Saturday, May 26, 2012

خاطره شنیدنی اکبر عبدی از حسین پناهی 
عبدی می‌گوی
د: یک روز سر سریال  بودیم. هوا هم خیلی سرد بود. حسین از ماشین پیاده شد بدون کاپشن.

گفتم:
حسین این جوری اومدی از خانه بیرون؟ نگفتی سرما می‌خوری؟!
کاپشن خوشگلت کو ؟
گفت: کاپشن قشنگی بود نه ؟
گفتم: آره.

گفت: من هم خیلی دوستش داشتم ولی سرراه یکی را دیدم که اون هم دوستش داشت و هم احتیاجش داشت. من فقط دوستش داشتم
.

No comments:

Post a Comment