آنارشیسم اخلاقی مایلستاین
Milstein's Ethical Anarchism
نقد و بررسی از : وین پرایس Review By Wayne Price(*)
سیندی مایلستاین: آنارشیسم و آرمان های آن اوکلند,کالیفرنیا(2010), نشر: ای کی پرسMilstein's Ethical Anarchism
نقد و بررسی از : وین پرایس Review By Wayne Price(*)
Cindy Milstein, Anarchism and Its Aspirations(2010),Oakland-California:AK Press
Anarchist Syndicalist Review # 57,Winter 2012 به نقل از ' باز نگری آنارکوسندیکالیستی' در آمریکا
(*) این نقد و بررسی در اصل برای صفحه مجازی(+) -یا همان 'آنارکومنیستهای پلاتفرمی'(از منست)- نوشته شده است
(+)www.Anarkismo.net
ترجمه : پیمان پایدار
***********************************
سیندی مایلستاین سخنران و نویسنده ای شناخته شده در میان آنارشیستهای آمریکا میباشد . به نظر می رسد که به سختی کنفرانس آنارشیستی یا نمایشگاه کتابی باشد که او درآن صحبت نکند و معمولا در سازماندهی آن ها نیز دستی بر آتش دارد. سخنرانی های تند و آتشینش همانقدر شناخته شده هست که بازاندیشی و دوستی اش با تمامی ترفندهای (گرایشات) آنارشیستی .او همچنین بعنوان یکی از دانشجویان سابق موری بوکچین*(2006-1921) محسوب میشود . این کتاب جمع آوری مجددی از تعداد کمی از مقالات او میباشد . از آن هم میتوان بعنوان مقدمه ای بر آنارشیسم استفاده کرد و هم مروری کلی از وضعیت فعلی جنبش آنارشیستی(کومونیته, محیط ,هر چه)آنطور که او می بیند .* Murray Bookchin
خیلی چیزهای دوست داشتنی دارد این کتاب کوچک . درحالی که مایلستاین از خیلی جهات رهرو بوکچین میباشد ,اما ادامه دهنده روش بحث او نیست . بوکچین برای خط کشی تیز بین ایده های خود و دیگران معروف شده بود , بمانند "بوم شناسی, اکولوژی عمیق"(1) یا آنچه که او "سبک زندگی آنارشیسم(2) "(بوکچین, 1995) می نامید.او به این دیدگاههای مخالف ...و....حمله میکرد, حتی وقتی مخالفینش با اهداف او موافقت میکردند . مایلستاین , بر خلاف او, معتقد است "آنارشیست ها تلاششان برای یافتن هماهنگی درناهنجاری هاست "(ص 64) .او تلاش می کند تا همه گرایشات درون آنارشیسم را محفوظ بدارد ."آنارشیسم.... راه پرسیدن سئوالات مناسب است بدون اینکه به دنبال انحصار در پاسخ درست(ص73) باشد" .
با این حال این نیز تا حدودی ممکن است ضعف محسوب شود . درمورد , مثلا بگو , پرسش های مربوط به مرگ و زندگی , در طول انقلاب، ممکن است فقط یک پاسخ صحیح وجود داشته باشد , یا حداقل فقط یک کارهست که بتوان انجام داد .بعد از چندین انقلاب شکست خورده(اسپانیا بعنوان معروفترین آنها ), ما نمی توانیم آنقدر شوالیه وار در مورد تلاش برای پاسخ صحیح برخورد کنیم .مایلستاین سرپوشی بر نظرات خود پیرامون موضوعات مورد اختلاف نمیگذارد, اما او چه بودن اختلافات فی مابین آنارشیست ها را مطرح نمی کند و اینکه هر بخش چه چیزی برای گفتن دارد را نیز. از آنجائی که من با او در چند نکته اتفاق نظر ندارم , این را مایه تاسف میدانم
رویکرد او به آنارشیسم بر پایه اخلاقیات میباشد, ایده آلها, بینشی اخلاقی."من بصورتی پایدار به حساسیت اخلاقی گسترده ای که آنارشیسم به عنوان یک سنت مشخص شده است باور دارم"(ص3)."پروژه فراگیر کمونیسم هدفش ضمانت نیکو کاری جمعی میباشد"(ص 13). "اخلاقیات هنوزبه آنارشیسم زندگی میبخشد, عرضه کننده بیشترین چیزی است که به پراکسس وامیداردش...از همان ابتدا، آنارشیسم خود را مبتنی بر مجموعه ای از ارزش های مشترک(ص 25) بنا نهاد".
این روش و رویکرد نسبت به مارکسیسم برتری دارد. در حالی که آثار مارکس آغشته به شور اخلاقی است,اما در نظریه اش بیان نمی شود. شما می توانید قفسه هائی از آثار مارکس را بخوانید(که من خوانده ام) بدون اینکه جمله ای بیابید که بگوید" کمونیسم خواهان خوبی برای جمع میباشد" یا مردم "می بایست" هوادارسوسیالیسم(کمونیسم) باشند. سوسیالیسم به عنوان چیزی که اتفاق خواهد افتاد دیده می شود، جایگزین سرمایه داری می گردد، بدون ارائه دلایلی برای اینکه چرا ما بایستی خواهانش باشیم .حداکثر,مارکس و انگلس به ابرازآلترناتیو دست زدند-"خرابه یا انقلاب" یا "سوسیالیسم یا بربریت"(واژه لوکزامبورک)- اما نه اینکه چرا می بایستی انتخاب ما انقلاب سوسیالیستی باشد و نه خرابه -که شاید بنظر آشکار بیاید اما بعنوان انتخابی اخلاقی باقی میماند .
