نقدی بر هابرماس
بازگشتی بی شکوه به اوهام چپ سنتی
به نقل از نشریه تئوریک و سیاسی گروه قیام
سال دوازدهم شماره یک تابستان 1368
نوشته ای از رفیق(*) بابک
سال دوازدهم شماره یک تابستان 1368
نوشته ای از رفیق(*) بابک
قسمت هشتم
برای قسمتهای اول تا هفتم به ترتیب
به 6 , 12, 20 و 30ماه می & 1 ,3 و 12 ماه ژوئن رجوع کنید
*******************************************
رشد ناموزون روند عقلانیت
همانطورکه گفتیم , بنظرهابرماس,عقلائی شدن را نبایستی تنها محدود به یکی از جنبه های دوران مدرن نمود.اگر چه به اعتقاد وی آنچه در عمل صورت پذیرفته تا حدود زیادی همین محدود نمودن روند عقلائی شدن به عرصه جهان عینی بوده است. آنچه تا بحال خردمندانه خوانده شده ,عمدتا عبارت بوده است از انطباق وسائل با اهداف و استفاده "عاقلانه" از وسائل موجود. بدیگر سخن خرد ابزارگونه و برخورد شیئی ,تا حدود بسیار زیادی به مفهوم خرد بطور کلی اطلاق شده و فضای اشکال دیگر خرد را اشغال نموده است . این رشد ناموزون خرد ابزارگونه به زیان اشکال دیگر خرد باعث شده است که عمل خردمندانه معطوف به هدف(**) و عمل استراتژیک که هر دو در خدمت استفاده و دستکاری جهان عینی اعم از اشیا و یا انسانها می باشند, نهادهای خاص خود را بیافرینند و مثلا در کارخانه و اداره مادیت یابند, و اشکال دیگر خرد از قبیل خرد پراتیک و هنجاری که در نهادهای حقوقی و اخلاقی متبلور میشوند و خاص اجتماع میباشند,عرصه را بر خود تنگ ببینند . این نوع از خرد و نهادهای اجتماعی که تبلور آن میباشند, به زعم هابرماس ,در دوران مدرن پا به عرصه حیات گذاشته اند و بایستی فضای لازم را برایشان فراهم نمود .در این دوران و با تکیه بر این خرد است که مبنای توافق اجتماعی تغییر میابد .مبنای همنوائی اجتماعی که در ادوار قبلی سنت بود,در این دوران به رسمیت شناختن هنجارهای اجتماعی میشود .توافق روی هنجارها که مستلزم بحث و تبادل نظر مقدماتی میباشد, جایگزین پذیرش غیر انتقادی سنتهائی میشود که در جامعه مسلطند . در نتیجه این تغییر و تحول است که اعمال اجتماعی سنتی جای خود را به اعمالی میدهند که بنحوی خردمندانه تنظیم (18) شده اند .
بنابراین ,روند رشد عقلانیت به زعم هابرماس محدود به عقل ابزارگونه نمی گردد و انواع دیگر خرد منجمله خرد هنجاری را نیز در بر می گیرد .خرد هنجاری که در حقوق و اخلاق تجلی یافته است به گمان وی تنظیم خردمندانه اعمال اجتماعی انسان مدرن را بعهده می گیرد .پس رفتار خردمندانه در عرصه اجتماعی بنظر هابرماس عبارتست از رفتاری که با قوانین حقوقی و باهنجاری اخلاقی انطباق داشته باشد . در غیر اینصورت, رفتار شخص ازنظر ایشان نامعقول خوانده میشود .
