Monday, May 13, 2013

خودسوزی زنان، خشونت در برابر خشونت
 
غزال نیک منش, ١٦ اردیبهشت ١٣٩٢
شهرزاد نیوز
خشونت در زنان بيشتر به شكل خود آزاری بروز مي كند و خودسوزی نيز يكي از معلول ها ی همين رابطه است. زنان وقتی نمي توانند نقش پذيری مناسبي در جامعه داشته باشند و مدام از سوی جامعه مرد سالار به ديد حقارت نگاه شده و آسيب مي بينند، معمولا به چنین خشونتی روی می آورند.
 ايران 40% از خودسوزی هاي دنيا را به خود اختصاص داده که متاسفانه زنان در آن بيشترين سهم را دارند. خودسوزی یکی ازروش های شایع خودکشی در ایران است (البته پس از خوردن سم وحلق آويز كردن ) که در استانهای غربی کشور و در ميان زنان شایع تر است و گاهی آمارها آن را تا 9برابر مردان اعلام كرده اند.
خودسوزی دردناک‌ترين نوع خودکشی است که بيشتر زمينه فرهنگي دارد؛ طوری كه انگار زنان از زنان پيش از خود اين موضوع را می آموزند. برخی از آن به عنوان فریاد کمک‌ طلبی زنان اين مناطق محروم ياد می‌کنند. خودسوزی اغلب منجر به مرگ می‌شود و در صورتی که قربانی زنده بماند، علاوه بر زيان های مالی وهزينه های پزشكي تا مدت‌ها از جراحات و صدمات ناشی از خودسوزی رهايی نخواهد يافت.
خودسوزی نوعی مرگ است كه در هند و کشورهای خاورميانه فراوان ديده مي شود. سئوال این است كه با توجه به خشونتی كه در اين مرگ مواجه هستيم، چرا زنان برای رهايی از دردهای خود اين نوع مرگ را انتخاب مي كنند؟
خودشكي بين سنين 20 تا 25 سال و در 98% موارد به دليل خشونت خانواده يا همسر صورت می گیرد. مشکلات زناشویی، اختلافات خانوادگی، مسائل مالی، بیماری های روانی، ازدواج تحمیلی، نازايی، اعتياد همسر و عدم قدرت مالي كافی برای جدايی و نداشتن خانواده مستحكم برای بازگشت پس از طلاق زنان را به تصميم به خودكشی وا مي دارد. تخریب شخصیت زنان، ازدواج های اجباری، تجاوزات جنسی و در نظر گرفتن آنان به عنوان ابزار از شاخص های بسیار مهم خودکشی در میان زنان است.
بيشتر اين خودکشی‌ها به شيوه خودسوزی انجام می‌شود که اکثرا با موفقيت همراه است و به مرگ قربانی منجر می‌شود. ايلام بيشترين آمار را در زمينه خودسوزی دارد و پس از ايلام در استان‌های کرمانشاه، همدان، لرستان، کهکيلويه و گلستان هم خودسوزی در سطح گسترده‌ای اتفاق می‌افتد.
در 55 پژوهش منتشر شده در بیست سال گذشته در مورد خودسوزی در سراسر جهان، هند دارای بالاترین میزان خودسوزی در دنیا و بالاترین میزان مرگ و میر ناشی از آن میباشد. در کشورهای غربی مردان و در خاورمیانه و کشورهای شبه قاره هند زنان بیشترین قربانیان خودسوزی هستند.
خشونت در زنان بيشتر به شكل خود آزاری بروز می كند و خودسوزی نيز يكي از معلول ها ی همين رابطه است. زنان وقتی نمی توانند نقش پذيری مناسبی در جامعه داشته باشند و مدام از سوی جامعه مرد سالار به ديد حقارت نگاه شده و آسيب می بينند، معمولا به چنین خشونتی روی می آورند.
تعصب های قومی و نگاه جنسی به زنان نيز باعث مي شود كه آنها براي فاصله گرفتن از زيبايی و ابژه جنسی بودن با تخريب آن بخواهند به اين شكل به جنس مذكر كه ممكن است پدر،همسر و يا برادر باشد، آسيب برسانند. درحقيقت وقتی آستانه درد پذيری زن ها از حد تحمل آنها بيشتر شود، خودسوزی مانند انفجاری که در يک لحظه رخ می دهد در حاليكه فرد بيشترين آسيب را به خود رسانده است؛ آنها بر اثر خود سوزی به دليل سوختگی يا عفونت های ناشی از آن بسيار دردناك می ميرند. اگر هم زنده بمانند به دليل ظاهر ناخوشايندشان زندگی بسيار سختی خواهند داشت، چون حتی محبت کودکان خود را هم از دست داده اند. فشارهای روحی روانی ناشی از برچسب های "ناموسی" که به برخی زنان نسبت می دهند، موجب استرس و ترس شده و سرانجام آنان به آخرین راهکار ممکن پناه می برند. آنها وقتی تحت شدیدترین فشارها قرار می گیرند، با توجه به فرهنگ و تعصبات قومی نمی توانند رنج ناشی از آسيب های خود را تعديل دهند، بنابراين رفتاری مازوخيستی از خود بروز داده و دست به خود سوزی می زنند. در حقيقت آنها خود را به شعله های آتش می سپارند تا از اين طريق آخرين فريادهای خاموش شان اين گونه به صدا در آيد تا شايد به اين وسيله بتوانند احساس دلسوزی و همدلی را در نزدیکان شان ایجاد کرده و اين زنگ خطری برای ديگران بشود كه حداقل زنان ديگر دچار مصیبت و بدبختی آنان نشوند .ماهیت سنتی فرهنگ ايران پنهان كردن مشکلات فامیلی و خشونت خانوادگی را در بر دارد و خودسوزی به نوعی اين رازهای پنهان را آشكار می كند. گرچه در بيشتر موارد خودسوزی كاملاَ در سويه مخالف عمل كرده و زنی كه دست به اين كار زده است، برچسب بی بند وبار يا ديوانه را ميگيرد و در صورت زنده ماندن دچار خشم بيشتر خانواده مي شود و در واقع نوعی ازچاله به درون چاه رفتن است.
نبود مراكز حمايتی از زنان و يا ناكارايی آنها باعث شده است كه زنان در شهرهای كوچك و روستايی كوچكترين اطلاعاتی از حقوق خود نداشته باشند و مسائلی نظير طلاق به صورت تابو در آمده و از زنان ودختران حمايت های لازم نشود.
نبود تحصيلات و آموزش و حتی در خيلی از موارد تحصيل اين دختران در شهرهای بزرگتر و تغييرات فرهنگی آنها وهماهنگ نبودن اين تغييرات با خانواده هايشان باعث به وجود آمدن اختلافات خانوادگی، طرد، قتل های ناموسی، و در مواردی به خودكشی اين دخترها منجر شده است.
عدم تحليل و اعلام آمار از سوی مراكز بيمارستانی و همچنين نهاد هاي مددكاری نيز يكی از مسائل ديگری است كه قابل بحث می باشد. مراكز مددكاری و روانشناسی بيشتر به شكل دكورهايی برای بيان شاخص های توسعه يافتگی درآمده اند تا كاربردی، درحالی كه در شهرهايی نظير تهران هم درصد كمی از مردم به علت مشكلات روحی و خانوادگی به مراكز مشاوره و يا روانشناسان مراجعه می كنند.

No comments:

Post a Comment