باباگوریونوشته_ی_انوره_دوبالزاک#
جمعا 4:08:34
--------------------------------------------------------
قسمت اول
2:02:33
هیچ کس فکرش را هم نمی تواند بکند که روزی، آن هایی با ما غریبه شوند که روزگاری، نزدیک ترین ها به قلبمان بوده اند.
راوی: مسعود کرامتی
با تشکر از دستیار تهیه: غزاله یراقی
پیرمرد تنهایی در پانسون خانم ووکر زندگی می کند که همه او را باباگوریو صدا می زنند. این پیرمرد همه زندگی اش را برای دو دخترش گذاشته است؛ دخترانی که حالا هر کدام زندگی مستقلی دارند، اما فقط وقتی نیاز دارند، یاد پدرشان می افتند.
سال ۱۸۱۹ میلادی، پانسیون فقیرانه ای در یکی از محلههای فقیرنشین پاریس!
در پانسیون خانم ووکر، افرادی زندگی می کنند که هر کدام برای خود داستان و رازها و غم هایی دارند؛ کسانی که روزی وضع مالی خوبی داشته اند، مانند باباگوریو و کسانی که در جستوجوی شهرت و ثروت و راهیابی به مجامع اشرافی پاریسی در آنجا ساکناند، مانند اوژن!
باباگوریو به خاطر بخشیدن ثروتش به دخترانش، دلفین و آناستازی، به خاک سیاه فقر نشسته است. او با جاهطلبی های اوژن همراه می شود و رابطه ای بین اوژن و دختر باباگوریو شکل می گیرد. باباگوریو همه توان خود را برای خوشبختی دخترانش می گذارد، اما این دو دختر هیچ بویی از عاطفه نبردهاند و ...*رمان باباگوریو را بسیاری از مترجمان به فارسی برگرداندهاند و در انتشارات گوناگونی به چاپ رسیده است.
ترجمه ادوارد ژوزف در انتشارات ققنوس
ترجمه بهروز بهزاد در انتشارات فرخی
ترجمه مهدی سحابی در نشر مرکز
و ...
آیا واقعا همه کسانی که به شهرت و ثروت می رسند چاره ای جز راه های غیر شرافتمندانه ندارند؟ این داستان پرده از رازهای پنهان و پشت پرده طبقه اشراف فرانسه بر می دارد و نشان می دهد که چطور برای رسیدن به منافع از هر چیزی می گذرند.
======================================
قسمت دوم 2
2:06:01
=====================================
صد و چهلمین/140 کتاب صوتی
No comments:
Post a Comment