ای ايران مرزت چه ها كشيد
چه خون ها در دامنت چكيد
دور از تو شد مهر مردمان
كی برپا مانی در اين جهان
ای دشمن تو آشنا و در همين سراست
در كمين عشق و حس و جان و خون ماست
بر حال خويش انديشه كن
راهی نوين را پيشه كن
در راه نو آزادگی را مبر از ميان
ويرانه كن ريشه بربران
آزادی بهتر ز گوهر است
كی در تو انسان برابر است
خود برتر از ديگران مبين
خاكت مثل خاك ديگر است
تا عيش و نوش و سود حاكمان سرای توست
فقر و مرگ و جنگ و غارت از برای توست
بر حال خويش انديشه كن
راهی نوين را پيشه كن
در راه نو آزادگی را مبر از ميان
ويرانه كن ريشه بربران
ايران مهر تو برون كنم
تا كی اين دل از تو خون كنم
تا زندان هست و شكنجه هست
بر گو با ظلم تو چون كنم
تا گردش جهان بدور آسمان بپاست
سرنگونی ستمگران شعار ماست
برحال خويش انديشه كن
راهی نوين را پيشه كن
در راه نو آزادگی را مبر از ميان
ويرانه كن ريشه بربران
========================
شعر از مسعود آذر - با صدای فریدون فرهی
No comments:
Post a Comment