دکتر نورایمان قهاری: در کنار شکنجه شدگان تبعیدی
قسمت دوم, واگشت پذیری
تحقیقات در حوزه روانشناسي آسيب ديدگي در باره پی آمدهای ناشی از شرایط محدود کننده، وقایع ناگوار، و سرکوب، از جمله تحقیق نگارنده در باره زندانیان سیاسی جان بدربرده از شکنجه در زندان های جمهوری اسلامی، نشان می دهند درجایی که برخی شرايط آسيبديدگي را وخيمتر می كنند، همانطور هم می توانند برخی انسانها را به سوي رشد سوق دهند. به عبارت دیگر، غالب آمدن بر بدترین چالش های زندگی می تواند راهگشای موقعیت های جدیدی برای پیشرفت اجتماعی فرد بوده و باعث "رشد پس از واقعه" گردد. این پدیده واگشت پذيري نامیده شده و تعریف مختصر آن توانايي فرد برای دوباره روي پا ايستادن است. در نبود شرايط سخت و فشار، استفاده از مفهوم واگشتپذيري براي توضيح موفقیت و برخورد فرد به مسائل بيمعني بوده و اشتباه است. همچنین باید تأکید کرد که این نه شرایط محدود کننده و سرکوبگرانه، بلکه چگونگی برخورد انسان بر اساس خصوصیات، تجربیات، آرمان ها و باورها، و مشخصه ها و اهدافش، به آن شرایط است که او را واگشت پذیر می سازد. [i] بسياري از محققين ريشهي واگشتپذيري را چندگانه دانسته و معتقدند عوامل متعددی در رشد واگشت پذیری در افراد موثرند. برخی از این عوامل عبارتند از: شخصيت فردي، عزت نفس، سرشت شخصي و نوع پيوند و دلبستگي بين فرد در كودكي و کسی که او را پرورش می دهد، و آموزش های خانواده در بارۀ چگونگی حل و برخورد با مشکلات. تحقيق نويسنده در اين زمينه در باره جانبدربردگان از زندانهاي جمهوري اسلامي، نشان داد كه منشأِ واگشتپذيري در باورهاي جمعي، از جمله اعتقادات خانوادگي و جهانبيني است. مضاف بر آن، واگشتپذيري این افراد خود را به شكل تبديل عقايد گروهي ايشان به زمينه وسيعتر حقوق بشر و مفهومي به نام فراسويي بروز داد.
واگشت پذیری قابلیت مقابله با شکست های غیر منتظره و چیره گی بر مصیبت های ناخواسته است. افراد بسیار واگشت پذیر می دانند که چگونه دوباره به روی پای خود بایستند زیرا همیشه بالاخره برای رسیدن به نتیجه ای مطلوب راهی پیدا می کنند. آنان می توانند تغییرات را تحمل کنند چون انعطاف پذیر بوده، بسرعت خود را با تغییرات وفق داده، و ضمن همکاری و همیاری با دیگران، از تجربیات سخت خود می آموزند. افراد بسیار واگشت پذیر بهتر از دیگران می توانند مشکلات بزرگ را تحمل کنند زیرا می دانند چگونه از تجربیات مصیبت بار توانائی کسب کنند. این افراد اغلب پس از واقعه ای مصیبت بار رشد یا موفقیت را تجربه می کنند؛ بدین معنی که آنان اغلب در پایان قوی تر یا بهتر از گذشته می شوند.
نقل قول زیر از یکی از جانبدر بردگان از شکنجه های جمهدری اسلامی است و در مورد توانائی برخورد با مشکلات، پس از تجربه زندانش چنین می گوید:
م: "يک تأثير ديگه هم، شايد همان زندان، اين است كه خودم، مثلا بخصوص توي درس تجربه اش مي كنم،اين است كه ميتواني يک چيزي را، ميتواني غلبه كني، ميتواني غلبه كني. يعني هيچ چيزي..، يعني نه اين كه هيچ چيزي نيست، ولي يک چيزي به آدم ميدهد كه، شايد....، نميدانم، براي خود من اينجوري است كه مثلا ميگویم بابا جان تو آن همه را كشيدي حالا يک امتحان را ميخواهي مثلا زيرش، ميتواني، تلاش كن. براي خود من اين را بيشتر آورده، يک حالت اين كه مثلا به هر حال ميتواني از پسش بر بيایي. ادامه بده، تلاش ات را بكن ، سعي ات رو بكن. يعني اين حالت رو براي من آورده."
