Thursday, January 31, 2013


Zananeha.com

از عموهایش ....

امروز خبر مرگ حسن حبیبی را در فیس بوک دیدم .
دوستان با : یادش گرامی و خدایش بیامرزد از او یاد می کردند .و اینکه چقدر مرد نازنینی بود ....
من در به یاد آوردن اسامی بسیار ناتوان هستم و به هیچ عنوان به یاد نمی آوردم که در چه رابطه ای و کجا اسم این آدم را شنیده ام . عکسهایی در فیس بوک منتشر می شد از کاریکاتور هایی که گل آقا از چهره ی او منتشر کرده بود و باز هم چیزی به یادم نیامد . راستی حسن حبیبی کی بود ؟
خوشبختانه گوگل هست و می شود سرچ کرد و نتیجه ی سرچ چنین بود
وزیر ارشاد جمهوری اسلامی در دوران بازرگان
وزیر دادگستری در دوران موسوی ـ بعله ، دقیقن دهه ی شصت ـ
عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام ...
ای بابا ، عجب مرد نازنینی... جدن خدا بیامرزدش!! و ای کاش دوستان حالا که مشغول هستند یه فاتحه هم برای خلخالی میخواندند ، که هر چی باشد او هم بجز جان مردم کمی هم اصلاحات طلب داشت .
مشکلی که معمولن در رابطه با مسپله ی اعدام ها از طرف کسانی که زمانی طرفدار رژیم بودند یا همچنان هستند ولی سعی می کنند خودشان را دمکرات هم - به پیروی از مد روز - جا بزنند پیدا می کنم این است که جنایات آن زمان را به گردن قربانیان آن می اندازند و نه مسببان آن.
من مشکلی با نقد نقش سازمانهای اپوزیسیون ، از چپ و راست ندارم. هیچ کدامشان درست عمل نکردند و به نظرم باید شدید و قاطع نقد شوند . عملکردهایشان نقد شود و حتی نفی شود و تقبیح شود تا دیگر چنین عملکرد احمقانه ای را به عنوان عملکرد انقلابی در آینده ی ایران شاهد نباشیم .
اما شماتت قربانیان و توجیه قتل ایشان به اندازه ی خود اعدام ها و قتل ها ، غیر انسانی است.
امروز دنیای مدرن مدنیت را آنجا رسانده که اعدام جنایتکاران را نیز تقبیح می کند. در چنین شرایطی هر نوع اعدام و سرکوب انسانها را در هر دوره ای به دلیل فعالیت سیاسی بدون قید و شرط محکوم است و کسانی که به نوعی دست به توجیه آن می زنند تنها فاصله ی خود را از انسانیت و مدنیت به ثبت می رسانند و بس
.

در نسل کشی دهه ی شصت و تمامی جنایتی که در در تمام این سالها ، دهه ی شصت ، هفتاد ، هشتاد ، و نود ، در ایران صورت گرفت مجرم تنها جمهوری اسلامی است.
این مسپله هیچ ربطی به اینکه آن قربانیان تا چه اندازه خوب و صادق یا پاک یا ناپاک بودند ندارد.
خیلی ها وقتی بحث کشتارهای جمهوری اسلامی مطرح می شود ، ادعا می کنند که اگر مخالفان این رژیم به قدرت می رسیدند هم از این بدتر می کردند. این که این حرف صحت دارد یا ندارد ، هیچ کدام از ما هرگز نخواهیم فهمید . این بحث توجیهی است بر جنایت که از خود جنایت کمتر نیست . این که جنایتی را نادیده بگیریم به این حساب که اگر آن ها قدرت می داشتند همین کار را می کردند ، این که جنایت کاران را تبرعه کنیم و قربانیان را بر اساس تخیل و تصور خود محکوم کنیم ، این توجیهات تنها میتواند ترشحات مغز های بیمار و گرفتار باشد که نگاه ایشان به انسان ، از پشت عینک های کثیف عقایدشان کنترل می شود .
در یک جنایت ، نگاه انسانی موضف است که جنایت را محکوم کند و جانیان را مجرم بداند ، نگاه انسانی هرگز نمی تواند بر اساس تصور و تخیل خودش برای قربانی پرونده ای بسازد و او را در گور به اعدامی مجدد محکوم کند ، در جنایاتی که در این سالها در کشورمان صورت گرفت مجرم یکی است و دو تا نیست . و آن جمهوری اسلامی است.
هیچ عملکردی نمیتواند و نباید توجیه جنایات دولتی یا سکوت دولتمردان باشد .