حقوق که در مبنای توافق و همنوائی اجتماعی قرار دارد و خرد هنجاری را در تقابل با خرد ابزاری نمایندگی میکند به نظر هابرماس دارای سه خصیصه اصلی می باشد .این ویژه گیها عبارتند از(1) وضعی بودن حقوق, (2) قانونیت آن,(3) و صوری بودنش
(1)positivity, (2)legalism & (3) formality
مورد اول اشاره بدین نکته دارد که حقوق موضوعه مبتنی بر یک سنت مقدس نمیباشد. مصوبات قانونی از دل یک پروسه بحث و تصمیم گیری جمعی بیرون می آیند و در نتیجه, خود این مصوبات نیز میتوانند در یک بحث و تصمیم گیری جدید ملغی شوند. پس وضعی بودن حقوق مصوبه بودن قانون را مورد تاکید قرار میدهد .مسئله قانونیت حقوق متوجه این امر است که افراد را نمیتوان بدلیل انگیزه هایشان مورد مواخذه قرار داد .آنچه از نظر قانون حائز اهمیت میباشد اینستکه شخص قانون را زیر پا نگذاشته و در رفتار بیرونی خود از آن تخطی ننموده باشد . در ورای مصوبات قانونی هیچگونه عرصه عملی برای حقوق وجود ندارد و کندو کاو در انگیزه های شخص, خارج از محدوده قانون قرار میگیرد . به همین جهت است که جریمه و
مجازات صرفا در مورد رفتارغیر قانونی جایز شمارده میشود و به مکنونات قلبی و انگیزه های پنهان شخص نمی پردازد .سر وکار حقوق صرفا با شکل عمل یعنی این امر است که آیا رفتار وی ازطرف قانون مجاز یا ممنوع شمرده شده. بدیگر سخن,صوری بودن حقوق تنها محدوده تجاوز به قانون را تعیین می نماید و در نتیجه صرفا جنبه سلبی دارد و فاقد جنبه ایجابی (19) است .
هابرماس معتقد است که عقلانیت در مفهوم اخیر با معیارهای هنجاری سنجیده میشود . دراین مفهوم, درستی و نادرستی موازین و قوانین در جریان بحث و تبادل نظر تعیین میگردد نه اینکه مثل قبل با تکیه بر سنت و مذهب و غیره. خرد هنجاری به مفهوم اخیر, از آنجا که مبتنی بر بحث و تبادل نظر و در نتیجه توافق طرفین میباشد, مستقل و حتی متضاد با خرد ابزارگونه عمل می نماید . اگر خرد ابزارگونه دارای برخورد شیئی و معطوف به استفاده میباشد, خرد هنجاری متوجه ایجاد توافق آگاهانه و مساوات طلبانه است . مدل اثبات و بطلان در عرصه این نوع از خرد عبارتست از مدل قرارداد که صرفا باطل اعلام میگردد که در آن فریب و نیرنگ و یا زور, یکی از طرفین رابه عمل واداشته باشد .
همانطور که مشاهده میشود در اینجا هابرماس کوشش دارد, منطق حقوق را مجزا و مستقل از خرد ابزارگونه جلوه گر نماید و نشان دهد که دوران مدرن رهگشای انواع گوناگون خرد بوده است و حقوق تجسم یکی از این انواع میباشد و بایستی بعنوان دستاورد مدرنیته بدان نگریسته شود . ولی آیا فی الواقع دو طرف قرار داد, بعنوان دو انسان مشخص و آزادند که به رابطه معینی گردن مینهند و یا اینکه سه خصیصه ای که خود وی برای حقوق قائل شد و فوقا ذکر گردید ,هر گونه امکان برخورد انسانی را از ایشان سلب مینماید . مثلا در جریان خرید و فروش نیروی کار, کسی که استخدام میشود, خودبودگی و هویت خویش را از دست میدهد و برای مدت معینی که در قرار داد منعقده تعیین شده است (مثلا هشت ساعت در روز) به کسی تعلق پیدا میکند که وی را استخدام نموده . به بیان دیگر, شخص بایستی از خود بیگانه گشته و به میل و اراده خویشتن, تن وروانش را به کسی بفروشد که وی را استخدام نموده است .این خود فروشی و نفی خویشتن که در مبنای جامعه سرمایه داری و یا بقول هابرماس جامعه مدرن قرار دارد, مبتنی بر چیزی بجز حقوق نیست . تنها در اندیشه حقوقی است که آزادی صرفا بعنوان امری صوری, سلبی و بیرون از دایره انگیزه ها و تمایلات درونی انسان در نظر گرفته میشود .
