Sunday, July 31, 2016

کارنامه خونین پنج رئیس‌جمهور زنده آمریکا

http://www.hambastagi.org/new/fa/farsi-received-articles/1882-obama-bush-clinton-wbush-carter.html
کارنامه خونین پنج رییس‌جمهور زنده امریکا
هیچ رئیس جمهور آمریکا - حداقل در صد سال گذشته- نبوده است که دست به مداخله و تجاوز نظامی بر یک یا چند کشور دیگر نزده و مسبب کشتار و جنایات موحش نبوده باشد. تصویر بالا، پنج رئیس‌ جمهور گذشته را با لیست کشورهائی که در طول ریاست جمهوری شان مورد بمبارامان، مداخله و خونریزی قرار داده اند نمایش می‌دهد. اوباما که با شعارهای زیبا روی کار آمد و حتی بصورت مضحک برنده جایزه صلح نوبل گردید، در عمل بیش از دیگران جهان را به خاک و خون کشانیده است.

در اوج کارزار های انتخاباتی امریکا، دیگر مشخص شده که از میان دونالد ترامپ و خانم هیلاری کلینتون یکی به کاخ سفید راه خواهد یافت. در تحلیل‌های گوناگون تعدادی پیروزی ترامپ و عده‌ای هم برنده شدن خانم کلینتون را به نفع جهان می‌خوانند. اما برای من ایندو هیچگونه تفاوت ماهوی باهم ندارند.

حداقل دوران باراک اوباما به مثابه نخستین رئیس جمهور سیاه‌پوست آمریکا که در اوج شعف و اشک سرور بخصوص سیاهان وارد کاخ سفید شد درس‌های فراوانی به همراه دارد. اکثر ناآگاهان تصور می‌کردند که با پیروزی او، حداقل سیاهان آمریکا شاهد تغییرات مهمی در راه زدودن تبعیض خواهند بود اما برعکس در پایان دوران ماموریتش، او با اوج خیزش‌ها و اعتراضات خشماگین سیاهان در شهرهای مختلف آن کشور مواجه است که معتقد اند تبعیض و بدرفتاری با سیاهان طی هشت سال حاکمیت اوباما سیر صعودی پیموده و او تمامی آرزوهای آنان را به یاس مبدل ساخته است. اوباما که با سطح حمایت کم‌ نظیر اداره امور را در دست گرفت، آنچنان در صد محبوبیتش سقوط کرده است که انتظار می‌رود لقب «بدنامترین رئیس جمهور تاریخ آمریکا» را که جورج بوش در اختیار دارد از آن خود کرده  و با کاخ سفید وداع گوید.

حال که کارت «سیاهپوست»، پرنیرنگ و پوچ بودنش را برای مردم به اثبات رسانیده، شکی نیست که با نصب نخستین زمامدار زن در تاریخ آن کشور، بکوشند ملت امریکا و جهانیان را برای مدت دیگری فریب داده به انتظار تغییر بنشانند.

هر فرد آگاه می‌داند که در آمریکا یک سیستم استعماری، جنگ‌افروز و جنایتکار حاکمیت دارد که بازیگران اصلی آن ابرسرمایه‌ دارانی هستند که رئیس جمهور فقط وظیفه دارد با همه دستگاه و ماشین عظیم‌ جنگی‌اش منافع آنان را پاسداری کند. بدون کسب حمایت بخصوص مالی و رسانه‌ای ابرشرکت‌های متعلق به یک‌ درصدی های آمریکا، هیچ فردی خواب رسیدن به این پست را هم نمی‌تواند ببیند! این رئیس جمهور چه کلینتون باشد یا ترامپ، ولو در گفتار متفاوت به نظر آیند، در فکر و عمل تفاوت مهمی باهم نخواهند داشت.

تازه‌ترین اسنادی که از سوی «ویکی‌لیکیس» فاش گردیدند، نمایانگر آنست که مقامات ارشد کمیته ملی حزب دموکرات با راه اندازی کارزارهای پس‌پرده در جریان رقابت‌های درون‌حزبی، کوشیدند که برنی‌سندرز را به حاشیه رانده زمینه پیروزی هیلاری کلینتون را مهیا سازند. حرفهای متفاوت سندرز در جریان مبارزات انتخاباتی و اینکه خود را «سوسیالیست دموکرات» می‌نامید، طبعا نمی‌توانست با خواست یک‌ درصدی های جامعه آمریکا همخوانی داشته باشد از همینرو کنار زده شد.

تاریخ آمریکا گواه‌ آنست که راه‌اندازی جنگ، خشونت، تجاوز و توطئه علنی و مخفی علیه این و آن کشور خارجی من حیص کارنامه عمده روسای جمهور آن کشور ثبت است چون با اشغال کشورهای دیگر است که زمینه چپاول‌های عظیم را مهیا نموده سیستم را در حرکت نگه میدارد.
حال فقط باید انتظار کشید که کلینتون یا ترامپ، کدام کشورهای فقیر دیگر را به مخروبه بدل خواهد کرد.

Tim Minchin : Always the Germansتیم مینچین: همیشه آلمانی ها
https://www.youtube.com/watch?v=9W95uWopoO0

“The Terrorists R Us.” The Islamic State “Big Lie”

تروریستها ما هستیم: "دولت اسلامی"(بخوان داعش) "دروغ بزرگی" است

The Criminalization of the United Nations

جنایت پیشه گی سازمان ملل متحد
ترجمه از: پیمان پایدار
هر چند قدیمی ولی برای ثبت در تاریخ میباشد

  
 
isistroops
This article was first published in September 2014 at the outset of Obama’s counter-terrorism bombing campaign allegedly directed “against the ISIS”.  These bombings were never intended to destroy the Islamic State. Quite the opposite. The “Forbidden Truth” is that the Islamic State is an instrument of Washington, a US ” intelligence asset”.

این مقاله در 24 سپتامبر 2014 برای اولین بار چاپ شده است(یعنی 23 ماه پیش- م)زمانی که پویش/ کمپین ضد تروریستی و اظهارات دولت اوباما مبنی بر بمباران  "علیه  داعش" بوقوع پیوسته .این بمباران هیچگاه قصدش نابودی دولت اسلامی نبوده است.درست بر عکس. "حقیقت نفرت انگیز/ممنوعه" اینست که دولت اسلامی حربه خود واشنگتن و ترکه اطلاعاتیشان میباشد.
The ISIS is not an independent entity, nor is it an “outside enemy” which threatens global security, as conveyed by the Western media. It is a CIA sponsored intelligence asset. It is worth noting that Turkey and Saudi Arabia actively support the Islamic State. But so does France, which has been the victim of three deadly terrorists attacks, resulting in countless casualties, allegedly perpetrated by the ISIS. 