این بود که وقتی این نوشته را در صفحه ی دوستی در فیس بوک که امروز متوجه شدم برادرزاده ی آقای حسن حبیبی است دیدم ، برایم باور نکردنی بود. آنقدر باور نکردنی که فکر میکردم عمویی که از او حرف می زند ، معنای نمادین دارد .
نمیدانستم آن وزیر دادگستری که هیچ جوابی به خانواده های اعدامیان نمی داد ، عموی سعید بود . کسی که با سمت هایی چون وزارت ارشاد و وزارت دادگستری در دهه ی شصت و مجمع تشخیص مصلحت نظام در میان قدرتمداران زندگی کرد و دوستان ما یادش را گرامی میدارند چرا که … چرا که ؟؟؟ راستی کسی می داند چرا ؟؟؟
من دلیلی نمی یابم مگر این که از آشنایان خاتمی باشد ، و اصلاحات هم به طلبی که از مردم دارد اضافه شده باشد ـ دقیقن مثل خلخالی ـ . من به راستی دلیلی نمی یابم .
نگاه منصف سعید را در کمتر کسی دیده ام. کسی که عمویش فردا در کنار قبر خمینی می خوابد اما عموهایش را آنها می داند که در خاوران خفته اند. آنها که قبری ندارند ، و نامی ندارند ، و چندین و چند سایت خبر مرگ ایشان را منتشر نکرده است .
تا به این حد انصاف را در کمتر کسی دیده ام .
نوشته ی کوتاه سعید این بود ؟ :
****************************************
آخرين باری که خاوران رفتم، تابستان 87 بود. نرسيده به ورودی گلزار، چند جوان اطلاعاتي جلويم را گرفتند و به اتاقکي در کارگاههای روبرو بردند. چند دقيقه بعد بزرگترشان آمد و با عصبانيت فرياد زد. اينجا چه ميکني؟ مگر در خانواده تو هم اعدامي گروهکي بوده است؟ آنچه آن لحظه بر زبانم جاري شد، البته از دل برآمده بود. اينکه "همه اينهايی که اينجا خوابيده اند خانواده من هستند."
روابط نسبي گرچه مي توانند محملي براي علايق و عواطف باشند اما نبايد پرده ای بر ديدگانمان شوند که واقعيتها را نبينيم يا نشنويم. از آن گذشته اتصاف افراد به اوصافي چون بزرگواری و وارستگي، گرچه خوشايند طبع است اما بايد ريشه در واقعيت هم داشته باشد. واقعيتي که گاه بسيار بي رحمانه رخ مي نمايد. نمي توان و نبايد گذشته را فراموش کرد يا ناديده انگاشت. درست است که سهم افراد در وقوع فجايع يکسان نيست، اما اين بهانه اي نيست که از کنار سکوت تاييد آميز آنان بگذريم و نقد منصفانه صريح و بي محابا را فروگذاريم و نقش آنان را در استحکام پايه های فاجعه منکر شويم. اکنون درمقام داوری نيستم اما خود را جای خويشاونداني مي گذارم که پس از قتل عام عزيزانشان به وزير دادگستری  نامه مي نويسند که تاريخ و مدت محاکمه، زمان اعدام و محل دفن عزيزانمان را اطلاع داده و وصيتنامه هايشان را مسترد کنيد، اما دريغ از آنکه پاسخي هر چند کوتاه بشنوند. آنچه در دهه شصت بر ايران گذشته است، پرونده تازه و مفتوحي است که نبايد با سکوت و تعارف از کنار آن گذشت. پرونده ای که انقلاب فرهنگی و کشتارهای سياسی برگهای سياه و خونين آن هستند.
گرچه امروزعمويی چشم از جهان فرو بسته است،

اما عموهای واقعی من سالهاست که در خاوران خفته اند
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
من احساسی به آقای حسن حبیبی ندارم ، هر قدر هم که کاریکاتور هایی که در نشریه ی گل آقا از او کشیده باشند او را کپل و بامزه تصویر کرده باشد ، ولی این کاریکاتور ها را خودش نکشیده که حتی به خاطر آن هم شده سمپاتی کوچکی نسبت به او داشته باشم.
کسی که با بی پرنسیپی در هر جناح از حکومت توانسته است باقی بماند و پست و مقامی حفظ کند ، نمیتواند سمپاتی من را حتی با مرگ خود هم بر انگیزد
.

کسی که در ماجرای این مرگ ، انسان را رعایت کرد ، نه حسن حبیبی و عزاداران و ثناگویانش که او را آمرزیده می خواستند و یادش را ماندگار ، بلکه سعید حبیبی ، برادر زاده ی اوست .
اوست که حرمت انسان را به حرمت خویشاوندی و رابطه نفروخت .
چنین آدمهایی زیاد نیستند.

No comments:

Post a Comment