Friday, June 15, 2012

جايی که مرد کنترل را به دست مى‌گيرد

نشریه ی سوسیالیست – فمینیست فارسی زبان

4
ميدان مبارزه

يکى از غيرعادى‌ترين موارد مراجعه به روانپزشک، که تا به حال شنيده‌ام، مربوط به يک زن ٤٣ ساله ای است که نمى‌توانست همسرش را به پرداخت صورت حساب دندانپزشکى راضى کند. طى صحبتى که با هم داشتيم، فهميدم که همسرش کارخانه‌دار پولدارى است که به وى تنها هفته‌اى ١٥ دلار براى مخارج دندان پزشکى که مبلغ‌اش حدود ٥٠٠٠ دلار است، پرداخت مى‌کند. در ضمن، پى‌ بردم که خود او، بدون دريافت هيچ گونه مزدى، در کارخانه همسرش کار مى‌کند و دائماً در حصور ديگران، مورد تحقير همسرش واقع مى‌شود. بنابراين، روشن بود که موضوع فراتر از پرداخت نکردن صرفِ هزينه داندانپزشکى است.


در موارد بسيارى به اين نتيجه رسيده‌ام مشکلى که فرد را به مراجعه به روانپزشک مى‌کشاند، هم چون کوه يخى خود را در زير آب پنهان مى‌کند. مسايلى مثل مشکلات مالى و جنسى، ناتوانايى در حفظ شغل و اختلاف حول بچه‌ها، غالباً تنها هاله‌هايى از ابهام هستند که مشکلات اصلى رابطه را پنهان مى‌سازند.

کنترل در اتاق خواب

روابط جنسى هرگز نمى‌توانند همان درجه از هيجانات دوران ماه عسل را حفظ کنند. رابطه جنسى، به طور کاملاً طبيعى، در طول زندگى مشترک دچار افت و خيز مى‌شود. اما براى ميسوژن که کنترل و قدرت عوامل و ابزار سلطه‌جويى هستند، مسئله جنسى مهمترين عامل اختلاف تلقى مى‌شود.


در يک رابطه، لازم است تا طرفين مشترکاً تلاش کنند تا زمينه لازم براى برخورد آزادانه با احساسات و نيازهاى جنسى‌شان را فراهم کنند. در صورتى که حول اين مسايل حرفى زده نشود و تبادل نظرى انجام نگردد، غالباً، آن احساسى هم که براى طرح آزاد نيازها و خواسته‌هاى جنسى ضرورت دارد، به وجود نخواهد آمد.
زنان به ويژه، در بيان نيازها و خواست هاى جنسى‌شان کمرو هستند؛ آن هم به اين دليل که مسئله سکس، براى آنها حوزه حساسى است. به آنها در تمام دوران رشدشان آموخته‌اند که ارزش عمده شخصيت آنها به جذابيت و کشش جنسى آنان مربوط است. همين باور هم هست که آنها را در عرصه مسايل جنسى آسيب پذير مى‌سازد و سبب مى‌شود تا آنها خود را در برابر شيوه‌ها و اعمالى که ميسوژن انجام مى‌دهد، خلع سلاح شده ببينند. البته، انتقادات، اشارات تحقير کننده، پس‌زدن‌هاى مکرر و بالاخره رفتارهاى بيرحمانه مرد هم مى‌توانند اوضاع را از همين که هست بدتر کنند و باعث بسته شدن درهايى شوند که هرگز کاملاً گشوده نبوده‌اند.

پس از پايان روزهاى پرهيجان ماه عسل و بروز احساس نااميدى در ميسوژن، او خود را محق مى‌بيند تا حمله به همزى‌اش را آغاز کند. وقتى نااميدى و ياس به سراغش مى‌آيند، رفته رفته، تصاوير رومانتيک و اشکال تحريک کننده جنسى هم رنگ مى‌بازند. با اين تفاوت که عاشق پيشه باملاحظه‌ روزهاى اول آشنايى، به مرور بى‌ملاحظه نمى‌شود و به يکباره بيرحم و خشن مى‌گردد.