داعش یک نهاد مستقل نیست، و «دشمن خارجی» نیز هم نیست که امنیت جهانی را تهدید کند، آنطوری که توسط رسانه های غربی وانمود میشود. آنها ترکه اطلاعاتی حمایت شده توسط سازمان سیا میباشند. شایان ذکر است که ترکیه و عربستان سعودی فعالانه از دولت اسلامی حمایت میکنند. اما همینطور فرانسه، که قربانی سه حمله تروریست بوده است، که منجر به تلفات بی شماری گشته، با اظهارات ثابت نشده شان توسط  داعش صورت .گرفته شده 
While the Hollande government channels money and weapons to the Islamic State, the French president claims that France has been attacked by an Islamist entity which happens to be supported by the French Republic. It’s diabolical, it’s criminal. Somebody is lying somewhere…  

در حالی که دولت(صهیونیست مسلک-م) اولاند پول و سلاح به دولت اسلامی میدهد، رئيس جمهور فرانسه ادعا می کند که فرانسه  توسط این نهاد اسلامی که توسط جمهوری فرانسه پشتیبانی می شود مورد حملات واقع گردیده شده . این امری  شیطانی ست، جنایت پیشه گیست . کسی  در جائی دروغ می گوید..... ...
The French people are not aware that their own government is supporting and funding the terrorists, and that this same government of Francois Hollande is justifying the enactment of a National Emergency on the grounds that the French Republic is threatened by the ISIS out of Northern Syria, which happens to be supported (covertly) by the Western military alliance, including the US, France, Britain, not to mention Turkey and Saudi Arabia. 
The US, France, Britain, Turkey: they are the “state sponsors of terrorism”.
آمریکا, فرانسه, انگلیس, عربستان و ترکیه حامیان دولت اسلامی هستند
“The Terrorists R Us“, 
ماها تروریست هستیم
“You are either with us or with the terrorists”, said George W. Bush in the wake of the September 1,, 2001 attacks. Western leaders are so to speak “with themselves as well as with the terrorists”.
Francois Hollande is not with the French people. He is using the tragedy of those who died in Nice to justify acts of retribution in the form of an intensified bombing campaign allegedly directed against the Islamic State, but in reality those bombs are intended for the the Syrian people.  
Michel Chossudovsky, July 16, 2016
****************
Under the auspices of the United Nations Security Council,  with president Obama chairing the Council session, the United States has called upon the international community to adopt strong measures, at national and international levels, to curtail the recruitment of Islamic State fighters.
What is not mentioned in the media reports is that the heads of State and heads of government  who have endorsed America’s campaign against the Islamic State, advised by their respective secret services,  are fully aware that US intelligence is the unspoken architect of the Islamic State, which is part of a vast network of  US supported “jihadist” terrorist entities.  Countries are either coerced into supporting the US sponsored resolution or they are complicit in the US terror agenda.
Lest we forget, Saudi Arabia, Qatar,  have been financing and training the ISIL terrorists on behalf of the United States.  Israel is harboring the Islamic State (ISIL) in the Golan Heights, NATO in liaison with the Turkish high command has since March 2011 been involved in coordinating the recruitment of  the jihadist fighters dispatched to Syria. Moreover, the ISIL brigades in both Syria and Iraq are integrated by Western special forces and military advisers.

مبادا ما فراموش کنیم، عربستان سعودی، قطر، هم به تامین مالی و هم به آموزش تروریستهای اسلامی عراق و شام از طرف ایالات متحده عمل کرده است. اسرائیل پناهگاه دولت اسلامی (داعش) در بلندی های جولان بوده است، ناتو از مارس 2011 در ارتباط با رهبران بلند پایه ترکیه و در هماهنگی با استخدام جنگجویان جهادی اعزام به سوریه درگیر بوده است. علاوه بر این، تیپ های داعش در سوریه و عراق توسط نیروهای ویژه غربی و مشاوران نظامی یکپارچه شده است.
All this is known and documented, yet not a single head of state or head of government has had the courage to point to the absurdity of the US sponsored United Nations Security Council resolution, which was adopted unanimously on September 24.

همه این شناخته شده و مستند گردیده، هنوز نه یک رئیس دولتی یا رئیس حکومتی تا به حال شجاعت نداشته که به  پوچی قطعنامه ضامن آمریکا که از طرف شورای امنیت سازمان ملل به اتفاق آراء در 24 سپتامبر تصویب شد اشاره ای کند.
“Absurdity” is an understatement. What we are witnessing is a criminal undertaking under UN auspices.
While international diplomacy is often based on deception, US foreign policy lies are no longer credible. What we are witnessing is a total breakdown of established diplomatic practice.   The “Forbidden Truth” is that the Islamic State is an instrument of Washington, a US ” intelligence asset”. ISIL is not an independent entity, nor is it an “outside enemy” which threatens global security, as conveyed by the Western media.

در حالی که دیپلماسی بین المللی اغلب بر پایه فریب است، دروغهای سیاست خارجی آمریکا دیگر معتبر نمیباشند. چیزی که ما شاهدش هستیم فروپاشی کامل عملکرد دیپلماتیک است. "حقیقت ممنوعه" اینست که دولت اسلامی یک ابزار واشنگتن ست، "دارائی اطلاعاتی" ایالت متحده آمریکا ست. داعش یک نهاد مستقل نیست، و نه آن «دشمن خارجی» که امنیت جهانی را تهدید می کند، آنطور که توسط رسانه های غربی وانمود میشود .
While everybody knows this, the big lie prevails. The Lie becomes the Truth.
The  United Nations Security Council resolution calls upon member states to “suppress the recruiting, organizing, transporting, equipping” and financing of foreign terrorist fighters,”  Specifically, the resolution points to the “the particular and urgent need to implement this resolution with respect to those foreign terrorist fighters who are associated with ISIL [Islamic State of Iraq and the Levant], ANF [Al-Nusrah Front] and other cells, affiliates, splinter groups or derivatives of Al-Qaida…” But are these not precisely the “opposition freedom fighters” trained and recruited by the Western military alliance in their quest to unseat the government of Bashar Al Assad?
United Nations Security Council Meeting, September 24, 2014, chaired by president Obama

