بازنویسی کلیت کتاب 'مزخرفات فارسی'
رضا شکراللهی
انتشارات ققنوس،زمستان1396
چاپ ششم 1398
هزار و صد نسخه
=====================================
فهرست
=====================================
فهرست
مقدمه9
زنگ اول: شیرینی زبان11
ِگردن نازکِ زبان مادری14
هکسره حق مسلم ماست16
دستاوردهایی که با پا می آوریم18
در ستایشِ کردن21
منتظران متوقع23
مختلفِ گوناگونِ پر شمارِ متفاوت26
29!راجبه حیضّ انتفا
مزخرفاتِ لایتَچَسَبک32
لشکر گاف35
یدک کشیِ ورزشی و سیاسی37
کلنجار39
دستمال قیصریه در قیطریه42
44معلق بازی پیش غازی یا قاضی؟
سنگی برای واکندن، سنگی برای به سینه زدن46
بحث شیرین پنبه زنی 48
50!چه کشکی،چه پشمی،چه دوغی
مَثَل های "آب"دارِ خشکیده52
دمار روزگار یعنی کجا؟54
دو دلار بده آش57
اکبر مشتی مندلی59
دروغ حناق هست یا نیست؟61
ثواب و کباب و صواب64
66دست مریزاد یا پس مریضاد
تصفیه حساب یا تسویه حساب68
محذور و محظور و معذور71
74!خبرگضاری
پیشخان یا پیشخوان؟76
کج دار و مریز79
انضباط دسته دار81
غلت زدن در غلط83
اِعمالِ قانون را صرف نکنید87
جیگر یا میانجیگر؟89
90آپاراتی تسلیت
غلط نامصطلح93
غلط نامصطلح93
انتقادِ آدم باید از آدم باشد95
رشادت در رسوخ97
مراقب رقیب باشید99
این جانبه شاعره ای هستم فارسی زبانه101
جهشِ سوق الجیشی103
تیترهای چپ اندر قیچی105
نتایج همه کَس کُش109
گفت وگو با طعم "واو" 112
نوروز؛از جشن تا عید114
لفت دادن در یک ثانیه116
پینگلیش؛ نوشتن به سبک دایناسورها118
این یکی شیر است که همرسانی می شود120
خرکیف و عصر هیروگلیف مدرن122
دستم رو بگیر، نه دستمُ و نه دستم و125
غلط کردی که خوب نوشتی130
یک فقره ویرایش سیاسی132
زنگ آخر: ویراستار یا وَویراستار؟134
=================================
دستم رو بگیر، نه دستمُ و نه دستم و
=================================
دستم رو بگیر، نه دستمُ و نه دستم و
زمانی در توئیتر بحثی در گرفت در باره چه جور نوشتن "را"ی مفعولی در شکل محاوره. این که "دستم را" را به صورت "دستمُ" و"دستم و" بنویسیم یا ننویسیم. از من راهنمایی طلبیدند. برایشان این طور نوشتم:
در رسم الخط محاوره و شکسته نویسی نمی شه خیلی راحت از "غلط و درست" حرف زد و مرز غلط املایی رو به دقت مشخص کرد. حالا بگذریم از این که از اساس خیلی از چیزهایی که الآن می نویسیم،در دوره های زبانیِ ماقبل،غلط املایی حساب می شدند. ولی اگه شیوه نوشتاری من برای برخی دوستان مهمه،من خودم "دستم را بگیر" رو در حالت محاوره می نویسم "دستم رو بگیر".در متون روایی هم یا به همین صورت می نویسم یا اگر به دلیلی مجبور باشم، در برخی موارد اندک شمار که توضیحش فعلآ بماند،اون رو بر می گردونم به "دستمو بگیر". در هر حالت، نه می نویسم "دستمُ بگیر" نه "دستم و بگیر" نه دستم و بگیر".