در روانشناسی آسیب دیدگی به نوعی از واگشت پذیری اشاره شده است که می توان آن را درجه بندی کرده، و بر اساس عملکرد افراد سنجیدکه آیا هر یک از چه درجه ای از واگشت پذیری برخوردارند (سایبرت):
· درجۀ اول واگشت پذیری برای حفظ انرژی فرد لازم بوده و به حفظ ثبات عاطفی، سلامت، و تندرستی او مربوط است.
· درجۀ دوم واگشت پذیری تمرکز بیرونی توانائی فرد است، یعنی توانائی بالای فرد برای حل مشکلات و چالش هائی که باید با آن روبر شود.
· درجۀ سوم واگشت پذیری تمرکز درونی توانایی، به معنی داشتن فردیت قویِ درونی است . این درجه از واگشت پذیری بر روی ریشه های واگشت پذیری مثل عزت نفس و اعتماد بنفس قوی متمرکز است.
· درجۀ چهارم واگشت پذیری، مهارت های به خوبی رشد بوده و مربوط می شوند به خصوصیات و مهارت هایی که در افراد بسیار واگشت پذیر دیده می شود.
· درجۀ پنجم استعداد فرد در بهره گیری از ره آوردهای غیر مترقبه است، یعنی هر آنچه که در بالاترین درجه از واگشت پذیری امکان پذیر است. سایبرت آن را تبدیل بدبختی به خوشبختی می نامد.
زاویه نگاه دیگر به پدیدۀ واگشت پذیری بررسی انواع و گسترۀ آن است، این نگاه واگشت پذیری را قابلیت دوبارۀ روی پا برخواستن، انطباق موفقیت آمیز با واقعه ای مشقت بار و دست یافتن به آمادگی بیشتر برای مقابله با مشقت بعدی دیده، آن را بعنوان پدیده ایی دوقطبی، بدین معنی که افراد یا واگشت پذیرند و یا نیستند، ارزیابی نمی کند (مستن). واگشت پذیری، بنا به این تعریف، مجموعه ای از ظرفیت های متفاوت اما مرتبط به هم است که به اشکال متفاوت در افراد نمایان می شود و به انواع گوناگون نمایان می شوند:
- واگشت پذیریِ حفاظتی: قابلیت تاب آوردن در مقابل ضربات و فشارهای دراز مدت و شدید است بدون این که فرد متحمل هیچگونه جراحتی شود. در اینجا منابع شخصی و معنوی و عادات فرد می توانند نقش بزرگی در حفاظت از او ایفا کنند.
- واگشت پذیریِ مقاومتی : توانائی متحمل شدن جراحتی خفیف بعد از تقبل فشار.
- واگشت پذیریِ ترمیمی: توانائی بازسازی سریع و نسبتأ کامل پس از قرار گرفتن در معرض حوادث بسیار پر تنش. در اینجا فرد متحمل آسیب دیدگی می شود، اما با کمک دیگران و انتظارات و تفکر مثبت خود را سریع بازسازی می کند.
- واگشت پذیریِ مقابله ایی: فرد با هرگونه جراحت و ناتوانی باقی مانده ناشی از آسیب دیدگی خود فاتحانه و به شکلی موثر مقابله می کند.
