Saturday, February 16, 2019

#ترانه_ای_از_رامین_مظهر#


تو مومن استی و نمازت بوسه‌هایت است
تو فرق داری، اعتراضت بوسه‌هایت است

از عشق، از امید، از فردا نمی‌ترسی
می‌بوسمت در بین طالب‌ها نمی‌ترسی

می‌بوسمت در گوشه‌ی مسجد نمی‌لرزی

در بین عطر وحشی سنجد... نمی‌لرزی

می‌بوسمت در تاکسی‌ها، در خیابان‌ها

می‌بوسمت بر ضد تکفیر مسلمان‌ها

در بین زخم و خون و تاول‌ها بگیر از لب

در بین شلیک مسلسل‌ها بگیر از لب

می‌بوسمت در بین بغض و سوگواری‌ها

می‌بوسی‌ام در دار و گیر انتحاری‌ها

می‌بوسی‌ام تا لحظه‌ای در آسمان باشیم

در شهر پیر و مردنی‌شان جوان باشیم

گرچه جوانی تیغِ مانده روی گردن بود

با ناله‌ی ظاهر هویدا گریه کردن بود

تنها به خانه ماندن و تنها سفر کردن

با جیب خالی تا ته دنیا سفر کردن

مانند بغضی زیر باران منفجر گشتن

با «سید قطبی» در خیابان منفجر گشتن

شب‌ها «غزالی» خواندن و خواب بدی دیدن

هر برگ گل را در نگاه مرتدی دیدن

در مدرسه آموختن قتل برادر را

چاقو زدن از پشت، گل‌های صنوبر را

شاعر شدن، در حسرتِ با ماه خوابیدن

با «خادم دین رسوال‌الله» خوابیدن

سهم تو از این شهر تنها ناسپاسی است

هر اشک من یک مهره‌ی خوب سیاسی است

آرام می‌آیی بغل می‌گیرمت آرام

گریه نکن، گریه نکن می‌میرمت، آرام

می‌بوسم اشک جاریِ بر گونه‌هایت را

موی ترا، لب‌های خشکت را، صدایت را

با من بگو، یک عمر لب را دوختی ارچند

گریه نکن باغ انارم، سوختی ارچند

غنچه گل نورسته بر روی مزار من!

بر شانه‌ام سر را بمان دار و ندار من

می‌بوسمت در تاکسی‌ها در خیابان‌ها

می‌بوسمت ضد غزالی‌خواندن آن‌ها

می‌بوسمت در منبر مسجد نمی‌ترسی

هرچند می‌خوانندمان ملحد، نمی‌ترسی

در بین زخم و خون و تاول‌ها بگیر از لب

در بین شلیک مسلسل‌ها بگیر از لب

می‌بوسمت در بین بغض و سوگواری‌ها

می‌بوسی‌ام در دار و گیر انتحاری‌ها

می‌بوسی‌ام در سوگواری‌ها و محفل‌ها

می‌بوسمت بر ضد فتواهای قاتل‌ها
رامین مظهر

No comments:

Post a Comment