کاهش هجا
قواعد رسم الخط محاوره و شکسته نویسی به مرور زمان و متناسب با قواعد آوایی و صوری زبان فارسی شکل گرفته و اصولی هم بر اون ها حکمفرماست که می شه ازشون به عنوان شاقول برای تغییر و تحولات جدید استفاده کرد.یکی از این قواعدِ خیلی مهم قاعده "کاهش تعداد هجا" در شکسته نویسی است. خیلی خلاصه این که برخی کلمه ها در زبان گفتار تعداد هجاهاشون کم می شه، برخی هم نه. "می روم" رو بهتره بنویسیم "می رم" چون موقع گفتنش یک هجا از اون کم می شه، ولی"می خوابم" رو باید بنویسیم همون "می خوابم" چون موقع گفتنش تعداد هجا همون مقدار باقی می مونه. به قول آقای صلح جو، این قاعده رو می شه به سایر واژه ها هم گسترش داد تا به یک قاعده تقریبا فراگیر رسید. بنا به این قاعده، یکی مثل ایشون می گه "را" رو هم بهتره اصلآ نشکنیمش و همون "را" بنویسیم. ولی گوینده و نویسنده فارسی رو مگه می شه به همین راحتی مقید کرد؟ یکی شون خود من.
پس چرا "رو" بنویسیم ولی "و" و "-ُ" ننویسیم؟
معمولآ شناخت جایگاه نحوی ارکان هر جمله از طریق درک معنای جمله رخ می ده، ولی برخی موارد اندک شمار هم هستند که نشونه دارند. مهم ترینش همین "را"ی مفعولیه. از بین بردن صورت "را" کمک به از بین بردن یکی از همین معدود نشانه های نحوی ارزشمنده که زبان آموزان بعدی رو بیشتر و بیشتر دچار مشکل می کنه. پس نوشتن "رو" به جای "و" و "-ُ" به شدت ترجیح داره.
نکته دیگه،توان ذهنیِ محاوره ای خوندن در کنار برخورداری از حافظه بصری واژه هاست-که اغلب فارسی خوان ها این توان رو دارند.یعنی موقع خوندن متن،هیچ کس کلمه ها رو یکی یکی نمی خونه،بلکه تصویر واژه رو می بینه. برای همین هم هست که وقتی توی دلتون می خونین،سرعت خوندنتون خیلی بیشتر از وقتیه که با صدای بلند می خونین. در کنارش،هر جمله ای کافیه کمی رسم الخط محاوره یا شکسته نویسی داشته باشه تا کل اون محاوره ای خونده بشه.این نکته رو دست کم نگیرین.(در این مورد یادداشت مفصلی دارم که بعدها خواهید خوند و بیشتر به درد داستان نویس ها می خوره،به خصوص در دیالوگ نویسی.) مثلآ اگه کسی بنویسه: "از بس خوردن،دلشون خیلی درد می کند." کمتر کسی پیدا می شه که اون "می کندِ" آخر رو "می کند" بخونه. تقریبا همه اون رو توی ذهنشون "می کنه" می خونن.
این دو موضوع رو اگه در نظر بگیرید، یعنی نقش نحوی "را" و همین توان محاوره ای خوندن، نتیجه اش در مورد شکسته نویسی "را" می شه این که تصویر واژه رو به شکل حداقلی تغییر بدیم و صورتش رو به طور کامل از بین نبریم. ضمن این که وقتی طرف بنویسه "دستم رو بگیر"،ما همه توی ذهنمون می خونیم "دستمُ بگیر". پس بهتره که نه صورت کلمه رو خیلی تغییر بدیم نه خیلی نگران این باشیم که صورت محاوره ایِ یک کلمه عین آوای تلفظ شده اش باشه. چون اگه به این سمت بخوایم پیش بریم،از زنده یاد احمد شاملو سر در می آریم که این آخری ها تو ترجمه اش هم تشریف رو تشیف می نوشت چون معتقد بود تهرانی ها "ر" تشریف رو ادا نمی کنند. خلاصه این که بهتره به قواعدی حداقلی پایبند باشیم تا نه سیخ بسوزه نه کباب.