تبلور برخی از این خصوصیات را در میان سخنان یکی دیگر از جانبدربردگان از شکنجه و زندان در جمهوری اسلامی، که در مورد رشد قابلیت هایش در مقابله با سختی ها سخن می گوید، می توان دید:
م: "من كلا الان شعارم اين است كه كار نشد ندارد، به زبان عاميانه. ... يعني ببين الان مثلا، حالا يک نمونه ساده اش تو اين رشته فكر كن ما همه اش بايد كار بنويسيم ديگر، بعد بعضي از شبها واقعأ ديگر من يعني ببين كاري كه حتي دانشجوهاي آلماني خودشون به سختي انجام ميدهند، بعد تو اين سن... تازه مثلا درس، يک همچين رشته ايي رو شروع بكن و بعد خب كار مشكليه، متوجه اي؟ ولي دارم اينجا ميگم ها، يعني همه جا اين فكر ميكنم مشكله ولي ميخوام بگویم تأثيرش چي است. اين است كه يعني بعضي شبها ديگر فكر كن مثلا چند شب نخوابيدي، بي خواب، خستگي، بعد اون كار را داري مثلا ديگر مراحل آخر را ميروي. من همه اش به خودم اين را ميگویم، ميگویم شبهاي آخر است روزهاي آخر است، فكر كن اونجا است. يعني در واقع من دارم اين توش زندگي ميكنم تو همه چي. حالا عمده اش الان درس است كه بار سنگين است برایم و سعي ميكنم اين را نه به صورت، ميگم تعريف كردن داستان ملانصرالدين براي بقيه، سعي ميكنم انتقال بدهم. در واقع يعني حالا ميگویم مسائل مختلف است، اختلافات زن و شوهري است، مشكل بچه است، بيماري سرطان است، هرچي كه هست يعني من هي سعي ميكنم اين را بگویم كه درست ميشود، صد در صد درست ميشود. گاهي هم پايه مادي و عيني ندارد ها ولي مطمئنم بالاخره پائيز درست ميشود، يه جوري ميشود ديگر، حالا نشد، سال ديگر ميشود...."
شناسایی و استفاده از قابلیت واگشت پذيري افراد در روند درمان و بازسازی فرد و جامعه از اهمیت ویژه ای برخوردار است. با شناخت از این پدیده افراد می توانند به روند بهبودی خویش امیدوار گشته، از اتخاذ دیگاه و ارزیابی کاملا منفی نسبت به خود، که می تواند در اثر آسیب دیدگی حاصل آمده باشد، دوری گزینند. همچنین، افراد و جوامع با یادگیری مهارت ها و بازسازی و دستیابی به قابلیت ها و منابع درونی خویش می توانند در مقابل مشقات بعدی زندگی از خود پایداری بیشتر نشان داده و ضربات مخرب کمتری را متحمل شوند.
برخی از درمانگران که با جانبدربردگان از شکنجه در تبعید کار می کنند در مورد چگونگی تبلور واگشت پذیری در این افراد و روند بازسازی آنان نوشته اند. به گفتۀ بیکر جانبدربردگان از شکنجه در تبعید به سه طريق منفي، انطباقي، و سازنده زندگي خود را پيش ميبرند:
جانبدربردگي از نوع منفي محدودیت هایِ رفتاریِ جانبدر برده در حوزه زندگی شخصی و اجتماعي اش را نشان می دهد، که غالبأ او را به دام قسمت های منفي تجربۀ آسیب زای خود انداخته، و منجر به رفتاری توأم با خودبيني و خودپرستی مفرط می گردد. در عملکرد این گروه از جانبدر برده گان، تسلط آسیب دیدگی آنان بر تمامي جنبههاي زندگي شان را می توان مشاهده کرد؛ یعنی این افراد يا در گفتگو دربارۀ تجربيات ناگوارشان افراط به خرج ميدهند يا آن را به تابويي تبديل ميكنند كه حتي به آن اشارهاي نبايد كرد. آنان معمولأ بسيار منفعل بوده و ممکن است در روابط خانوادگي يا کاری خود با دیگران خشونت آمیز برخورد کنند. این نوع رفتار باعث ایجاد تنش در روابط آنان با اطرافیان شده، و رفته رفته پيرامونشان را از روابط اجتماعي خالي می کند.
در جانبدربردگي از نوع انطباقي اینطور به نظر ميرسد كه جانبدربرده توانسته است از نظر شخصي و شغلي به ثباتي نسبی دست پيدا کند، اما با مشاهده ایی دقیقتر ميتوان فهمید كه اين انطباق هنوز بطور بنيادي داراي ماهيتي خودمركز و خودياور است. جانبدربرده انطباقي بطور واقعي تلاش ميكند تا تمامي روابط گذشته، بخصوص تمامي آنچه را كه زماني از دست داده بود بازسازي كرده، و تحت عنواني از قبیل حفظ فرهنگ چنين رفتاري را توجيه ميكند. انديشه يا عملكرد چنين جانبدربردهای ذرهاي از آسیب دیدگی كه خود او، خانواده يا جامعهاش تجربه كرده است فراتر نميرود. او تنها براي گروه يا در ارتباط با كشور خود انرژي عظيمي را بكار برده اما در رابطه با ستمي كه بر گروه هاي ديگر وارد ميشود خاموشي گزيده و منفعل می ماند. با اينكه به نظر ميآيد كه اين افراد از نظر شغلي و شخصي افرادي موفقاند، اما نتوانستهاند تجربيات ناگوار خود را در راه ايجاد روابط عميق انساني يا تعهدي براي پاسداشتِ همگاني و جهاني حقوق بشر به كار گيرند.