در يک رابطه خوب، دوستى، احترام و درک متقابل احساسات يکديگر، عواطف جنسى را تکميل مى‌کنند. اگرچه به مرور زمان، شدت هيجانات جنسى کاهش مى‌يابد و يا دچار تغيير مى‌شود، ولى طرفين نسبت به درک احساسات همديگر، حساس‌تر مى‌شوند. اما اين مسئله در مورد ميسوژن صدق نمى‌کند. هرچه که از عمر رابطه ميسوژنى بيشتر بگذرد، از درجه احترام و اهميت او نسيت به احساسات زن کاسته مى‌شود و تمايل به انتقاد از شايستگى‌هاى وى، به عنوان يک زن، بيشتر خودنمايى مى‌کند.

انتقاد در مورد مسايل جنسى

باور کردن انتقاد، براى همه آدم ها، سهل‌تر از پذيرش تحسين است. تاثير يک قضاوت منفى، بيست برابر بيشتر از يک قضاوت مثبت است. نقطه نظرات منفى به طور دقيق تر و روشن ترى شنيده مى‌شوند و مورد توجه قرار مى‌گيرند و به سهولت، به مثابه يک اظهارنظر حقيقى و صادقانه پذيرفته مى‌شوند. به همين دليل، اگر زنى هم که فى‌المثل از قيافه و رفتار جنسى‌اش مطمئن است، مکرراً، به خاطر قيافه‌اش و يا به لحاظ جنسى مورد انتقاد همسرش قرار گيرد، تعادل خود را از دست خواهد داد.
«نيکى» زن پليسى که پيش‌تر راجع به او حرف زديم، اين مسئله را برايم چنين تعريف کرد:
«من هميشه از زيبايى و قيافه خودم راضى بودم؛ تا اينکه، او شروع به جدا کردن عکس زنان از مجلات هفتگى کرد تا نشانم دهد که چگونه بايد باشم. مثلاً، اشاره مى‌کرد که موى فلان مانکن چقدر از موى من زيباتر است. مى‌گفت که دوست دارد تا خودم را به فلان يا بهمان شکل درآورم تا او کشش بيشترى نسبت به من پيدا کند. از همين جا هم بود که به جذابيت واقعى خودم ترديد کردم».


«اد» با اقدام به چنين کارهاى تحقيرآميزى، احساس عدم تعادلى را در «نيکى» به وجود آورد. وقتى او به خود اين حق را داد تا در مورد قيافه «نيکى» قضاوت کند، وى را به قبول نقش يک زن سلطه پذير، عقب راند.

به تدريج که دامنه چنين حملاتى بيرحمانه‌تر مى‌شوند، تاثيرات ناشى از آن نيز خشونت آميزتر مى‌گردند. «پائولا»، همسر همان روانشناسى که با بيماران خود رابطه جنسى داشت، برايم تعريف کرد:»جرى مى‌گفت از آنجايى که من بَلَوند نيستم، نمى‌توانم نيازهاى او را بطور کامل برآورده کنم. بعد مى‌گفت که اندام زشت، سينه‌هاى آويزان و هيکل شَل و وِلى دارم. او به تُرُک‌هاى پوست شکمم که بعد از چهار زايمان ايجاد شده بودند، اشاره مى‌کرد و مى‌گفت که اين خطوط به نظر او خيلى زشت هستند. بعد هم از باسن‌ام ايراد مى‌گرفت و مى‌گفت که خيلى بدترکيب‌ است. اين انتقادات چنان تاثير عميقى بر من گذاشتند که از لخت شدن در حضور او خجالت مى‌کشيدم بعد هم مى‌گفت: «اگر يک زن واقعى بودى، خجالت نمى‌کشيدى».

«جرى» با «پائولا» چنان رفتار مى‌کرد که «پائولا» گمان مى‌نمود نقائص وحشتناکى دارد. حملات لفظى «جرى»، اعتماد به نفس ضعيف «پائولا» را بالکلّ، نابود کرده بود.

