کوبانی آزاد شد : زنده باد آزادی- زنده باد آنارشی
"پیغام میدهد و میگوید کاش نزدیکم بودی تا از شادی آزادی کوبانی بغلت کنم. از صبح شادم و برای خودم رقصیدهام. میگوید بخند.
میخندم، اما بغض کردهام...
دارم فکر... میکنم اکنون فرصتی فراهم میشود تا در فردای جنگی سخت، در سکوتی که صدای گلوله آن را نمیشکند، نزدیک سنگ قبری که نام او بر آن نقش بسته است و عکسی کوچک شاید، نشست.
دارم فکر... میکنم اکنون فرصتی فراهم میشود تا در فردای جنگی سخت، در سکوتی که صدای گلوله آن را نمیشکند، نزدیک سنگ قبری که نام او بر آن نقش بسته است و عکسی کوچک شاید، نشست.
در سکوت، به آرامی انگشتان را بر خاک مزارش کشید، به او سلام کرد، لبخندی زد و به آرامی برایش نجوا کرد، میبینی؟ کار را تمام کردیم ... باور میکنی؟ تمام شد، نیستی تا ببینی که بیپردههای کشیده در خیابان و بیسلاح در ویرانههای شهری که از آن ماست، از آن توست به یاد تو قدم میزنم، آواز میخوانم، گریه میکنم و تو را همه جا میبینم...
آری باید نشست برای او، برای آنها که تا گلوله آخر جنگیدند و شهر را، شهر بیدفاع را ترک نکردند، از شهر پیروز، از شهر ایستاده سخن گفت، باید شادیها، رقصها و روایت رویاها و امیدها و پیروزیها را برد آنجا، نزد آن خاکهای عزیز که زندهترین عاشقان زمین را در خود گرفتهاند.
آزادی کوبانی، به آنها که رویای امروز را داشتند و اکنون کنار ما نیستند، به آنها که جنگیدهاند و هنوز میجنگند، به آنها که به یاد کوبانی این ماهها زندگی کردند و برایش به خیابان رفتند، نوشتند و امید دادند، به تو! مبارک باد."
شاهد علوی
آری باید نشست برای او، برای آنها که تا گلوله آخر جنگیدند و شهر را، شهر بیدفاع را ترک نکردند، از شهر پیروز، از شهر ایستاده سخن گفت، باید شادیها، رقصها و روایت رویاها و امیدها و پیروزیها را برد آنجا، نزد آن خاکهای عزیز که زندهترین عاشقان زمین را در خود گرفتهاند.
آزادی کوبانی، به آنها که رویای امروز را داشتند و اکنون کنار ما نیستند، به آنها که جنگیدهاند و هنوز میجنگند، به آنها که به یاد کوبانی این ماهها زندگی کردند و برایش به خیابان رفتند، نوشتند و امید دادند، به تو! مبارک باد."
شاهد علوی
No comments:
Post a Comment