جانبدربردگي از نوع سازنده به آن نوع واكنشي به آسیب دیدگی گفته ميشود كه در آن فرد از تجربيات ناگوار خود دانش و خردي كسب ميكند كه روي همه روابط او تأثيراتی مثبت ميگذارند. بهنظر ميرسد كه جانبدربرده سازنده به واسطه حساسيت هاي عميق انساني و قابليت درك و همدلي با موقعيت انسان هاي ديگر با آسیب دیدگی خويش كنار ميآيد، نه به اين معني كه تجربيات ناگوارش را فراموش می كند بلكه به اين مفهوم كه از تجربياتش براي یادگیری و همچنين آموزش در مورد اعمال غير انساني برخي انسان ها بر عليه انسان هاي ديگر بهره ميگيرد. اين افراد بنا به سرشت شخصي شان، غالبا در حركتهاي مختلف اجتماعي از قبيل نويسندگي، كارهاي هنري يا فعاليت مستقيم سياسي شركت ميكنند. این افراد نمايانگر برخورداري از سلامت روان بوده و از خود سطح بالائی از رفتار اجتماعي، سازگاري روحي و انطباق با شرايط را نشان ميدهند. جانبدربردگي از نوع سازنده را می توان با بالاترین درجه از واگشت پذیری یا درجۀ پنجم در تعریف سایبرت از این پدیده مقایسه کرد.
سخن آخر
وقایع آسیب زا باعث ایجاد گسستگی و قطع حرکت و جریان طبیعی زندگی می شوند. تجربیات آسیب زای شکنجه و زندان سیاسی آنقدر دردناک، هولناک و غیر قابل باوراند که در بسیاری از موارد، جان بدربردگان بخاطر ترس از اینکه دیگران باورشان نکنند، ترس از یادآوری خاطرات دردناک، پیدا نکردن کلمات برای توضیح فجایع، ترس از تجربه دوباره آن فجایع و ترس از این که مورد قضاوت قرار گیرند از بازگوئی تجربیات خود، حتی به روانشناسانشان خودداری می کنند. در پاسخ به مسائل پناهندگان شکنجه شده، محققین و درمانگران باید پیچیدگی آنچه بر این افراد گذشته است را مورد توجه ویژه قرار دهند. در این راستا، لازم است تجربه تبعید را واقعه ای ارزیابی کرد، که بنا به خصلتش بعنوان امری ناگهانی و ناخواسته، باعث ایجاد گسست در روند ارتباط طبیعی فرد با جامعه اش برای دستیابی به هویتی منسجم و ارزشمند می شود. بسیاری از جانبدر بردگان تنها از شکنجه و زخم و جراحت و محرومیت و خسران فردی رنج نمی برند، بلکه آن ها متحمل یک فقدان جمعی، که مربوط به ساختاری اجتماعی و معناییِ گروهی است، نیز می باشند، و تداوم چنین فقدانی عظیم آنان را در ادامه وضعیتی دردناک قرار می دهد.
اگرچه پناهندگان اغلب متحمل آسیب دیدگی های جسمی و روحی هستند، اما همۀ آنان دچار بیماری "اختلال استرس پس از سانحه" نمی شوند. اتخاذ هرگونه موضع افراطی و کلی در مورد شکنجه شدگان در تبعید مبنی بر اینکه همۀ آن ها به کمک های روانپزشکی و بالینی احتیاج دارند یا به هیچکدام نیازمند چنین کمک هایی نیستند اشتباهی بزرگ است. نمی توان بر این گمان بود که همه شکنجه شدگان به درمان های روانپزشکی و بالینی احتیاج دارند، یا همگی آنان تنها با ارزیابی ای سطحی پاسخ نیازهای خود را دریافت می کنند. هر دو گزینه باید در دسترس بوده و پس از ارزیابی و بر اساس نیاز می بایست در اختیار شکنجه شدگان قرار گیرند.