حتى در روابط خيلى خوب هم اتفاق مى‌افتد که طرفين براى تغيير جزئياتى در ظاهر همزى خود، خواست هايى را مطرح مى‌کنند. اما، تفاوت در شيوه بيان اين خواسته‌هاست. طبيعتاً، اگر مسئله دوستانه و با حسن نيت گفته شود، آسيبى به طرف مقابل نمى‌رساند. ولى ميسوژن با حسن نيت عمل نمى‌کند؛ چرا که او به دنبال تغيير نيست و تنها خواهان کنترل است. به واقع، انتقادات مکرر و اعمال تحقيرآميز او حربه‌هايى هستند که براى اِعمال کنترل به کار مى‌روند.

صميميت و نزديکى ناشى از رابطه جنسى، موجب مى‌شود تا طرفينِ رابطه خود را از لحاظ احساسى نيز به هم نزديک احساس کنند. همين مسئله نيز، آنها را در برابر حملات انتقادى، آسيب پذير مى‌سازد. مثلاً انتقاداتى که در حين هم آغوشى طرح مى‌شوند، از آنجا که در آن موقعيت امکان دفاع کردن وجود ندارد، به مراتب مخرب‌تر هستند. «لوراين» مادر «جکى» هميشه موقع هم آغوشى با همسر ناقدش گمان مى‌کرد که در برابر هيئت منصفه دادگاه ايستاده است. او تعريف مى‌کرد: «مى‌دانم که با احساس‌ترين فرد دنيا نيستم؛ ولى، سعى مى‌کنم به احساساتش پاسخ متقابل بدهم و آن طورى باشم که او مى‌خواهد. اما هر وقت که رابطه جنسى داريم او چيزى مى‌گويد که انگار جانم را مى‌گيرند. مثلاً مى‌گويد: «يک زنِ خود فروش دودلارى، بهتر از تو نقشش را بازى مى‌کند.». از اين حرف هاى او مثل يخ سرد مى‌شوم».

«لوراين» و همسرش در دور باطلى گير کرده بودند. هر چه که «نيت» بيشتر تحقيرش مى‌کرد، «لوراين» دچار مشکل جنسى بيشترى مى‌شد؛ که اين هم به نوبه خود، منجر به طرح انتقادات تازه‌تر و انتقام جويانه‌ترى از جانب «نيت» مى‌شد. «نيت» همانند هر ميسوژن ديگرى، نه تنها به خود حق مى‌داد تا از همسرش انتقاد کند بلکه اين کار را وظيفه خود مى‌دانست. او اعتقاد داشت که بايد رفتارهاى درست را به «لوراين» بياموزد. او تنها به همين دليل نيز به کارهايش ادامه مى‌داد، هر چند که اقدامات او کمکى به حال «لوراين» نبودند و تازه تاثيرات منفى‌اش را مستقيماً متوجه خود او مى‌کردند.

خود خواهى در مسائل جنسى

در رابطه ميسوژنى، هم آغوشى چيزى است که زمان و شکل‌اش، غالباً توسط ميسوژن تعيين مى‌شود. اگر او فرد خودخواهى باشد، تنها به برآورده شدن نياز جنسى خود مى‌انديشد و تنها آن شکل از رابطه را مى‌پسندد که خودش دوست دارد. يکى از مسايلى که اکثر زنان بدان اشاره دارند، مکانيکى شدن سکس است. گويا از آن عشق و توجهى که در بدو رابطه وجود داشت، ديگر اثرى باقى نمانده است. ميسوژن به همزى خود فرصت تحريک شدن نمى‌دهد و کمافى‌السابق، از نوازش، بوسيدن و درآغوش کشيدن همزى‌اش لذت نمى‌برد. اين موضوع را «نانسى» چنين شرح داد:
«مدت زيادى از رابطه‌مان نگذشته بود که «جف» به سادگى همه «مقدمات عشقبازى» را کنار گذاشت. کارش اين شده بود که تنها روى من بپرد و کارش انجام دهد و بعد هم برود پى کارش. نمى‌دانستم چکار بايد بکنم. اوايل او به احساسات من توجه زيادى مى‌کرد. ولى، پس از مدت کوتاهى همه چيز خاتمه يافت».