در مثال ما, دو طرف قرار داد تا قبل از عقد آن آزادند که به معامله گردن بنهند و یا اینکه از اجرای آن سر باز زنند . ولی به محض عقد قرارداد, اجرای تعهداتی که بگردن گرفته شده جنبه الزامی پیدا میکنند و شخص اجازه ندارد که آزادانه در مورد اجرا یا عدم اجرای آنها, اراده خویش را اعمال نماید .منتها در اینجا موضوع معامله چیزی بجز شخصیت و خود بودگی کسی نیست که یک طرف قرار داد را تشکیل میدهد . وی بایستی تصمیم بگیرد که آزادانه و بطور ارادی,آزادی و اراده خود را بدیگری بفروشد . در نتیجه بعد از اینهمه ماجرا به همان خرد ابزاری و برخورد شیئی باز میگردیم . یک طرف قرار داد, طرف دیگر را بمثابه ابزار ,در خدمت خود بکار میگیرد . اینکه طرف مقابل بطور ارادی به این امر گردن نهاده تغییری در ماهیت امر نمیدهد و عرصه جدیدی در مقابل وی نمی گشاید.وی کماکان برده امیال و آرزوهای کسیست که او را استخدام نموده . قرار داد و خرد هنجاری که به زعم هابرماس در مبنای آن قرار دارد,شخص را وادار نموده است که تن و روان خود را بدیگری بفروشد و بمثابه وسیله ای در اختیار وی قرارشان دهد . پس خرد هنجاری تبدیل به وسیله ای شده است در خدمت خرد ابزاری, با توجه به اینکه از نظر هابرماس یکی از دلائل خردمندانه بودن حقوق عبارتست از پرهیز آن از کندوکاو در انگیزه های درونی شخص,جنون آمیز بودن این قرار داد که در خدمت پایمال کردن آزادانه آزادی میباشد, خدشه ای به خردمندانه بودن آن وارد نمی سازد. ولی آیا این ضد و نقیض گوئی نیست و آیا لاطائلات را خرد هنجاری خواندن حاکی از بی خردی در مفهوم انسانی و رهائیبخش کلمه نمی باشد.
ادامه دارد: پیمان پایدار
****************************
****************************
(*)رفیق بابک بنیانگذار گروه سابق 'قیام' بوده است (1994- 1980) .فلسفه غالب بر گروه "مارکسیسم آزادیخواهانه" بود (ضدیت شدید با چپ سنتی , پیرو بینش سیستماتیک از مارکس - بدون تقسیم بندی نوشتاری او به مارکس جوان و "پخته ", آنگونه که بغلط آلتوسر مدعی آن بود!!) و در ضمن حامی اندیشه های نوین متفکرین ضد استالینی چون اریک فروم -از مکتب فرانکفورت- و ....نیز هم . من خوشوقتی آشنائی و رفاقت با رفیق بابک را در سالهای اقامت مشترکمان بین سالهای 1986تا 1994 در لوس آنجلس , سانفرانسیسکو و نیویورک داشتم . با گروه قیام نیز بمدت دو سال1990تا 1992 (که من از آن بعنوان دوران گذار یاد میکنم -همانطور که قبلا در همین صفحه گفته ام) همکاری داشتم. با موضع گیری قاطع و سمتگیری آنارشیستی من ,طبعا دوران ماه عسل ایدئولوژیک فی مابین شکراب شد و هر کدام به راه مجزا خویش رفتیم. باری, مقاله حاضر یکی از نوشته های رفیق میباشد .از آنجائی که بحثهای مطرح شده در آن ,بنظر من, کماکان تازه میباشند وعمدتا به ارتقا مبارزات ایدئولوژیک کمک میکند, تصمیم به بازتکثیرآن در اینجا گرفتم. امیدوارم مورد پسند خوانندگان واقع گردد.
پیمان پایدار
*********************
توضیحات
(**)Purposive rational action
(18)رجوع شود به جلد اول کتاب هابرماس, منبع زیر, صفحه 255-254
Jurgen Habermas,The Theory of Communicative Action, Beacon Press,1984
(19)رجوع شود به هابرماس, همان منبع قبل, صفحه 259
No comments:
Post a Comment