برای آن دسته از جان بدربردگان که از تسهیلات درمانی بهره می گیرند، درمان آنان امري لازم اما جداييناپذير از رسيدگي به شرايط اجتماعي سياسي و تاريخياي است كه باعث آسیب دیدگی شان شده است. در مواردی دیده می شود که روانشناسان و روانپزشکانی که با تاریخ و وقایع سیاسی-اجتماعی-فرهنگی ایران و پدیدۀ آسیب دیدگی ناشی از سرکوب آشنائی ندارند عوارض گزارش شده توسط جانبدربردگان از شکنجه، پناهندگان سیاسی یا فرزندان آنان را به اشتباه ناشی از اختلالات روانپریشی از قبیل اسکیزوفرنی یا اختلال دوقطبی ارزیابی می کنند. این اشتباه زیانبار باعث می شود افراد از درمان مناسب بی بهره مانده، نه تنها اعتماد خود نسبت به درمانگران را از دست دهند بلکه روزبروز با وضعیت وخیم تر روحی، جسمی و اجتماعی روبرو شوند. همچنین لازم به گفتن است درمانگرانی که با جانبدربردگان ازشکنجه کار می کنند نميتوانند در مقابل آنچه که می شنوند مواضعي بيطرفانه اختيار كنند، و همراهي آنان با جانبدربرده برای موفقیت پروسۀ درمانی امری حیاتی است. درمانگران بوسیلۀ جانبدربردگان فرا خوانده می شوند تا شاهدانی باشند بر بی عدالتی هائی که بر آنان تحمیل شده است. درمانگرانی که بواسطۀ آموزش دانشگاهی خود مبنی بر گزینش جایگاهی خنثی در قبال بیمار، یا تفکیک میان "سیاسی و شخصی،" یا هر دلیل دیگر بی میل یا ناتوان از اختیار کردن موضعی حمایتگرانه در پشتیبانی از جان بدربردگان از شکنجه اند بايد بخاطر بسپارند كه جانبدربردگان در جستجوی عدالتند و برقراری دوبارۀ ذره ای از حس عدالت ميتواند در روند درمان، در جائی که جان بدربرده حس می کند که باورش دارند، آغاز گردد و بی طرفی آنان در این بین می تواند برای بهبود جان بدربرده عواقبی مهلک در بر داشته باشد.
سرانجام، آموزش خانواده ها و اطرافیان در مورد عوارضی که جان بدربردگان از شکنجه تجربه می کنند، تلاش برای درک و ترمیم اثراتی که این عوارض بر خانواده ها می گذارند و همچنین تلاش در جهت درک این مسئله که چه عواملی در رشد واگشت پذیری موثرند از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده و می بایست در روند درمان جان بدربرده گنجانده شود. استفاده از دارو برای درمان برخی از عوارض از قبیل وهم، کابوس، افسردگی شدید و عوارض دیگر ناشی از آسیب دیدگی مفید بوده و حتی در بسیاری موارد ضرروی است. همزمان، بکار اندازی و دستیابی دوباره به مهارت های فردی که در نتیجۀ آسیب دیدگی به عقب رانده شده و فرد به آن دسترسی نداشته است از لزومات فرایند درمان است. این دستیابی دوباره به منابع درونی، بازیافتن صدای خود و بیداری و جنبش توانائی ها تنها با مصرف دارو ممکن نبوده و شرکت فعال فرد در روند درمان و بازسازی خویش را می طلبد، درمانی که پیشرفت تدریجی جانبدربرده برای بازگشت به جامعه بعنوان عنصری فعال و تاثیرگذار با روابط سالم میانفردی را در دستور کار خود دارد.
Baker, R. (1992). Psychosocial consequences for refugees seeking asylum and refugee status in Europe. In M. Basoglu (Ed.), Torture and its consequences: Current treatment approaches. Cambridge: Cambridge University.
Ghahary, N. (2003). Squelae of political torture: Narratives of trauma and resilience by Iranian torture survivors. Doctoral Dissertation. Seton Hall University. http://www.shu.edu.
Masten AS, Best KM, Garmezy N. Resilience and development: Contributions from the study of children who overcome adversity. Development and Psychopathology 1990; 2(4).
Siebert, A. (2005). The Resiliency Advantage: Master Change, Thrive Under Pressure, and Bounce Back from Setbacks. Practical Psychology Press.
No comments:
Post a Comment