تجربه «نانسى» ابداً غير واقعى و عجيب نيست. ميسوژن ها پس از تسخير هم زيان‌شان، نوازش کردن و ابراز احساسات را اتلاف وقت و غير ضرورى مى‌دانند. به نظر «جف» «مقدمات عشقبازى» همان چيزهايى بودند که سريعاً نانسى را براى پذيرش نقش اصلى و درجه اول خود يعنى «هم بسترى» آماده مى‌کردند. ساير کارها، به نظر او غير ضرورى و بي خود بودند؛ حال آنکه، اين مقدمات براى «نانسى» نقش اصلى و درجه اول را ايفا مى‌کردند.

زنان، وارث يک سنت مصيبت بار هستند؛ آن هم اينکه، گمان مى‌کنند تنها راه رسيدن به اوجِ لذت جنسى، هم بستر شدن با يک مرد است؛ حال آنکه، تحقيقات جديد اين واقعيت را مورد تاييد قرار مى‌دهد که زنان براى رسيدن به اوج لذت جنسى، به بوسه و نوازش نيازمندند. اما ميسوژن از افسانه «ارضا به وسيله همبسترى»، به نفع خود و به ضرر همزى‌اش سود مى‌جويد.

وقتى «روزالين» سعى کرد تا رابطه جنسى‌ دلخواهش را‌ براى «جيم» توضيح دهد، با حملات لفظى وى مواجه شد. او در اين باره برايم اين طور تعريف کرد:
«جف» هيچ اطلاعى از زن و ساختمان بدن او نداشت. ابتدا، سعى کردم تا اين مسئله را کمى برايش توضيح دهم، ولى اخمش تو هم رفت. در واقع اگر چيز ديگرى غير از همبسترى مى‌خواستم، او خود را تحقير شده، احساس مى‌کرد. اگر از او خواهش مى‌کردم تا نوازش‌ام کند تا من هم آمادگى پيدا کنم، مى‌گفت اينکار تهوع آور است و اتاق را ترک مى‌گرد. او با اين کارهايش اين احساس را در من ايجاد مى‌کرد که گويى بدن من آلوده و کثيف است».

«جيم» از خواسته‌هاى جنسى «روزالين» به عنوان حربه‌اى عليه خود وى استفاده مى‌نمود. او به خواسته اى «روزالين» انگ «تهوع آور» زد؛ چرا که با نيازهاى او متفاوت بودند. او به اين طريق «روزالين» را وامى‌داشت تا از ابراز خواست ها و نيازهايى که خلاف ميلش بود، اجتناب کند. به واقع اگر گرايشات جنسى زن از نيازهاى ميسوژن متمايز باشد، انتقاد و مجازات معمول ترين و رايج‌ترين پاسخى است که دريافت مى‌کند. «پائولا» هم به اين باور رسيده بود که گويا نيازها و خواست هاى جنسى‌اش چندش‌آور هستند. «جرى» حتى اين مسئله را در نهايت بدجنسى و به شکل زننده‌اى اظهار داشته بود. «پائولا» موضوع را برايم اينطور تعريف کرد:
«اگر کسى حرف از سکس دهانى مى‌زد، او شکلک درمى‌آورد و مى‌گفت که وحشتناک به نظر مى‌رسد و بو و مزه چندش آورى دارد. حتى يک بار گفت: «برداشت تو از لذت جنسى اين است که سرم را شب تا صبح لاى پاهايت بگذارم؟!»