The ISIL are the foot soldiers  of the Western military alliance. Their unspoken mandate is to wreck havoc and destruction in Syria and Iraq, acting on behalf of their US sponsors. The endgame is to transform countries into territories.
John McCain with leaders of Al Qaeda entities in Syriaمک کین با رهبران القاعده در سوریه
Political leaders present at the UN Security Council session applauded the US counter-terrorism initiative. France’s  President Francois Hollande pointed to the fact that “terrorism has taken on another dimension, and it wants to conquer territory now.”
Several US allies including Jordan, Turkey, Saudi Arabia and Qatar which are currently involved in supporting ISIL and Al Nusrah are now involved in the US sponsored air raids allegedly targeted against the ISIL inside Syria.
Turkey and Jordan have borders with Syria. Saudi Arabia and Turkey have borders with Iraq.  The direct military involvement of these countries points to a scenario of escalation and sectarian warfare extending from the Mediterranean to Central Asia.
In this regard, Turkey has already announced that it will be involved in ground operations inside Syria and Iraq. The newly-elected Prime Minister Ahmet Davutoğlu announced (a day prior to the UN Security Council meeting) that his government will be seeking the endorsement of the Turkish Parliament to intervene militarily in both Iraq and Syria.
What is at stake is a so-called “no fly zone” in disguise, a justification  to bomb Iraq and Syria under a counter-terrorism mandate, largely targeting economic infrastructure as well as the civilian population. The political architects of the Islamic State including president Obama, prime minister Cameron and their counterparts in France, Turkey, Saudi Arabia, Qatar, et al, are now waging a  military campaign against the Islamic State, which they themselves created. Boots on the ground are also contemplated. According to Iraqi government sources, the US will sending some 13000 troops to Iraq.
The leaders of western countries are either utterly ignorant and stupid, or totally corrupt and complicit?  “The Terrorists R US.” Moreover, they seem totally unaware of the broad implications of their actions.

رهبران کشورهای غربی یا کاملا نادان هستند و احمق، و یا کاملا فاسد و همدست (یا همش با هم-م)؟ «تروریستها ما هستیم ." علاوه بر این، به نظر می رسد کاملا از مفاهیم گسترده اقدامات خویش آگاهی ندارند.
War propaganda is a criminal act under Nuremberg: Crime against the Peace. By upholding the lies and fabrications of US foreign policy, the mainstream media is complicit in war crimes.
Britain’s Prime Minister David Cameron is to bring the matter to the British parliament. The revocation of citizenship is contemplated in Britain as well as  in Canada for those suspected of supporting the jihadist movement.  While Britain’s Prime minister has called upon Her Majesty’s government “to restrict or rescind the passports of British jihadists … Home Secretary Theresa May has threatened to deprive those Britons already fighting with the Islamic State of their citizenship.” ,
Ironically, Prime Minister Cameron is complicit in facilitating and organizing within the UK the recruitment of British jihadists.  And indeed one might suggest, pending the formulation of criminal charges, that his passport should be revoked for “supporting the jihadist movement”.
George W. Bush stated in 2001, “you are either with us or with the terrorists.” The forbidden truth is that the US is involved in a diabolical  undertaking: it has created an Islamic terror network with a view to destroying sovereign countries and now it is waging a war against its own terror network. Without media propaganda, this military agenda under the guise of counter-terrorism would fall flat, collapse like a deck of cards.

جورج دبلیو بوش در سال 2001 اظهار داشت: "شما یا با ما هستید یا با تروریست ها ." حقیقت ممنوعه اینست که ایالات متحده درگیر تعهد شیطانی است : یک شبکه تروریستی اسلامی درست کرده برای از بین بردن کشورهای مستقل و حالا در جنگ علیه شبکه تروریستی که خود ایجاد کرده . بدون تبلیغات رسانه ای، این برنامه نظامی تحت پوشش مبارزه با تروریسم با مخ میخورد زمین ، سقوط میکند بمانند یک دسته پاستور/ ورق بازی.
The US president and his indefectible British ally “R the Terrorists”, they are the “state sponsors of terrorism”, with a view to waging a war of conquest.  The United Nations is complicit in this undertaking.

رئيس جمهور آمریکا و متحد بی عیب و نقص انگلیسی اش " تروریست ها هستند»، آنها "دولتمردان حامی تروریسم" هستند، با راه انداختن جنگی اشغالگرایانه است . سازمان ملل متحد نیز همدست آنها در این تعهد است.

by Michel Chossudovsky
In this expanded edition of Michel Chossudovsky’s 2002 bestseller, the author blows away the smokescreen put up by the mainstream media, that 9/11 was an attack on America by “Islamic terrorists”. Through meticulous research, the author uncovers a military-intelligence ploy behind the September 11 attacks, and the cover-up and complicity of key members of the Bush Administration.
This special edition, which includes twelve additional chapters focuses on the use of 9/11 as a pretext for the invasion and illegal occupation of Iraq, the militarization of justice and law enforcement and the repeal of democracy.
According to Chossudovsky, the “war on terrorism” is a complete fabrication based on the illusion that one man, Osama bin Laden, outwitted the $40 billion-a-year American intelligence apparatus. The “war on terrorism” is a war of conquest. Globalization is the final march to the “New World Order”, dominated by Wall Street and the U.S. military-industrial complex.

به زعم چوسودوفسکی، "جنگ با تروریسم" یک ساخت  جعلی ست بر اساس توهمی که یک مرد، اوساما بن لادن، دستگاه اطلاعاتی 40 میلیارد دلار در سال  آمریکا را گول زده("خر"- توهین به این حیوان نجیب نشود- خودتونید-م). "جنگ علیه تروریسم" جنگی اشغالگرایانه است. جهانی شدن راهپیمایی نهائی بسوی "نظم نوین جهانی"ست، تحت سلطه وال استریت و نهاد تسحیلاتی نظامی-صنعتی ایالات متحده .
September 11, 2001 provides a justification for waging a war without borders. Washington’s agenda consists in extending the frontiers of the American Empire to facilitate complete U.S. corporate control, while installing within America the institutions of the Homeland Security State.

Saturday, July 30, 2016

Jews Against Zionism And Rothschilds
یهودیانی که علیه صهیونیسم و خانواده راتچیلد هستند
https://www.youtube.com/watch?v=awCOSRg-gks
  ناگفته نمانداین یهودیان در تحلیل نهائی مذهبی هستند و هر چند
ضد صهیونیست هستند(که خیلی هم خوبه) ولی به دیگر خزعبلات
 . تورات / تلمود معتقدند. البته, برای ما آنارشیستها این اصلا مهم نیست
 چرا که در کومونیته های دموکراتیک و آزاد و مستقل آینده جهانی آری از دولت و سرمایه داری
هر کس حق دارد با هر ایده و مذهبی آزادانه زندگی کند.
پیمان پایدار

Julian Assange talks about Geopolitics, Hillary Clinton

جولیان آسانژ در مورد سیاست جغرافیائی ,هیلاری کلینتون و  سه پیوند ارتجاعی
 تی پی پی' / ' تی تی پی پی' و' تی ای اس آ' سخن میگوید '

 and TPP, TTIP, TISA

https://www.youtube.com/watch?v=wSqR375pip0

6 of Dic 2015

بیست و دو دقیقه

El fascismo tiene mil caras, una de ellas es el patriotismo!