تاریخا آنارشیسم در نقد اخلاقی جامعه سرمایه داری ریشه دارد و چشم انداز ایده آلی از جامعه جدیدی مبنی بر آزادی، برابری، همبستگی و عدالت می باشد . مایلستاین کاملا حق دارد که تمرکزش بر این باشد,همانطور که برای بوکچین, مربی (و معلم) او, نیز چنین بوده است. مشکل آنموقع بروز میکند که یک نظریه صرفا (و تنها) به یک رویکرد اخلاقی محدود گردد .آری,کمونیسم آزادیخواهانه( نامی دیگر برای آنارشیسم-مترجم) خوب است , چه جمعا(کومونیته وار) وچه اندیودوالی (فردن ), اما چگونه میتواند به مرحله ظهور برسد؟ ما برای تحقق آن , استراتژیکی ,چه می توانیم بکنیم؟ نیرو های اجتماعی که می توانند به ایجاد سوسیالیسم تحقق بخشند کدامند؟ بجای "پرولتاریا" یا "دوزخیان زمین",مایلستاین و دیگر بوکچینایت ها معتقدند که تغییرات اجتماعی توسط افراد,شهروندان , نیک تحقق می یابد,"مردمی که قادر به حفظ یک جامعه جدید میباشند"(صفحه 69 ), با نادیده گرفتن طبقه و یا پیشینه افراد .
به اعتبار خود، مارکس به توسعه نظریه ای پرداخت مبنی بر چگونگی عملکرد سرمایه داری، چه روندی در آن به سمت سوسیالیسم و کدام در مخالفت با آن در حرکتند (بسمت بربریت). نیروی اجتماعی برای ایجاد جامعه نوین کدام است؟
مارکس به محوریت طبقه کارگر ایجاد شده توسط سرمایه داری معتقد بود، یک نیروی جمعی که توسط صنعت مدرن و شهرهای مدرن گرد هم آورده شده ,تحت فشار قرار گرفته شده و از ظلم و ستم خویش آگاه گردیده و به شورش در برابر آن پرداخته ایم .
او کارگران را به عنوان گروهی پیشرو در اتحاد با دیگر گروه های تحت ستم از مردم می انگاشت .
آنارشیستها با بسیاری از برنامه های مارکس مخالف بودند: دولت انتقالی(منظور دیکتاتوری پرولتاریا ست- مترجم), اقتصاد مرکزی و استراتژی انتخاباتی. اما مایلستاین معتقد است که " آنارشیستهای کلاسیک" همچنین " به اشکال گرایشی سوسیالیسم کارگری نظر داشتند "(صفحه 27) . او به گزارش این بعنوان یک واقعیت تاریخی می پردازد,اما در مورد چرائی انجام آن بحثی نمیکند. بوکچین به شدت ایده بالقوه انقلابی بودن طبقه کارگرمدرن را رد میکرد(رجوع کنید به "گوش کنید مارکسیستها!"; بوکچین هزار و نهصد و هشتاد و شش/1986). او به آگاهی غیر انقلابی بسیاری از کارگران امروز اشاره میکرد-که حقیقت دارد(در حال حاضر),اما این در مورد تمامی جمعیت-شهروندان,مترجم-(که اکثریت آن طبقه کارگر میباشد) صادق هست .
مایلستاین بدگوئی بوکچین از "سوسیالیسم پرولتاریائی" را تکرار نمیکند. اما او تفاوتی بین"آنارشیسم کلاسیک"وآنارشیسم"بازنو شده/تجدید شده"(1) قائل می شود.این یک نسخه دیگر ازدو گرایش درآنارشیسم مدرن میباشد,همانطور که توسط یوری گوردون، دیوید گریبر(2)،و دیگران بیان شده است (پرایس,2009) . منظورمایلستاین از"آنارشیسم کلاسیک" چیزی است که اشمیت و ون در والت(3) به آن
لقب "سنت وسیع آنارشیسم"(2009) داده اند . سیندی مدعی میشود, که آنارشیسم کلاسیک, از "جهت گیری کارگری(4)"(ص83) دچار صدمه شده است .او توضیح نمیدهد که منظورش از"کارگری(5)" چیست یا چرا به رد آن میپردازد . بجایش او به پنج نفوذی که بر "آنارشیسم تجدید شده" صورت گرفته اشاره میکند ,که هیچ کدامشان شامل مبارزه در محیط کار(6)- تاکید از مترجم - نمی شود .(سنت وسیع آنارشیسم شامل آنهائی میشد که ترکیب میکنند مبارزات طبقه کارگر را با مسائل غیر طبقاتی چون سکس، ملیت، و غیره. بدبختانه همچنین شامل کسانی میشد که به اشتباه به روش صرف-طبقه ای مجهز بودند. اما حمایت ازمبارزات غیر- طبقاتی مستلزم نفی اهمیت مبارزات کارگران نمیباشد) .
حال آنکه ترجیحا,او(منظور سیندی میباشد-مترجم) چنین مینویسد," نوشته های بوکجین اشاره دارد به شهر یا محلات( همسایگی) بعنوان مرکز مبارزاتی,رادیکالیزه شدن ,قدرت دوگانه, و در نهایت انقلاب"(صفحه 84). من عمیقا به سازماندهی کومونیته(محیط زیستمان) معتقدم, اما کومونیته- به خودی خود- قدرت بالقوه مخالفت جویانه اشغال محیط های کار را در یک اعتصاب عمومی , و بستن اقتصاد - و دوباره شروع کردنش به راه های مختلف را ندارد. بوکچین حامل نظراتش تا به آخر بود , به دفاع و طرفداری از استراتژی انتخاباتی برای بسر کار آوردن پیروانش در حکومتهای محلی(شهرها, بخش ها, یا قصبه ها). در آنجا آنها میبایست از ساختار دولت محلی برای بوجود آوردن کمونیسم آزادیخواهانه بهره مند شوند (بی هل(7) ,1988).این طرح رفرمیستی غیر واقع بینانه ای بود(مایلستاین به این برخورد نمیکند).