تحقير و بى‌ميلى «جرى» باعث شده بود تا «پائولا» از بدن و نياز جنسى‌اش احساس رنجش و شرمسارى کند. البته عدم تمايل «جرى» به سکس دهانى، به خودى‌خود دليلى بر ميسوژن بودن او نبود. بلکه مسئله به انتقادات وى مربوط مى‌شد که چيزى بيشتر از بى‌ميلى نسبت به بدن زن را در خود پنهان داشت. به واقع، انتقادات تحقيربارش که از نفرت و بى‌ميلى‌اش نشات مى‌گرفتند، دلالت به ميسوژن بودن او داشتند نه خواست و نظرى که در مورد رابطه جنسى‌ داشت. بعضى از ميسوژن ها دشمنى خود را به شکل غيرمستقيم بيان مى‌کنند و بدين وسيله همزى خود را تحت کنترل مى‌گيرند. آنها از داشتن رابطه جنسى امتناع مى‌ورزند و همزى‌شان را به خاطر داشتن نياز جنسى مورد تمسخر و تحقير قرار مى‌دهند. اين مسئله را «روزالين» چنين توضيح داد:
«هر بار که حرفمان مى‌شد، دو تا سه هفته‌ به من دست نمى‌زد. يعنى، به اين شکل مجازاتم مى‌کرد. اگر هم من سعى مى‌کردم پيش قدم شوم، اين کار را تجاوز تلقى مى‌کرد و مى‌گفت که مثل حيوانات تنها حواسم به زيرشکم است و فقط بلدم تا هميشه از او سکس گدايى مى‌کنم، که اين کار در نظر او از هر چيز ديگر ناخوشايندتر است».
«جيم» براى ناتوانى جنسى‌‌اش «روزالين» را مقصر مى‌دانست. اگرچه، او خيلى پيش‌تر از آشنايى با «روزالين» اين مشکل را داشت؛ با اين حال، نه تنها از پذيرش اين واقعيت سرباز مى‌زد، بلکه سعى مى‌کرد آن را به کارهاى «روزالين» نسبت دهد.
طرفين يک رابطه مى‌توانند مشکل جنسى خود را به رابطه القا کنند. اما در رابطه ميسوژنى، صرف نظر از اينکه مشکل به چه کسى تعلق دارد، از آن به مثابه حربه‌اى براى تحقير و سرزنش زن استفاده مى‌شود. صاحب نظران مسائل جنسى از مدتها پيش به اين نتيجه رسيده‌اند که در صورت وجود مشکل جنسى، در نزد هر يک از طرفين رابطه، هر دوى آنها بايد تحت روان درمانى قرار گيرند. اتهام زنى، خشم و مجازات تنها مشکلات را چند برابر مى‌کنند.

در رابطه ميسوژنى، اگر عمل زن کوچکترين مغايرتى با خواسته‌هاى ميسوژن داشته باشد، اتهام‌زنى، خشم و مجازات معمول ترين وشايع ترين واکنش هايى هستند که نشان داده مى‌شوند. به عبارت بهتر، اين تنها ميشوژن که تعيين مى‌کند که چه چيزى در رابطه جنسى مشترکشان درست و يا غلط است.

اکثر ميسوژنها در پاسخ به اين مسئله مى‌گويند: «در مورد اينکه چه کار بايد بکنم برايم تعيين تکليف نکن». «اد»، همان پليسى که قبلاً راجع به او حرف زديم، گمان مى‌کرد که بر بدن «نيکى» حق تسلط بلاقيد دارد. فى‌المثل، اگر «نيکى» اظهار مى‌کرد که براى عشقبازى با او آمادگى لازم را ندارد، او آن را به خود مى‌گرفت و چنين برداشت مى‌نمود که «نيکى» او را از خود رانده‌است. نيکى برايم تعريف کرد که
«وقتى سعى مى‌کردم تا به او بگويم که چى دوست دارم يا چه نياز جنسى‌اى دارم، فوراً مى‌گفت: «حتى براى سکس من هم تو مى‌خواهى تصميم بگيرى؟». وقتى براى نوازش شدن روى زانوانش مى‌نشستم، بي درنگ سينه‌هايم را مى‌گرفت و محکم مى‌فشرد. وقتى مى‌گفتم: اين طورى دوست ندارم، بلکه مى‌خواهم که بغلم کنى! با عصبانيت مى‌گفت: «اينها اسباب بازي هاى من هستند و هر کارى که دوست داشته باشم با آنها مى‌کنم».


اکثر ميسوژن ها، وقتى حس مى‌کنند که پس زده‌مى‌شوند، خود را براى حملات تازه‌تر محق مى‌بينند. مثلاً «نيت» از همان تاکتيک تهديد و ارعابى که در اتاق خواب استفاده‌کرده‌بود، در ساير ابعاد زندگيش نيز سود مى‌جست. «لوراين» که در ابتداى رابطه هميشه با خوشحالى به رابطه جنسى با «نيت» رغبت نشان مى‌داد، با گذشت زمان و به خاطر رفتارهاى خشن «نيت»، از او دورى مى‌جست. «لوراين» برايم تعريف کرد که:
«وقتى آن طورى که او مى‌خواهد عمل نمى‌کنم، مى‌گويد سرد مزاج هستى. بعد هم داد مى‌کشد و فرياد مى‌زند: «بيرون، بيرون.» و سپس با لگد از تختخواب به زيرم مى‌اندازد.

