابطه جنسی هم اروتیسم میسازیم. ما خودمان را در شخصیتهای داستانی قرار میدهیم و به سمند خیالمان میگوئیم بتاز. برای همین است که خواندن ما را عاشقان زندگی میکند و جهانمان را تغییر میدهد.»
ادامه در لینک زیر:
No comments:
Post a Comment