ماشین شهرداری
هر شب راس ساعت معلوم
از روی خواب هایم
رد می شود
پلیس های منتظر
... رویاهایم را جریمه می کنند هر روز
و دزدگیر ماشینت
مشت خیالم را
باز می کنند
وقتی بی هوا
دور و بر خانه ات
پرسه می زند
دلم اما هنوز
دخواب های سرخپوستی می بیند
به شکار خرگوش می رود
و می داند هر جا آتشی روشن است
یعنی یک نفر
به هر دلیلی
خوابش نمی برد
****************************
از دوست عزیزم شاعره و روزنامه نگار
No comments:
Post a Comment