فاشیسم هزار چهره دارد, یکی از آنها همانا وطن پرستی ست
https://www.youtube.com/watch?v=Z1MUJomUdQ4
به اسپانیائی و انگلیسی : شش دقیقه

Richard Dawkins makes creationists look as dumb as rocks
ریچارد داوکینز هواداران تئوری خلقت را حسابی مبهوت نشان میدهد
https://www.youtube.com/watch?v=mOlCgHlkIgM
ده دقیقه

Conclusive Evidence the 9/11 Planes were NOT REAL
شواهد قطعی وجود دارد که هواپیماهای 9/11 واقعی نبودند
https://www.youtube.com/watch?v=CUoqwUVOxHE
نوزده دقیقه

زندگی پس از کار: کیوان مهتدی



بسیاری از هنرمندان و افرادی که درگیر کارهای فرهنگی هستند، خود را به عنوان کارگر فرهنگی به رسمیت نمی‌شناسند. گاه به سادگی به خاطر «منزلت» کارشان به آنها حقوق پرداخته نمی‌شود. از سویی، فرهنگ کار محور به ما باورانده است که کار کردن همواره یک ارزش است. اما چه چیزی کار تعریف می‌شود؟ آیا مطالبه­‌ی حق­مان تنها یک انتخاب شخصی است؟