در حالی که بسیاری ازآنارشیستها به سادگی بینشهای مارکس را رد میکنند,مایلستاین معتقد است که نوشتارهای او برای آنارشیستها مفید میباشد."بیشترازهرکسی,کارل مارکس- با بیان قانع کننده ای در سرمایه, به ویژه گی های اساسی آنچیزی که به هژمونی(سلطه) ساختار اجتماعی تبدیل میشود واقف بوده (ص 21) است". او اشاره مساعد منشانه ای از توضیح مارکس دررابطه با کالائی شدن جامعه (بدیگر زبان شیئی شدن-مترجم) تحت سرمایه داری میکند .اما او اشاره به طرزی که مارکس به توصیف سرمایه داری در ایجاد طبقه کارگر به عنوان عامل جمعی در فرایند تولید است نمیکند . او همچنین در تشریح ماهیت اقتصادی"ارزش "، پایه و اساس قیمت، در تئوری مارکس,اشتباه میکند .او مینویسد," ارزش از طریق اینکه فرد چقدرمیبایست مبادله و یا انباشت کند تعیین میشود: پول، اموال، یا به خصوص قدرت برروی دیگران"(ص 21) . بهیچ وجه چنین نیست. برای مارکس,"ارزش مبادله" زمان کاراجتماعا لازم برای تولید کالا میباشد(این یعنی،انگار که کالا مظهر کار صرف شده در ساخت آن میباشد). در سازگار بودن با دیگر بخش از نظراتش, مایلستاین نادیده می انگارد اهمیت کارگر را در ایجاد ارزش سرمایه داری.
این کارگران هستند که بطور مستقیم ظلم و ستم سرمایه داران را بر دوش خود حس میکنند . بنابراین کارگران به احتمال زیاد در برابر ظلم و ستم سرمایه داران مقاومت میکنند .حداقل , به احتمال بیشتری از مدیران بانکها ,کشاورزان یا افسران پلیس . بهرحال, کارگران, در محیط بلاانقطاع استثمار,در موقعیت بهتری برای مقاومت در برابر ظلم و ستم سرمایه داری هستند تا نسبت به "شهروندان " به طور تصادفی انتخاب شده از طبقات مختلف .
و طبقه کارگر- بعنوان یک طبقه - اصطکاک دارند(8) با تمامی دیگر گروه های ستمدیده و سرکوب شده :زنان,هم سکس گرایان مرد و زن ,دو سکس گرایان و زن جامه گان(9)،غیر سفید پوستان ، ملت های تحت ستم، زندانیان، و غیره .اینکه علیه اینگونه ستمها نیز میبایست مبارزه کرد به معنی برسمیدن نشناختن(و یا نادیده پنداشتن) استثمار طبقاتی نمی باشد. بزرگترین پتانسیل انقلابی جائی است که ستم طبقه وغیر طبقه اصطکاک داشته(رویهم افتاده),آنطور که برای زنان کارگر سیاهپوست .
همانند دیگر مروجین آنارشیسم "نو" یا " تجدید شده "مایلستاین نیز استراتژی خودش را مطرح میکند ."پروژه های کوچک-از تعاونی های دوچرخه تا مدارس مجانی...[در برداشتن]دانه های نابودی روابط عمودی اجتماعی کنونی"(ص15)."ایده این است که مردم دست به ایجاد نهادهای مخالف بزنند وهمچنین به شیوه هائی از زندگی که نیروی کافی را به دست آورد ... در نهایت هم سطح با , یا در نهایت به پیروزی در جدال با قدرت مرکزی"(ص 46). او همچنین حامی عمل مستقیم و تظاهرات میباشد,اما این از قرار مرکز استراتژی اش میباشد .این در واقعیت امر یک استراتژی"نوینی" نیست. برمیگردد به کمک متقابل(موتوآلیسم) پرودون.(نوعی از تعاونی اعتبار که با رشد مسالمت آمیز جایگزین سرمایه داری و دولت میگردد).او(منظور پرودون است)این را در مقابله با ایجاد اتحادیه های کارگری میگذاشت یا در هدف گیری برای انقلاب .
مایلستاین به بحث پیرامون انتقاد "کلاسیک" از این راهبرد (استراتژی) نمی پردازد, چه رسد به رد آن . مشکل- در آنموقع و حال-اینست که طبقه سرمایه دار دولت را تحت کنترل دارد و ,طبیعتا ,بازار را. نهادهای جایگزین تنها در حاشیه اجازه اظهار وجود دارند .در اینجا آنها یا شکست میخورند یا موفق میشوند,که در این صورت در چارچوب هیرارشیک(هرمی) جامعه ادغام میگردند(کلی تعاونیهای موفق وجود دارند, اما آنها هیچ تهدیدی برای سرمایه داری نیستند). اما چه میشود اگر نهادهای جایگزین تهدیدی برای موسسات حاکم (موجود) گردند؟ چه میشود اگر تعاونی های آنارشیستی تهدیدی برای جایگزینی کمپانیهای عظیم الجثه که به تولید آلومینیوم یا ماشین یا بنزین(که ....بعید است) بپردازند؟ خیلی ساده ,دیگر شرکت ها و کمپانی ها به تحریم تعاونی ها دست خواهند زد, به آنان وام نخواهند داد, و به آنان اجازه استفاده از سیستم راه و ترابری نخواهند داد. دولت مالیات هایشان را زیاد میکند, دنباله گیری از مقررات را برایشان ناممکن میسازد و دست آخر آنان را غیر قانونی اعلام میگرداند .