!خطای همه جا تهران پنداری
و این تازه در لهجه تهرانیه که مد نظر همه دوستان بوده. در این گونه موارد درست تر اینه که فقط تهران مرکزانه به قضیه نگاه نکینم. این موضوع در برخی موارد خیلی مهمه و اغلب در این مسائل غفلت می کنیم ازش. مثلآ در مورد همین "را"ی مفعولی، در گویش مشهدی، "ر" اصلآ حذف نمی شه و می گن:"ئی کفش رِ بگیر." این موضوعیه که احمد شاملو هم بهش توجه نداشت و برای همین نتونست در شیوه ای که پیش گرفته بود موفق بشه. یا مثلآ در گویشی از لری کلآ "ر" تبدیل می شه به "ن".
رعایت یکدستی
یک قاعده دیگه هم اینه که اگه می خوایم چیزی رو باب کنیم(به هر دلیلی، از جمله سرعت در تایپ کردن مثلآ)، بهتره همه جوانب رو در نظر بگیریم تا به اصل سودمند "یکدستی" هم وفادار بمونیم. دراین مورد خاص می شه پرسید که مزیت این جور نوشتن چیه و آیا در سایر مواردِ مشابه هم این جواب می ده؟ یا نه، بیشتر باعث تشتت می شه؟ مثلآ همین "را"،اگه بعد از کلمه های مختوم به هجاهای بلند(مثل صدرا،عمو و دایی و حتی خسرو) باشه،حتی در زبان گفتار هم تلفظ "ر"از دست نمی ره و مثلآ نمی گیم "صدرائو دیدم" یا "عموو(عموُ) دیدم"! به قول آقای صلح جو،مزیت حفظ املای "را"(و به زعم من "رو")اینه که بیشتر کلمه های فارسی با "ها" جمع بسته می شن و مثلآ همون "دستو" یا "دستُ" رو می گیم "دست ها رو" یا "دستا رو".
در باب همین پرهیز از تشتت صوری و رعایت حافظه بصری،می شه به شباهت حالت قیدی یا صفتی برخی واژه ها با جایگاه مفعولی اون ها هم اشاره کرد. مثلآ ریش و ریشو، ترس و ترسو، شکم و شکمو،و...سری رو که درد نمی کنه چرا دستمال ببندیم و زمینه هایاشتباه خوندن رو بیشتر فراهم کنیم؟
شنا بر خلاف جهت
در باب استفاده از "-ُ" این رو هم خوبه اضافه کنم که رسم الخط به شدت از رفتار مردم در نوشتن تاثیر می گیره. یکی از اصول رفتاری مردم در نوشتن،علاقه به سرعت در نوشتن و شکسته نویسی و ساده سازی بیشتره. نمونه بارز اون تنوینه. امروزه خذف علامت تنوین حتی در نوشتارهای رسمی هم کاملآ رایج شده و دیگه کسی نوشتن "مثلا" به جای "مثلآ" رو غلط نمی گیره.چرا و از کی حذف تنوین رواج پیدا کرد؟ از وقتی تایپ رواج پیدا کرد و پیدا کردن علامت ها کار زمانبری بود که هم حوصله می خواست هم وسواس. امروزه خیلیا هستن که کلآ از خیر تنوین گذشته ند و می نویسن " مثلن" و خلاص. هیچ بعید نیست مثلآ ده بیست سال دیگه این جور نوشتنِ تنوین حتی اجباری هم بشه. مقصودم اینه که استفاده از علایم، از جمله "-ُ" به جای "را" مفعولی، علاوه بر ایرادهای دیگه که اشاره کردم،کاریه بر خلاف طبیعت حرکت موجود در رسم الخط. یک جور حرکت مذبوحانه.
مجموعِ این دلایل زبان شناختی و نیز ادبی و فرهنگی و فنی نشون می ده که هر چند نوشتن "دستم رو" به صورت "دستمو" بسیار رایجه،"را"ی مفعولی رو، موقع شکسته نویسی، بهتره یا نشکنیم و همون "را" بنویسیم یا اگر می شکنیم، که اغلب دوست داریم بشکنیم، به صورت "رو: بنویسیم نه به صورت "دستم و" و دستمُ".
No comments:
Post a Comment