مقدمه مترجم
بسیاری از ما که درگیر تولید سرمایه فرهنگی هستیم، هنوز خودمان را به عنوان کارگر فرهنگی به رسمیت نمی‌­شناسیم. تعدادی بازیگر افغان اخیراً در یک تئاتر خصوصی در خیابان ایرانشهر ایفای نقش می‌­کردند و اعتبار نمادین و حامی مالی فراهم کردند، و حتی متن نمایش هم عیناً از گفته‌های خود آنان کپی شده بود، اما هیچ کدام از آنها هیچ دستمزدی دریافت نکردند. یک هنرمند جوان و باانگیزه که کارمند بدون بیمه و قرارداد یک گالری شده بود و بخشی از شرح وظایفش شامل این می‌­شد که در صورت ورود یک زوج جوان، توجه مرد را برای چند جمله به خود جلب و سپس محل را ترک کند، تا آن مرد به خاطر وجدان معذبی که از این توجه بی‌­موقع پیدا کرده است، برای زن یا دوستش تابلو بخرد. همینطور مترجمانی که به جای حق الترجمه با منت فراوان صرفاً چند جلد کتاب دریافت می‌کنند و از تیراژ یا چاپ دوم کارشان هرگز مطلع نمی‌­شوند. یا اهالی موسیقی که ظاهراً اندکی خوش‌شانس­‌تر هستند و خودشان را یکجا به یک ابرشرکت فرهنگی می‌فروشند؛ آنها در ازای دریافت یکجای یک مبلغ قابل ملاحظه باید تا آخر عمر در خدمت کارفرما باشند، و مساله فقط تحمیل الگوهای بازاری تولید موسیقی نیست، بلکه برای رفتن به مسافرت آخر هفته هم ابتدا باید از کارفرما اجازه بگیرند. شهرکتاب­ها حاشیه­‌ی سودی که از فروش کتاب می‌­برند حدود بیست درصد است، اما «کالاهای فرهنگی» که از تولیدکنندگان منفرد تهیه می‌­کنند را با سود صد در صد می‌­فروشند. مثال­ها خیلی بیشتر از آن است که بخواهیم در تمام حوزه­‌ها نمونه بیاوریم.
در چند سال اخیر سرمایه فرهنگی به حوزه‌­ای بسیار پرسود تبدیل شده، و بخش عمده‌ای از آن به این دلیل است که نیروی کار این حوزه، پراکنده، غیرمنسجم، فاقد آگاهی سیاسی و هر نوع همبستگی، و همراه با ارتش ذخیره بسیار گسترده‌ای است که به راحتی می‌تواند در چرخه تولید فرهنگی جذب و کنترل شود. یکی از دوستانم می‌­گفت اگر لباس­تان «گبه­‌گلیمی» باشد، یا موی فر داشته باشید، راننده تاکسی باقی پولتان را نمی‌­دهد، چون در اکثر مواقع این افراد در شان خودشان نمی‌­دانند که بابت این رقم چانه بزنند. گفتگوی زیر با ارائه­‌ی تجربه‌های مشابه برای سازماندهی در حوزه کار و کار فرهنگی شاید بتواند به ما کمک کند تا جایگاه واقعی خود را در چرخه تولید فرهنگی واقع­‌بینانه‌­تر ارزیابی کنیم، و چه بسا یاد بگیریم که مطالبه­‌ی حق­مان وظیفه‌­ای است که از انتخاب‌­های شخصی ما فراتر می‌­رود.
جو لیتلر بحثی را بین اکتیویست و چهره آکادمیک نینا پاور و دو عضو از بریگاد کارگران سفیدامضا (که ترجیح دادند نامشان افشا نشود) ترتیب داد. نینا پاور اخیرا مشغول نوشتن کتابی درباره ضدِ کار است. بریگاد کارگران سفید امضا کمپینی است که در بریتانیا علیه کارهای رایگان و کارآموزی در صنایع فرهنگی و همچنین مسائل عام‌تر مربوط به کارِ بدونِ قرارداد شکل گرفته است. متن حاضر خلاصه‌ای از این گفتگو است که موضوعات مربوط به انعطاف‌پذیریِ کار، کارِ جنسیتی‌شده و کارگران فرهنگی در آن حفظ شده‌ است. متن کامل را که شامل مسائل و چالش‌های اتحادیه‌ها و کمپین‌ها می‌شود در نسخه پی‌دی‌اف بخوانید: زندگی پس از کار.
نینا پاور: ما با آمار بالای بیکاری، افزایش وحشتناکِ پرداخت کمتر از پایه‌ حقوق، اضافه‌کاری اجباری، کارِ ساعتی، کارآموزی رایگان، واردات موازی، بهره‌کشی از زندانیان و موضوعات بی‌شمار دیگر مواجهیم. در عین حال، کار به لحاظ فرهنگی بتواره شده است؛ مثل تمام برنامه‌های تلویزیونی که مدام می‌گویند کار پیدا کردن فقط به تغییر نگرش خودتان، کوتاه کردن مویتان، تلاش بیشتر و اعتماد به نفستان بستگی دارد. این لفاظی‌ها کار را به یک مسئولیت فردی و اخلاقی بدل می‌کنند. اگر شاغل نیستید یا دنبال کار نمی‌گردید، یک شکست اخلاقی به حساب می‌آیید؛ شما یک چیزی از فردیت کم دارید، به ویژه اگر از کمک دولتی بهره می‌برید. می‌توانیم این حرف‌ها را اینطور جمع‌بندی کنیم: اصلا چرا خودِ کار را به پرسش می‌کشید وقتی این همه بیکار داریم؟ بهتر نیست بپذیریم که کار نکردن و بیرون از محیط کار بودن برای مردم ناسالم است؟ اما سوال‌های خیلی جدی می‌توان در رابطه با بیگانگی و استثمار مردم در محیط کار مطرح کرد. چرا نباید آنچه امروزه کار تلقی می‌شود را به پرسش بکشیم؟ دقیقا به خاطر همین شرایط دشواری که در آن به سر می‌بریم؟ ما نیاز داریم درباره کار و تمام جنبه‌های مختلف آن همزمان فکر و بحث کنیم. آیا می‌توانیم به فعالیت انسانی فراتر از کار فکر کنیم، یعنی «کاری که از خود بیگانه نباشد»؟ بخش عمده‌ای از علاقه من به موضوع کار، به بحث‌های فمینیستی برمی‌گردد که اشکال مختلف کار چطور در نسبت با تولید و بازتولید ارزشگذاری می‌شوند؛  مثل کار رایگان و همچنین کمپین دستمزد برای کار خانگی. کتاب زن تک‌ساحتی تا حدودی ماحصل تجربه کاری من در بنگاه‌های کاریابی بود که در آن‌ها شاهد زنانه‌سازی کار بودم. از اینکه موقع بازاریابی تلفنی باید صمیمی حرف می‌زدم واقعاً متنفر بودم. یکی از استدلال‌های فمینیست‌های لیبرال این است که هر چه زنان بیشتری شاغل باشند، در نهایت به نفع ماست؛ هم برای اقتصاد خوب است، هم برای زنان، برای دیده شدن آن‌ها. اما به نظرم باید از این استدلال عبور کنیم. اگر کار خود بخشی از مشکل باشد چه؟ اگر کار کردن مشکلاتِ آشکارِ کارِ جنسیت یافته را برطرف نکند چه؟ در کنار این موضوعات همچنین باید به این فکر کنیم که مسائل مربوط به سرپرستی و مراقبت از کودکان به دست کارفرماها حل نخواهند شد، چون آنها هیچ منفعتی در برطرف کردن این مسائل ندارند.
اصلا چرا خودِ کار را به پرسش می‌کشید وقتی این همه بیکار داریم؟ بهتر نیست بپذیریم که کار نکردن و بیرون از محیط کار بودن برای مردم ناسالم است؟ اما سوال‌های خیلی جدی می‌توان در رابطه با بیگانگی و استثمار مردم در محیط کار مطرح کرد. چرا نباید آنچه امروزه کار تلقی میشود را به پرسش بکشیم؟