این بمعنی انتقاد از ساختن تعاونی ها نمیباشد و یا زندگی به سبک غیر متعارف .
اینها شاید به خودی خود خوب باشند. اما استراتژی کافی برای تغییر جامعه محسوب نمیشوند . کوتاه سخن, آلترناتیوئی جز استراتژی "کلاسیک" انقلابی آنارشیستی و ساختن جنبشهای توده ای درمیان کارگران و تمامی دیگر گروههای ستمدیده وجود ندارد. البته با اعلام قبلی این مساله که در آینده میبایست بیش از پیش در سازمانهای توده ای به شیوه دموکراتیک برخورد کرد , به مبارزه علیه کارفرمایان و تمامی دیگر ستم ها-و با هدف قیام نهائی طبقه کارگر و همه مظلومان
تمرکز مایلستاین براخلاق کاملا درست است . بخصوص من تعهد او را به دموکراسی, که بسیاری از آنارشیستها رد میکنند, دوست دارم(دموکراسی مستقیم) . اما ما لزوما نمیبایستی بین ارزش ها و تجزیه تحلیل ماتریالیستی ,از اینکه سرمایه داری چگونه کار میکند و چگونه میتوان آنرا به چالش کشاند ,انتخابی کنیم .هر چه مارکس- یا بوکچین - میاندیشیدند ،دیدگاه های ناسازگاری نیستند. یک تجزیه و تحلیل اخلاقی می تواند هدف را به ما نشان دهد و باعث شود که سیستم موجود را نفی کنیم . یک تحلیل ماتریالیستی میتواند ما را در شناخت نیروهائی که درحال رفتن به مسیر آزادیخواهانه و آنهائی که در جهت مسیر واپسگرایانه در حرکتند هدایت کند. و اخلاقیات میتواند, مجددا, ما را در این تصمیم گیری هدایت کند.این یک بحث هست و یک تصمیم .کتاب سیندی مایلستاین کمک با ارزشی در راستای این بحث میباشد.
********************
References:مراجعات
*Biehl,Janet, with Bookchin,Murray(1998).The Politics of Social Ecology:Libertarian Municipalism.Montreal/NYC:Black Rose Books.
*Bookchin,Murray(1986). Post-Scarcity Anarchism(2nd ed.).Montreal/ Buffalo NY:Black Rose Books.
خیلی چیزهای دوست داشتنی دارد این کتاب کوچک . درحالی که مایلستاین از خیلی جهات رهرو بوکچین میباشد ,اما ادامه دهنده روش بحث او نیست . بوکچین برای خط کشی تیز بین ایده های خود و دیگران معروف شده بود , بمانند "بوم شناسی, اکولوژی عمیق"(1) یا آنچه که او "سبک زندگی آنارشیسم(2) "(بوکچین, 1995) می نامید.او به این دیدگاههای مخالف ...و....حمله میکرد, حتی وقتی مخالفینش با اهداف او موافقت میکردند . مایلستاین , بر خلاف او, معتقد است "آنارشیست ها تلاششان برای یافتن هماهنگی درناهنجاری هاست "(ص 64) .او تلاش می کند تا همه گرایشات درون آنارشیسم را محفوظ بدارد ."آنارشیسم.... راه پرسیدن سئوالات مناسب است بدون اینکه به دنبال انحصار در پاسخ درست(ص73) باشد" .
با این حال این نیز تا حدودی ممکن است ضعف محسوب شود . درمورد , مثلا بگو , پرسش های مربوط به مرگ و زندگی , در طول انقلاب، ممکن است فقط یک پاسخ صحیح وجود داشته باشد , یا حداقل فقط یک کارهست که بتوان انجام داد .بعد از چندین انقلاب شکست خورده(اسپانیا بعنوان معروفترین آنها ), ما نمی توانیم آنقدر شوالیه وار در مورد تلاش برای پاسخ صحیح برخورد کنیم .مایلستاین سرپوشی بر نظرات خود پیرامون موضوعات مورد اختلاف نمیگذارد, اما او چه بودن اختلافات فی مابین آنارشیست ها را مطرح نمی کند و اینکه هر بخش چه چیزی برای گفتن دارد را نیز. از آنجائی که من با او در چند نکته اتفاق نظر ندارم , این را مایه تاسف میدانم
رویکرد او به آنارشیسم بر پایه اخلاقیات میباشد, ایده آلها, بینشی اخلاقی."من بصورتی پایدار به حساسیت اخلاقی گسترده ای که آنارشیسم به عنوان یک سنت مشخص شده است باور دارم"(ص3)."پروژه فراگیر کمونیسم هدفش ضمانت نیکو کاری جمعی میباشد"(ص 13). "اخلاقیات هنوزبه آنارشیسم زندگی میبخشد, عرضه کننده بیشترین چیزی است که به پراکسس وامیداردش...از همان ابتدا، آنارشیسم خود را مبتنی بر مجموعه ای از ارزش های مشترک(ص 25) بنا نهاد".
