شاملو - دفتر ترانه های کوچک غربت - جهان را بنگر سراسر
جهان را بنگر سراسر
که به رختِ رخوتِ خوابِ خرابِ خود
.از خویش بیگانه است
و ما را بنگر
بیدار
.که هُشیوارانِ غمِ خویشیم
خشمآگین و پرخاشگر
،از اندوهِ تلخِ خویش پاسداری میکنیم
نگهبانِ عبوسِ رنجِ خویشیم
تا از قابِ سیاهِ وظیفهیی که بر گِردِ آن کشیدهایم
.خطا نکند
و جهان را بنگر
جهان را
در رخوتِ معصومانهی خوابش
!که از خویش چه بیگانه است
□
ماه میگذرد
در انتهای مدارِ سردش.
ما ماندهایم و
روز
نمیآید.
No comments:
Post a Comment