بکس۱: بریگاد کارگران سفید امضا (بکس) گروهی است عمدتا متشکل از کارگران فرهنگی و آموزشی که حول بی‌ثباتی  وضع کارگران شکل گرفته است. ما کارمان را دو سال پیش با «دادگاه خلق درباره بی‌ثباتی» در موسسه هنر معاصر (ICA) شروع کردیم که در آن زمان برنامه‌ای با عنوان «فصل نارضایتی» تدارک دیده بود (خود این موقعیت مساله‌ساز بود، چون در میان کارگرانِ این نهاد نارضایتی زیادی وجود داشت؛ آنها تعدیل نیروی گسترده داشتند و خیلی از پرسنل، کارشان را از دست داده بودند). ما اظهارات و شهادت‌های متعددی از کارگران بی‌ثبات، من جمله خودمان و کارگران اخراج‌شده موسسه هنر معاصر جمع‌آوری کردیم و در این محکمه چهار حوزه اصلی را تشخیص دادیم: مهاجرت، شرایط کاری و کار رایگان یا با دستمزد کمتر از پایه‌ حقوق، بی‌ثباتی نهادی و «عاطفه»، که نشان می‌داد بی‌ثباتی چگونه بر ذهن و بدن فرد، به ویژه در درازمدت تاثیر می‌گذارد. مخاطبان فهرستی از مقصران، چاره‌ها و مطالبات تهیه کردند.
بکس۲: از دل این محکمه چند کارگروه شکل گرفت. یکی بر روی نوشتن نامه متمرکز شد، به ویژه خطاب به نهادهای فرهنگی. چون در قانون یک خلأ وجود دارد؛ اگر یک کارآموز به مدت شش ماه، هفته‌ای چهار روز برای یک نهاد خصوصی کار کند، آن نهاد برای عدم پرداخت دستمزد باید پاسخگو باشد. اما بنگاه‌های خیریه تکلیف مشخصی ندارند، آنها می‌توانند داوطلب بگیرند و به آن‌ها حقوق ندهند. احتمالاً به همین دلیل بسیاری از نهاهای فرهنگی به لحاظ حقوقی خیریه به حساب می‌آیند، حتی با وجود اینکه ماهیت آنها نیمه‌تجاری است؛ بنابراین ناچار بودیم برای این نهادها به زبان اخلاقی استدلال بیاوریم.
بکس۱: کار این گروه گرد و خاک زیادی به پا کرد. انگار نوشتن یک نامه خوش‌مشربانه به یک گالری می‌تواند خیلی‌ها را ناراحت کند! ما با اتحادیه دانشجویان هنر و همینطور کمپین فقط شیطان هیچ پولی نمی‌پردازد همکاری‌های زیادی داشته‌ایم تا بتوانیم معضلات کار رایگان را برجسته کنیم.
بکس۲: ما با دانشجویان صحبت می‌کنیم، به ویژه در درس‌هایی که به صنایع فرهنگی مربوط می‌شود، و به آنها توضیح می‌دهیم که میل به کار منعطف و خودمختار از جانب شما می‌تواند با مطالبه انعطاف‌پذیری از جانب بازار کار تلفیق شود. اشتیاق شما به کارتان می‌تواند فضای زیادی برای استثمارشدن ایجاد کند.
نینا: این نکته بسیار مهم است، چون به لحاظ تاریخی کاملاً آشکار است که تقاضای انعطاف‌پذیری، کار پاره‌وقت، توازن میان کار و زندگی، خودمختاری، یا خودسازماندهی، ابتدا به رسمیت شناخته شده و سپس مورد سواستفاده قرار گرفته و در قالبی منحصراً سلبی به مردم بازگردانده شده است.
بکس۲: معمولا آدم‌ها فقط برای رزومه جمع کردن در خدمت سرمایه فرهنگی قرار می‌گیرند. اخیراً با تعدادی دانشجو صحبت می‌کردم که می‌گفتند حاضرند بروند و زمین‌ها را تی بکشند، چون آنچه در نهایت اهمیت دارد این است که بعداً بگویند آنجا کار کرده‌اند.
بکس۱: با استفاده از عبارت «کار خلاقه»، مرز میان کاری که دریافتی دارد و کار رایگان مبهم شده است. به گونه‌ای که می‌توان با پرداخت مبلغ بسیار اندک، کار خیلی زیادی را پوشش داد.
بکس۲: کار غیربیگانه، مانند سرپرستی کودک، بهانه‌ای برای عدم پرداخت به فرد به وجود می‌آورد؛ این موضوع می‌تواند نقطه شروعی برای استثمار و استثمارِ خویش باشد. پس وقتی حول کار سازماندهی می‌کنید، باید از تاریخ فمینیستی هم آگاهی داشته باشید. همچنین باید از تقلیل همه چیز به افزایش دستمزد جلوگیری کنید، چون مزدی که دریافت می‌کنید مربوط به کار ازخودبیگانه است. دستمزد مفهومی انضمامی است، اما هرگز نمی‌تواند چیزی بیش از یک مطالبه انتقالی باشد، چون شما نمی‌خواهید برده حقوق‌بگیر باقی بمانید. با این حساب ما باید یک فضای پیچیده و چندبعدی را تسخیر کنیم.
معمولا آدم‌ها فقط برای رزومه جمع کردن در خدمت سرمایه فرهنگی قرار می‌گیرند. اخیراً با تعدادی دانشجو صحبت می‌کردم که می‌گفتند حاضرند بروند و زمین‌ها را تی بکشند، چون آنچه در نهایت اهمیت دارد این است که بعداً بگویند آنجا کار کرده‌اند.
نینا: می‌دانم که تصورش هم بیشتر شبیه جوک شده، اما واقعاً اگر قرار بود هر کس به اندازه توانش کار کند و به اندازه نیازش برداشت کند، چه وضعی داشتیم؟ بحث‌های موجود در مورد کار، مانند کتاب کتی ویکس، معمولا به مطالبات به‌شدت اصلاح‌طلبانه منتهی می‌شوند. تقاضای درآمد حداقلی ضمانت شده مشخصاً خیلی رادیکال است – نمی‌توان چنین چیزی را در آینده نزدیک متصور شد – اما حتی چنین درخواستی هم بر ساختار ابتدایی پول استوار است. اندیشیدن فراتر از تفکیک میان کار و دستمزدْ آرمانگرایانه و ایدئالیستی است، اما مهم است که از آنجا آغاز کنیم و بعد به عقب بازگردیم. این کار حتی اگر یک مطالبه سیاسی به معنای دقیق کلمه نباشد، یک «تجربه فکری» ارزشمند است.
بکس۲: مقاله میشل دنینگ با عنوان «زندگی بدون دستمزد» نشان می‌دهد که چطور سه چهارم اقتصاد جهانی خارج از حیطه کار مزدی شکل گرفته است. «اقتصاد» فقط در چارچوب اقتصادهای رسمی تولید نمی‌شود، بلکه خارج از آن نیز مانند کار خانگی یا کارهای پراکنده برای امرارمعاش خلق می‌شود.
بکس۱: ما همچنین یک کارگروه در رابطه با شرکتی‌سازی هنر داریم، هر چند کارگروه‌ها کاملا منفک از همدیگر نیستند. گالری وایتچَپل از سامانتا کمرون (همسر دیوید کمرون نخست وزیر) و معاون نخست‌وزیر نیک کلِگ درخواست کرد که گنجینه آثار هنری دولتی را نمایشگاه‌گردانی کنند و منتخبی از آن را برای بازدید عموم فراهم کنند. این درخواست همزمان با طرح‌های کاهش هزینه در بخش هنر صورت گرفت. بنابراین ما لباس زنان رختشور را پوشیدیم و در مقابل گالری وایتچپل مشغول رختشویی شدیم و بروشورهایی درباره پولشویی توزیع کردیم.