این روش و رویکرد نسبت به مارکسیسم برتری دارد. در حالی که آثار مارکس آغشته به شور اخلاقی است,اما در نظریه اش بیان نمی شود. شما می توانید قفسه هائی از آثار مارکس را بخوانید(که من خوانده ام) بدون اینکه جمله ای بیابید که بگوید" کمونیسم خواهان خوبی برای جمع میباشد" یا مردم "می بایست" هوادارسوسیالیسم(کمونیسم) باشند. سوسیالیسم به عنوان چیزی که اتفاق خواهد افتاد دیده می شود، جایگزین سرمایه داری می گردد، بدون ارائه دلایلی برای اینکه چرا ما بایستی خواهانش باشیم .حداکثر,مارکس و انگلس به ابرازآلترناتیو دست زدند-"خرابه یا انقلاب" یا "سوسیالیسم یا بربریت"(واژه لوکزامبورک)- اما نه اینکه چرا می بایستی انتخاب ما انقلاب سوسیالیستی باشد و نه خرابه -که شاید بنظر آشکار بیاید اما بعنوان انتخابی اخلاقی باقی میماند .
تاریخا آنارشیسم در نقد اخلاقی جامعه سرمایه داری ریشه دارد و چشم انداز ایده آلی از جامعه جدیدی مبنی بر آزادی، برابری، همبستگی و عدالت می باشد . مایلستاین کاملا حق دارد که تمرکزش بر این باشد,همانطور که برای بوکچین, مربی (و معلم) او, نیز چنین بوده است. مشکل آنموقع بروز میکند که یک نظریه صرفا (و تنها) به یک رویکرد اخلاقی محدود گردد .آری,کمونیسم آزادیخواهانه( نامی دیگر برای آنارشیسم-مترجم) خوب است , چه جمعا(کومونیته وار) وچه اندیودوالی (فردن ), اما چگونه میتواند به مرحله ظهور برسد؟ ما برای تحقق آن , استراتژیکی ,چه می توانیم بکنیم؟ نیرو های اجتماعی که می توانند به ایجاد سوسیالیسم تحقق بخشند کدامند؟ بجای "پرولتاریا" یا "دوزخیان زمین",مایلستاین و دیگر بوکچینایت ها معتقدند که تغییرات اجتماعی توسط افراد,شهروندان , نیک تحقق می یابد,"مردمی که قادر به حفظ یک جامعه جدید میباشند"(صفحه 69 ), با نادیده گرفتن طبقه و یا پیشینه افراد .
به اعتبار خود، مارکس به توسعه نظریه ای پرداخت مبنی بر چگونگی عملکرد سرمایه داری، چه روندی در آن به سمت سوسیالیسم و کدام در مخالفت با آن در حرکتند (بسمت بربریت). نیروی اجتماعی برای ایجاد جامعه نوین کدام است؟
مارکس به محوریت طبقه کارگر ایجاد شده توسط سرمایه داری معتقد بود، یک نیروی جمعی که توسط صنعت مدرن و شهرهای مدرن گرد هم آورده شده ,تحت فشار قرار گرفته شده و از ظلم و ستم خویش آگاه گردیده و به شورش در برابر آن پرداخته ایم .
او کارگران را به عنوان گروهی پیشرو در اتحاد با دیگر گروه های تحت ستم از مردم می انگاشت .
آنارشیستها با بسیاری از برنامه های مارکس مخالف بودند: دولت انتقالی(منظور دیکتاتوری پرولتاریا ست- مترجم), اقتصاد مرکزی و استراتژی انتخاباتی. اما مایلستاین معتقد است که " آنارشیستهای کلاسیک" همچنین " به اشکال گرایشی سوسیالیسم کارگری نظر داشتند "(صفحه 27) . او به گزارش این بعنوان یک واقعیت تاریخی می پردازد,اما در مورد چرائی انجام آن بحثی نمیکند. بوکچین به شدت ایده بالقوه انقلابی بودن طبقه کارگرمدرن را رد میکرد(رجوع کنید به "گوش کنید مارکسیستها!"; بوکچین هزار و نهصد و هشتاد و شش/1986). او به آگاهی غیر انقلابی بسیاری از کارگران امروز اشاره میکرد-که حقیقت دارد(در حال حاضر),اما این در مورد تمامی جمعیت-شهروندان,مترجم-(که اکثریت آن طبقه کارگر میباشد) صادق هست .
مایلستاین بدگوئی بوکچین از "سوسیالیسم پرولتاریائی" را تکرار نمیکند. اما او تفاوتی بین"آنارشیسم کلاسیک"وآنارشیسم"بازنو شده/تجدید شده"(1) قائل می شود.این یک نسخه دیگر ازدو گرایش درآنارشیسم مدرن میباشد,همانطور که توسط یوری گوردون، دیوید گریبر(2)،و دیگران بیان شده است (پرایس,2009) . منظورمایلستاین از"آنارشیسم کلاسیک" چیزی است که اشمیت و ون در والت(3) به آن
لقب "سنت وسیع آنارشیسم"(2009) داده اند . سیندی مدعی میشود, که آنارشیسم کلاسیک, از "جهت گیری کارگری(4)"(ص83) دچار صدمه شده است .او توضیح نمیدهد که منظورش از"کارگری(5)" چیست یا چرا به رد آن میپردازد . بجایش او به پنج نفوذی که بر "آنارشیسم تجدید شده" صورت گرفته اشاره میکند ,که هیچ کدامشان شامل مبارزه در محیط کار(6)- تاکید از مترجم - نمی شود .(سنت وسیع آنارشیسم شامل آنهائی میشد که ترکیب میکنند مبارزات طبقه کارگر را با مسائل غیر طبقاتی چون سکس، ملیت، و غیره. بدبختانه همچنین شامل کسانی میشد که به اشتباه به روش صرف-طبقه ای مجهز بودند. اما حمایت ازمبارزات غیر- طبقاتی مستلزم نفی اهمیت مبارزات کارگران نمیباشد) .
