به نقل از " روبرتو چولی " سرپرست گروه بازیگران تئاتر آلمان:
"در چند سال پیش که به ایران آمده بودم و به اصفهان رفته بودم در یکی از روزهای تعطیل و عزاداری دسته ای را دیدم. مطمئناً در آن روز در بازار اصفهان من تنها فرد خارجی بودم. در آن دسته شیون، گریه و زاری زیادی می شد و انسان های زیادی رنج می بردند. اما از آنجا که من شیعه نیستم موقعیت بسیار مشکلی داشتم و تنها کسی بودم که در آن دسته گریه نمی کردم. من بازیگر بسیار خوبی هستم ولی آنجا خجالت می کشیدم که گریه کنم. کنار من چند مرد ایستاده بودند که زار زار گریه می کردند یکی از آنها که به من نزدیک تر بود هنگام عزاداری و وسط گریه و زاری رو به من کرد و گفت "می خواهی فرش بخری؟" و در عین حال به سختی گریه می کرد! این بزرگ ترین بازیگری بود که من دیدم."
جامعه شناسی خودمانی / حسن نراقی
"در چند سال پیش که به ایران آمده بودم و به اصفهان رفته بودم در یکی از روزهای تعطیل و عزاداری دسته ای را دیدم. مطمئناً در آن روز در بازار اصفهان من تنها فرد خارجی بودم. در آن دسته شیون، گریه و زاری زیادی می شد و انسان های زیادی رنج می بردند. اما از آنجا که من شیعه نیستم موقعیت بسیار مشکلی داشتم و تنها کسی بودم که در آن دسته گریه نمی کردم. من بازیگر بسیار خوبی هستم ولی آنجا خجالت می کشیدم که گریه کنم. کنار من چند مرد ایستاده بودند که زار زار گریه می کردند یکی از آنها که به من نزدیک تر بود هنگام عزاداری و وسط گریه و زاری رو به من کرد و گفت "می خواهی فرش بخری؟" و در عین حال به سختی گریه می کرد! این بزرگ ترین بازیگری بود که من دیدم."
جامعه شناسی خودمانی / حسن نراقی
No comments:
Post a Comment