اندیشیدن فراتر از تفکیک میان کار و دستمزدْ آرمانگرایانه و ایدئالیستی است، اما مهم است که از آنجا آغاز کنیم و بعد به عقب بازگردیم. این کار حتی اگر یک مطالبه سیاسی به معنای دقیق کلمه نباشد، یک «تجربه فکری» ارزشمند است.
بکس۲: بسیاری از ما هنرمند هستیم و معمولاً برای پروژه‌های هنری مرتبط با یکی از نهادها دعوت می‌شویم. به نود درصد آنها جواب منفی می‌دهیم، اما برخی اوقات پروژه را می‌پذیریم و طبیعتاً پرسش‌هایی از میزان درگیر شدنمان با آن نهاد مطرح می‌کنیم. مسلماً همکاری ما مشکل‌ساز می‌شود، چون مسائلی که برای ما مهم هستند ساختارهای همان نهادها را به پرسش می‌گیرند، در حالی‌که آن‌ها از ما می‌خواهند چیز رادیکالی درون همان چارچوب تولید کنیم. تا کنون نتوانسته‌ایم راه حلی برای این معضل پیدا کنیم. مدام شیوه‌هایی را تجربه می‌کنیم که بتوانیم همزمان داخل و بیرون از این نهادها بمانیم، اما کار بسیار دشواری است. برای همین هم این کارگروه مشخصاً روی استراتژی‌های مداخله‌جویانه و بازی‌های قدرت متمرکز می‌شود.
نینا: باید این کار را با تمام نهادهای فرهنگی انجام داد. ردیابی اینکه پول کجاست و به کجا می‌رود ضرورتی اساسی دارد. همچنین باید میان کسانی که شرایط و توانایی نه گفتن دارند و آن‌هایی که چنین امتیازی ندارند تفاوت قائل شویم. اگر یک هنرمند جوان هستید و پیشنهادی از فلان نهاد می گیرید که هم به لحاظ اخلاقی هم به لحاظ مالی مشکوک است (و اگر با خودمان صادق باشیم تمامشان اینگونه هستند)، موقیعت شما با یک هنرمند جاافتاده بسیار متفاوت خواهد بود. این موضوع همچنین به پذیرفتن پول در ازای کاری که می‌کنید برمی‌گردد؛ من گاهی مقالاتی را به مجلات تازه تاسیس به صورت رایگان می‌دهم، اما باید این مسائل را مورد به مورد بررسی کنید. تفاوت عمده‌ای هست میان کار رایگان برای شرکتی که می‌تواند پول شما را بدهد اما نمی‌خواهد، و کار رایگان برای شرکتی که توانایی پرداخت به شما را ندارد.
بکس۱: آخرین کارگروه ما همبستگی نام دارد. ما نمی‌خواهیم یک گروه تک‌بعدی باشیم که از منافع خودمان دفاع می‌کنیم. برای همین تلاش می‌کنیم با گروه‌های دیگر همکاری کنیم، مانند انجمن کارگران آمریکای لاتینی که به کمک هم جزواتی برای مقابله با اداره مهاجرت بریتانیا تهیه کردیم که الان به شکل مستقل توزیع می‌شود و به زبان‌های گوناگون ترجمه شده است. ما همچنین عضوائتلاف بین‌المللی برای کارآموزی عادلانه هستیم، و با کمپین‌های نظافتچیان و تحریم کار اجباری  نیز همکاری میکنیم.
تفاوت عمده‌ای هست میان کار رایگان برای شرکتی که می‌تواند پول شما را بدهد اما نمی‌خواهد، و کار رایگان برای شرکتی که توانایی پرداخت به شما را ندارد.
نینا: یکی از مهمترین کارهای شما این است که نشان می‌دهید این مسائل پراکنده در رابطه با کار در واقع به هم مرتبط هستند. به نظر شما چطور می‌توان آن را به موضوع مسکن مرتبط کرد؟ آمار و ارقام کاملاً گویا هستند که اجاره و خرید خانه چقدر گران است. کار رایگان و زنده ماندن برای افرادِ هر چه بیشتری به یک معادله ناممکن بدل شده است.
جو: این موضوع به افزایش هزینه‌های زندگی هم مربوط می‌شود، مثل هزینه خوراک و انرژی.
نینا: تناقض ایدئولوژیک هولناک در همینجاست؛ زنده ماندن برای همه ما به یک معضل خیلی بغرنج تبدیل شده، به ویژه اگر بخواهیم از طریق کار خلاقه و زندگی فرهنگی زنده بمانیم، در عین حال دقیقاً همین شیوه زندگی است که همه جا تبلیغ و تحسین می‌شود. فتیشِ کول بریتانیا در دهه ۱۹۹۰ می‌گفت که ما کشوری پساصنعتی هستیم و تمرکز را بر روی موسیقی پاپ، فرهنگ، و مد قرار می‌داد و همه را دعوت می‌کرد به لندن بیایند و درس بخوانند چون جای آدم‌های باحال و عشقی است. اما تمام کانال‌هایی که تجربه این سبکِ زندگی را برای فرد ممکن می‌کردند در حال محو شدن هستند، مگر آنکه واقعا پولدار باشید.
زنده ماندن برای همه ما به یک معضل خیلی بغرنج تبدیل شده، به ویژه اگر بخواهیم از طریق کار خلاقه و زندگی فرهنگی زنده بمانیم،
بکس۲: ضمن اینکه رکود، طبقه متوسط را هم بی‌نصیب نگذاشته: ناگهان والدینِ دانشجویان هنر و علوم انسانی به درک جدیدی از این مساله رسیده‌اند. حالا از کارآموزان می‌شنویم که آنها باید توی دفتر بنشینند و حتی هزینه ایاب‌وذهاب هم دریافت نمی‌کنند، در حالی که دارند سفارش یک شامپانی دو هزار پوندی می‌دهند. آنها ناگهان با تجربه حاد و شدید طبقاتی مواجه شده‌اند.
نینا: گرایش عمومی کارفرماها که می‌خواهند هیچ دستمزدی پرداخت نکنند نگرا‌ن‌کننده است. منطق آن‌ها خیلی ساده است: به عنوان یک کارفرما یا ابرشرکت، چرا نباید بخواهید مردم برای شما مجانی کار کنند؟ چطور میتوانیم ارزش ربوده شده را به کارگران بازگردانیم و ببینیم کار چقدر متفاوت خواهد شد؟ در پروژه‌ای که الان در دست دارم به مشکلات مفهومی برخورده‌ام، اینکه چطور می‌توان این مطالبات انتقالی و جاری را به مسائل بزرگتر و ساختاری ترجمه کرد؟ بدیهی است وقتی هیچ افقی از پایان کار مزدی در شرایط حاضر وجود ندارد، باید برای تضمین دستمزدی در ازای کار که بتواند حداقلهای معیشتی و مسکن را تضمین کند مبارزه کنیم. اما موضوع همچنین به مسائلی فراتر از میزان دستمزد برمی‌گردد. گاهی نمی‌دانم چطور مطالبات آرمان‌گرایانه ضد کار را به شکلی پیوند دهم که به لحاظ سیاسی کارآمد باشد.
بکس۲: کمپین‌های جدیدی که حول موضوع کار شکل گرفته برای خیلی از آدم‌ها اولین تجربه سازماندهی جمعی است. استحاله عمیقی در این فرایند اتفاق می‌افتد. فعالان معمولاً به این نتیجه می‌رسند که اگر به‌صورت جمعی فعالیت کنند، واقعا می‌توانند تغییر ایجاد کنند، می‌توانند خواسته‌های بیشتری داشته باشند.
نینا: البته کمپین‌های مزد کافی برای امرارمعاش که کوچک بوده‌اند و سازماندهی محکمی داشته‌اند از همه موفقتر بوده‌اند. آنها توانسته‌اند رؤسا را به همکاری وا دارند.