حال آنکه ترجیحا,او(منظور سیندی میباشد-مترجم) چنین مینویسد," نوشته های بوکجین اشاره دارد به شهر یا محلات( همسایگی) بعنوان مرکز مبارزاتی,رادیکالیزه شدن ,قدرت دوگانه, و در نهایت انقلاب"(صفحه 84). من عمیقا به سازماندهی کومونیته(محیط زیستمان) معتقدم, اما کومونیته- به خودی خود- قدرت بالقوه مخالفت جویانه اشغال محیط های کار را در یک اعتصاب عمومی , و بستن اقتصاد - و دوباره شروع کردنش به راه های مختلف را ندارد. بوکچین حامل نظراتش تا به آخر بود , به دفاع و طرفداری از استراتژی انتخاباتی برای بسر کار آوردن پیروانش در حکومتهای محلی(شهرها, بخش ها, یا قصبه ها). در آنجا آنها میبایست از ساختار دولت محلی برای بوجود آوردن کمونیسم آزادیخواهانه بهره مند شوند (بی هل(7) ,1988).این طرح رفرمیستی غیر واقع بینانه ای بود(مایلستاین به این برخورد نمیکند).
در حالی که بسیاری ازآنارشیستها به سادگی بینشهای مارکس را رد میکنند,مایلستاین معتقد است که نوشتارهای او برای آنارشیستها مفید میباشد."بیشترازهرکسی,کارل مارکس- با بیان قانع کننده ای در سرمایه, به ویژه گی های اساسی آنچیزی که به هژمونی(سلطه) ساختار اجتماعی تبدیل میشود واقف بوده (ص 21) است". او اشاره مساعد منشانه ای از توضیح مارکس دررابطه با کالائی شدن جامعه (بدیگر زبان شیئی شدن-مترجم) تحت سرمایه داری میکند .اما او اشاره به طرزی که مارکس به توصیف سرمایه داری در ایجاد طبقه کارگر به عنوان عامل جمعی در فرایند تولید است نمیکند . او همچنین در تشریح ماهیت اقتصادی"ارزش "، پایه و اساس قیمت، در تئوری مارکس,اشتباه میکند .او مینویسد," ارزش از طریق اینکه فرد چقدرمیبایست مبادله و یا انباشت کند تعیین میشود: پول، اموال، یا به خصوص قدرت برروی دیگران"(ص 21) . بهیچ وجه چنین نیست. برای مارکس,"ارزش مبادله" زمان کاراجتماعا لازم برای تولید کالا میباشد(این یعنی،انگار که کالا مظهر کار صرف شده در ساخت آن میباشد). در سازگار بودن با دیگر بخش از نظراتش, مایلستاین نادیده می انگارد اهمیت کارگر را در ایجاد ارزش سرمایه داری.
این کارگران هستند که بطور مستقیم ظلم و ستم سرمایه داران را بر دوش خود حس میکنند . بنابراین کارگران به احتمال زیاد در برابر ظلم و ستم سرمایه داران مقاومت میکنند .حداقل , به احتمال بیشتری از مدیران بانکها ,کشاورزان یا افسران پلیس . بهرحال, کارگران, در محیط بلاانقطاع استثمار,در موقعیت بهتری برای مقاومت در برابر ظلم و ستم سرمایه داری هستند تا نسبت به "شهروندان " به طور تصادفی انتخاب شده از طبقات مختلف .
و طبقه کارگر- بعنوان یک طبقه - اصطکاک دارند(8) با تمامی دیگر گروه های ستمدیده و سرکوب شده :زنان,هم سکس گرایان مرد و زن ,دو سکس گرایان و زن جامه گان(9)،غیر سفید پوستان ، ملت های تحت ستم، زندانیان، و غیره .اینکه علیه اینگونه ستمها نیز میبایست مبارزه کرد به معنی برسمیدن نشناختن(و یا نادیده پنداشتن) استثمار طبقاتی نمی باشد. بزرگترین پتانسیل انقلابی جائی است که ستم طبقه وغیر طبقه اصطکاک داشته(رویهم افتاده),آنطور که برای زنان کارگر سیاهپوست .
همانند دیگر مروجین آنارشیسم "نو" یا " تجدید شده "مایلستاین نیز استراتژی خودش را مطرح میکند ."پروژه های کوچک-از تعاونی های دوچرخه تا مدارس مجانی...[در برداشتن]دانه های نابودی روابط عمودی اجتماعی کنونی"(ص15)."ایده این است که مردم دست به ایجاد نهادهای مخالف بزنند وهمچنین به شیوه هائی از زندگی که نیروی کافی را به دست آورد ... در نهایت هم سطح با , یا در نهایت به پیروزی در جدال با قدرت مرکزی"(ص 46). او همچنین حامی عمل مستقیم و تظاهرات میباشد,اما این از قرار مرکز استراتژی اش میباشد .این در واقعیت امر یک استراتژی"نوینی" نیست. برمیگردد به کمک متقابل(موتوآلیسم) پرودون.(نوعی از تعاونی اعتبار که با رشد مسالمت آمیز جایگزین سرمایه داری و دولت میگردد).او(منظور پرودون است)این را در مقابله با ایجاد اتحادیه های کارگری میگذاشت یا در هدف گیری برای انقلاب .
