(1)
ژنرال بازنشسته ای هستم
که مدالهایم روی سینه سنگینی می کند
...حرفهایم در دهان
نه در جنگ جا می شوم
نه در آشتی!
این "آتش بس" مخوف
برزخی است شعله ور
.که هرگز به آن خو نمی گیرم
سوفیا منشی پور 15 مهر ماه 1397
--------------------------------
I'm a reired general
My medals are heavy on my chest
My words heavy in my mouth...
Neither have a place in war
Nor in peace!
This dreadful "ceasefire"
is a burning isthmus
Which I never get accustomed to
Sofia Monshipour
7 October 2018
=====================
(2)
به هر کجا که می روم
جنگ زودتر
به آنجا رسیده است.
گلوله ها
به سینه ها سنجاق می شوند
و فرشهای قرمز
زیر پاهایم گسترده!
دیگر کودکان تماشا
از بازی کوچه
...به خانه باز نمی گردند
و نمی دانند پشت کدام سایه
پنهان شوند؛
در قایم باشکی که
..."خدا" خیلی وقت است چشم گذاشته
سوفیا منشی پور2 مهر ماه 1397
-------------------
Where ever I go
war sooner
has arrived there.
Bullets
Pins to the chests
And red carpets
widespread under my feet!
The children playing and
watching from the ally game
do NOT return home anymore
and do not know behind
which shadow hide;
in the hide & seek game
which "God" has a long time
covered his eyes on.
Sofia Monshipour
24 September 2018
=================
ترجمه از: پیمان پایدار
Translation by: Payman Piedar
No comments:
Post a Comment