سوای جنبه ابزاری کار برای زنده ماندن، ایدئولوژی می‌گوید اگر کار نکنید به اندازه کسی که کار می‌کند آدم نیستید.
این موضوع به بحث‌های متناقضی برمی‌گردد که درباره ایدئولوژی اخلاقی کار توی سر مردم فرو می‌کنند. من در دهه نود بزرگ شده‌ام و آن زمان همه می‌گفتند که زن و مرد برابرند، هر کسی می‌تواند هر جایی که خواست کار کند، و هیچ کس به خاطر جنسیت‌اش عقب نمی‌ماند. اما هیچکس معنای واقعیِ استخدام شدن را به پرسش نمی‌کشد. تنها چیزی که هیچ‌کس حق نداشت بگوید این بود که نمی‌خواهد کار کند. برای نسل پدران ما، کار همه چیز بود؛ آنها چهل سال بی‌وقفه کار می‌کردند. وقتی مادرم بعد از بیست سال کارش را از دست داد، به شدت افسرده شد. می‌خواست خودکشی کند، چون تمام هویت‌اش را با کارگر بودن تعریف کرده بود. ما جداً باید باید ببینیم چرا این تصویر از کار چنین نفوذی روی مردم دارد. سوای جنبه ابزاری آن برای زنده ماندن، ایدئولوژی می‌گوید اگر کار نکنید به اندازه کسی که کار می‌کند آدم نیستید.
بکس۲: آیا این ایدئولوژی روی شما هم تاثیر گذاشته؟
نینا: فکر می‌کنم بله. من خیلی کار می‌کنم و این ایده مدام اذیتم می‌کند.
جو: ما داریم از نسبت میان جنسیت و گذار از کار فوردیستی به کار پُست‌فوردیستی [و منعطف] صحبت می‌کنیم. انبوهی از فعالیت‌های فمینیستی دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ برای گشودن افق گسترده‌تری بود از آنچه می‌توانیم باشیم، به ویژه به واسطه کاری که انجام می‌دهیم. اما بسیاری از مطالبات فمینیستی آن دو دهه که حول سیاست هویتی و ارتقای شرایط کار (مثلاً دسترس‌پذیری آن برای زنان) شکل می‌گرفت، توسط سرمایه‌داریِ پست‌فوردیستی مصادره شده و در قالب ایدئولوژیِ به شدت استثمارگرانه کارآفرینی به ما برگردانده شده است.
جو: باز به بحث جنسیت و کار می‌رسیم، وقتی خانم شریل سندبرگ مدیر عملیاتی فیسبوک در کتابش با نام «درون خمیدن» …
بکس۲: «درون خمیدن» عنوان کتاب دقیقا یعنی چه؟
جو: سندبرگ میگوید زنان باید فرهنگ شرکتی را در آغوش بگیرند، یا هر طور شده خودشان را به درون آن بکشند تا موفق شوند. شاید هم به این خاطر که شرکت‌ها بتوانند از مسئولیت‌های اجتماعی خود بیرون خمیده شوند! البته گفتار دست‌راستی متفاوتی هم وجود دارد که می‌گوید حضور در محیط کار برای زنانی که بچه دارند دشوار است و بهتر است زنان مثل دهه ۱۹۸۰ «همه چیز را با هم» نخواهند، بلکه به خودشان استراحتی بدهند و به کار پاره‌وقت مشغول شوند و همان چیزی شوند که ربکا آشر «والد پایه» مینامد.
نینا: این ایدئولوژی در دوران رکود به کار می‌آید، زمانی که می‌خواهند ساعت کار کمتری به آدم‌ها بدهند.
بکس۲: این پندار فرض بیشرمانه‌ای درباره معنای موفقیت ارائه می‌دهد. اینکه زنان خودبه خود به کار پاره‌وقت متمایل می‌شوند و هیچ میل دیگری هم در زندگی‌شان ندارند، گویی زنان به محیط کار هیچ وابستگی ندارند و نیروی کار منعطف به حساب می‌آیند.
باید بین این دو شکل انعطاف‌پذیری تمایز قائل شویم. آیا محیط کار است که می‌خواهد شما منعطف باشید، یا نیازهای شماست که تقاضای انعطاف دارد؟
جو: البته نقد همه‌جانبه انعطاف‌پذیری به عنوان یکی از ابزارهای فرهنگ شرکتی خودش جای بحث دارد. بی‌شک نقد درستی است؛ اما گاهی چپ‌ها چنین نقدی را با نوستالژی ضمنی برای فرهنگ فوردیستی همراه می‌کنند که با توجه به جایگاه زنان در میانه قرن بیستم به نظرم خیلی مشکل‌ساز است. چرا به جای آن انعظافپذیری را به درون گفتار چپ بازنگردانیم؟
بکس۱: به نظرم نکته اصلی اینجاست: انعظاف‌پذری برای چه کسی؟ باید با دقت بین این دو شکل انعطاف‌پذیری تمایز قائل شویم. آیا محیط کار است که می‌خواهد شما منعطف باشید، یا نیازهای شماست که تقاضای انعطاف دارد؟
نینا: در مورد سرپرستی کودکان، هنوز هم به شکل ضمنی زنان علاوه بر کار کردن، مسئولیت «والد پایه» را نیز به عهده دارند. چون در عمل نقش فرد یا والد دیگر کمرنگ‌تر است. این مساله به قدر کافی سیاسی نشده؛ برعکس، از دهه ۱۹۷۰ بُعد سیاسی این مساله محو شده است. بازتولید (توالد) به یک گزینه خصوصی بدل شده که فقط به تصمیم شخصی شما مربوط می‌شود و به پرسش‌های عمومی‌تر اجتماعی ربطی ندارد.
جو: این مطلب در تنزل ضمنی جایگاه فرهنگیِ مهدکودک‌ها و سایر سیستم‌های اجتماعیِ مراقبت از کودکان کاملاً مشهود است. در سی سال گذشته رسانه‌های آمریکا تصویر نامطلوب و حتی خطرناکی از مهدکودک‌ها و خدمات اجتماعی نگهداری کودکان ارائه کرده‌اند. درست متضاد تصویری که از قشرهای بالایی طبقه متوسط داده می‌شود؛ یعنی تصویر رهایی‌بخشِ خدمات خصوصیِ مراقبت از کودکان و پرستاران بچه. این تصویرسازی درست نقطه مقابل مطالبه عمومی دهه ۱۹۷۰ برای مراقبت جمعی از کودکان است.
بکس۲: این بحث‌ها لاجرم به واقعیات نابرابری در حوزه استخدام منتهی می‌شوند. اگر یک زوج دگرجنسگرا باشید، احتمال قریب به یقین مرد درآمد بیشتری خواهد داشت، بنابراین چشم‌پوشی از آن برای نگهداری بچه‌ها فداکاری بیشتری می‌طلبد. راه‌های گوناگونی برای مقابله با مراقبتِ برابر وجود دارد. در همان دوره شش ماهه [مرخصی پس از زایمان] زن به عنوان «والد پایه» تثبیت می‌شود و به سختی می‌توان بعد از آن شرایط را تغییر داد. قانون تحت عنوان «حمایت» این رویه را اجرایی می‌کند. مادر شش ماه مرخصی می‌گیرد (بهتر است بگوییم در این شش ماه به استخدام شغل سنتی خود در می‌آید)، در حالیکه پدر دو هفته مرخصی دارد و بعد از آن به همان نا‌‌ن‌آوری تبدیل می‌شود که ساعت شش بعد از ظهر می‌آید خانه. به همین راحتی میتوان به کلیشه‌های مناسبات جنسیتی وارد شد. این کلیشه توسط کار تحمیل می‌گردد: سیاست‌ها و ارزشگذاریهای کار.

این متن ترجمه‌ای است از: Life After Work
http://meidaan.com/archive/19144
منبع: میدان