مایلستاین به بحث پیرامون انتقاد "کلاسیک" از این راهبرد (استراتژی) نمی پردازد, چه رسد به رد آن . مشکل- در آنموقع و حال-اینست که طبقه سرمایه دار دولت را تحت کنترل دارد و ,طبیعتا ,بازار را. نهادهای جایگزین تنها در حاشیه اجازه اظهار وجود دارند .در اینجا آنها یا شکست میخورند یا موفق میشوند,که در این صورت در چارچوب هیرارشیک(هرمی) جامعه ادغام میگردند(کلی تعاونیهای موفق وجود دارند, اما آنها هیچ تهدیدی برای سرمایه داری نیستند). اما چه میشود اگر نهادهای جایگزین تهدیدی برای موسسات حاکم (موجود) گردند؟ چه میشود اگر تعاونی های آنارشیستی تهدیدی برای جایگزینی کمپانیهای عظیم الجثه که به تولید آلومینیوم یا ماشین یا بنزین(که ....بعید است) بپردازند؟ خیلی ساده ,دیگر شرکت ها و کمپانی ها به تحریم تعاونی ها دست خواهند زد, به آنان وام نخواهند داد, و به آنان اجازه استفاده از سیستم راه و ترابری نخواهند داد. دولت مالیات هایشان را زیاد میکند, دنباله گیری از مقررات را برایشان ناممکن میسازد و دست آخر آنان را غیر قانونی اعلام میگرداند .
این بمعنی انتقاد از ساختن تعاونی ها نمیباشد و یا زندگی به سبک غیر متعارف .
اینها شاید به خودی خود خوب باشند. اما استراتژی کافی برای تغییر جامعه محسوب نمیشوند . کوتاه سخن, آلترناتیوئی جز استراتژی "کلاسیک" انقلابی آنارشیستی و ساختن جنبشهای توده ای درمیان کارگران و تمامی دیگر گروههای ستمدیده وجود ندارد. البته با اعلام قبلی این مساله که در آینده میبایست بیش از پیش در سازمانهای توده ای به شیوه دموکراتیک برخورد کرد , به مبارزه علیه کارفرمایان و تمامی دیگر ستم ها-و با هدف قیام نهائی طبقه کارگر و همه مظلومان
تمرکز مایلستاین براخلاق کاملا درست است . بخصوص من تعهد او را به دموکراسی, که بسیاری از آنارشیستها رد میکنند, دوست دارم(دموکراسی مستقیم) . اما ما لزوما نمیبایستی بین ارزش ها و تجزیه تحلیل ماتریالیستی ,از اینکه سرمایه داری چگونه کار میکند و چگونه میتوان آنرا به چالش کشاند ,انتخابی کنیم .هر چه مارکس- یا بوکچین - میاندیشیدند ،دیدگاه های ناسازگاری نیستند. یک تجزیه و تحلیل اخلاقی می تواند هدف را به ما نشان دهد و باعث شود که سیستم موجود را نفی کنیم . یک تحلیل ماتریالیستی میتواند ما را در شناخت نیروهائی که درحال رفتن به مسیر آزادیخواهانه و آنهائی که در جهت مسیر واپسگرایانه در حرکتند هدایت کند. و اخلاقیات میتواند, مجددا, ما را در این تصمیم گیری هدایت کند.این یک بحث هست و یک تصمیم .کتاب سیندی مایلستاین کمک با ارزشی در راستای این بحث میباشد.
********************
References:مراجعات
*Biehl,Janet, with Bookchin,Murray(1998).The Politics of Social Ecology:Libertarian Municipalism.Montreal/NYC:Black Rose Books.
*Bookchin,Murray(1986). Post-Scarcity Anarchism(2nd ed.).Montreal/ Buffalo NY:Black Rose Books.
-------------(1995).Social Anarchism or Lifestyle Anarchism:An Unbridgeable Chasm.Edinburgh,Scotland/ San Francisco CA: AK Press.
*Price,Wayne(2009)."The two main trends in anarchism ". www.anarkismo.net/article/13536
*Schmit, Michael,& van der Walt,Lucien(2009).Black Flame:The Revolutionary Class Politics of Anarchism and Syndicalism vol.1. Oakland CA: AK Press
**********************************
زیر نویس ها
(1) Renewed Anarchism / (2) Uri Gordon & David Graeber / (3) Schmidt & Van derWalt
(4) Workerist orientation / (5) Workerism / (6)Workplace struggle / (7) Biehl / (8)Overlap
(9) GLBT(Gay,Lesbian,Bisexual,Transvestiteکسی که در لباس و رفتار ازسکس مخالف خود تقلید میکند )
************************************
پعد التحریر: از مترجم
هر چند با اکثریت نظرات مطرح شده در این بررسی انتقادی موافقم و در همسوئی با رفیق نویسنده بینش رفیق سیندی مایلستاین را در "بهترین" حالت رفرمیستی و در "بدترین " حالت رویائی و غیر قابل تحقق میبینم ; اما , ناگفته نماند, با آلترناتیو پیشنهادی رفیق وین پرایس نیز لزوما همخوانی ندارم .چرا؟ زیرا رفیق در تاکتیک و استراتژی انقلابی (آنارشیستی) کماکان پیرو بینش سنتی پیروزی انقلاب در پی قیام شهری (و در راستای اعتصاب عمومی کارگران ) بوده و میباشد. بدیگر سخن آنارشیسم کمونیستی پلاتفرمی -نستور مخناوی!! اینکه در بهترین حالت آنارکو سندیکالیستهای انقلابی در هر کشور بتوانند در آینده قدرت دولتی را نابود و آنارشی را برقرار کنند(بماند که در شرایط کنونی این سندیکاها در اقلیت فوق العاده ناچیزی در سطح جهان بسرمیبرند) شک داشته و دارم. و آن را , با توجه به شکست انقلابات آنارشیستی در کمون پاریس( 3 ماهه) و مهمتر از آن تجربه بس ارزنده (سه ساله) در اسپانیا ,ناممکن میدانم .
خلاصه کنم : من به پیروی از تز رفیق جیمز هراد (مطرح شده در کتاب "آزاد شدن"*) معتقدم که با درس گیری از شکست تمامی تاکتیک های مبارزاتی در جنبش های انقلابی در گذشته ,منجمله قیام و جنگ مسلحانه ... که به صرف سرنگونی حکومتها انجامیده ولی دولتها ناپدید نگردیدند و به باز تولید خویش ادامه دادند, میبایست با شیوه ای نوین به جنگ سرمایه و دولت رفت .از این جهت آلترناتیو را بر مبنای ساختن نطفه های جامعه آنارشیستی در درون همین جامعه سرمایه داری و بموازات نهادهای حاکم میبایست پایه گذاری نمود .راه دیگری برایمان نمانده رفقا. میبایست از اتلاف وقت و هرز دادن انرژیهایمان (مثلا در جنبشهای تک ماده ای) جلوگیری کرده و در اسرع وقت با دامن زدن به بحثی اصولی برای غالب گرداندن این استراتژی در درون جنبش آنارشیستی جهانی اقدام عاجل را بنمائیم . و این چیزی نیست جز آنارشیسم کمونیستی اجماعی, توام با رضایت و موافقت عمومی .
پیش بسوی برقراری بلافاصله انجمنهای دموکراتیک خود مختار در هر شهر و روستا
زنده باد آزادی - زنده باد آنارشی
(*)James Herod : "Getting Free"*Price,Wayne(2009)."The two main trends in anarchism ". www.anarkismo.net/article/13536
*Schmit, Michael,& van der Walt,Lucien(2009).Black Flame:The Revolutionary Class Politics of Anarchism and Syndicalism vol.1. Oakland CA: AK Press
**********************************
زیر نویس ها
(1) Renewed Anarchism / (2) Uri Gordon & David Graeber / (3) Schmidt & Van derWalt
(4) Workerist orientation / (5) Workerism / (6)Workplace struggle / (7) Biehl / (8)Overlap
(9) GLBT(Gay,Lesbian,Bisexual,Transvestiteکسی که در لباس و رفتار ازسکس مخالف خود تقلید میکند )
************************************
پعد التحریر: از مترجم
هر چند با اکثریت نظرات مطرح شده در این بررسی انتقادی موافقم و در همسوئی با رفیق نویسنده بینش رفیق سیندی مایلستاین را در "بهترین" حالت رفرمیستی و در "بدترین " حالت رویائی و غیر قابل تحقق میبینم ; اما , ناگفته نماند, با آلترناتیو پیشنهادی رفیق وین پرایس نیز لزوما همخوانی ندارم .چرا؟ زیرا رفیق در تاکتیک و استراتژی انقلابی (آنارشیستی) کماکان پیرو بینش سنتی پیروزی انقلاب در پی قیام شهری (و در راستای اعتصاب عمومی کارگران ) بوده و میباشد. بدیگر سخن آنارشیسم کمونیستی پلاتفرمی -نستور مخناوی!! اینکه در بهترین حالت آنارکو سندیکالیستهای انقلابی در هر کشور بتوانند در آینده قدرت دولتی را نابود و آنارشی را برقرار کنند(بماند که در شرایط کنونی این سندیکاها در اقلیت فوق العاده ناچیزی در سطح جهان بسرمیبرند) شک داشته و دارم. و آن را , با توجه به شکست انقلابات آنارشیستی در کمون پاریس( 3 ماهه) و مهمتر از آن تجربه بس ارزنده (سه ساله) در اسپانیا ,ناممکن میدانم .
خلاصه کنم : من به پیروی از تز رفیق جیمز هراد (مطرح شده در کتاب "آزاد شدن"*) معتقدم که با درس گیری از شکست تمامی تاکتیک های مبارزاتی در جنبش های انقلابی در گذشته ,منجمله قیام و جنگ مسلحانه ... که به صرف سرنگونی حکومتها انجامیده ولی دولتها ناپدید نگردیدند و به باز تولید خویش ادامه دادند, میبایست با شیوه ای نوین به جنگ سرمایه و دولت رفت .از این جهت آلترناتیو را بر مبنای ساختن نطفه های جامعه آنارشیستی در درون همین جامعه سرمایه داری و بموازات نهادهای حاکم میبایست پایه گذاری نمود .راه دیگری برایمان نمانده رفقا. میبایست از اتلاف وقت و هرز دادن انرژیهایمان (مثلا در جنبشهای تک ماده ای) جلوگیری کرده و در اسرع وقت با دامن زدن به بحثی اصولی برای غالب گرداندن این استراتژی در درون جنبش آنارشیستی جهانی اقدام عاجل را بنمائیم . و این چیزی نیست جز آنارشیسم کمونیستی اجماعی, توام با رضایت و موافقت عمومی .
پیش بسوی برقراری بلافاصله انجمنهای دموکراتیک خود مختار در هر شهر و روستا
زنده باد آزادی - زنده باد آنارشی
No comments:
Post a Comment