حتى زنى که به لحاظ جنسى قوى است، موقعى که در دوران آبستنى‌ با خودخواهى و بى‌توجهى همزى‌اش مواجه مى‌شود، طبيعتاً از نظر جنسى سرد مى‌شود.
در تمام مواردى که شرح داديم، هيچ راهبردى وجود ندارد. اگر مرد با همزى‌اش چنان رفتار کند که زن خود را بى‌کفايت احساس نمايد و تمايلى به داشتن رابطه جنسى نشان ندهد، ميسوژن، اين عمل را پس‌زدن تلقى کرده و و در پى حمله بر مى‌آيد. وقتى او در اثر رفتارهاى مرد تمايل جنسى خود را از دست مى‌دهد، با انگ‌هاى سردمزاجى، بى‌احساسى، ضعف تمايل جنسی، کناره‌گيرى يا مغرورى، گوشه‌گير و غيرقابل وصول، يا کسى که تنها بلد است مردها را حشرى کند، مواجه مى‌شود. از طرف ديگر اگر زن تلاش کند تا خودش براى رابطه جنسى پيش قدم شود، در آن صورت، لقب پُر تقاضا، سيری ناپذير، حيوان، مهاجم يا حشرى ناميده مى‌شود.

بيرحمى و وحشيگرى جنسى

بعضى از ميسوژن ها، دشمنى ‌‌با زن را در طى رابطه جنسى‌شان، به مراتب فعال تر و وحشيانه‌تر نشان مى‌دهند. به مثال هاى زير که «نانسى» برايم تعريف کرد، توجه کنيد:
«يک شب خيلى خسته بودم. از جف خواستم تا کمى ماساژم بدهد. ما معمولاً وقتى که‌ احساس کسالت مى‌کرديم، همديگر را ماساژ مى‌داديم. روى شکم دراز کسيده بودم که ناگهان آلت تناسلى‌اش را روى ماتحت‌ام فشار داد. واقعاً دردم گرفت و با عصبانيت خودم را کنار کشيدم. آن وقت به پشت دراز کشيد و با مشت هاى بسته و دندان هاى به هم فشرده به سقف خيره شد. بعد گفت: «چطور مى‌خواهى اينکارت را تلافى کنى؟»
«جف» عکس‌العمل شديدى به احساس درد «نانسى» نشان داد و خودش را قربانى تلقى نمود. او کاملاً فراموش کرد که اسباب آزار «نانسى» را فراهم کرده و موجب عصبانيت اش گشته‌بود؛ گذشته از اينها، غُرش را هم سر «نانسى» مى‌زد.
اين تنها يک مورد از نمونه‌هاى فراوانى بود که شکلِ برخورد وحشيانه «جف» را در رابطه جنسى با «نانسى» نشان مى‌داد. مسلماً، چنين رفتارى از بى‌فکرى «جف» ناشى نمى‌شد، بلکه بخشى از احساس دشمنى و آزار دهنده وى بود که نسبت به «نانسى» داشت.


عده ديگرى از ميسوژن ها، اين دشمنى را با ايجاد درد در همزى خود نشان مى‌دهند. مثلاً، در جريان رابطه جنسى‌شان، نيشگون يا گاز مى‌گيرند، با آلت تناسلى‌شان به زن فشار مى‌دهند يا به شکل دردآورى به او ضربه مى‌زنند. البته، در اينجا قصد ندارم تا راجع به آن اشکالى از روابط جنسى حرف بزنم که براى طرفين لذت‌بخش است، بلکه بحثم راجع به کارهايى است که براى زن ناخوشايند است. زن اگرچه چنين شکل از روابطى را ناخوشايند، دردآور و تحقير کننده تلقى مى‌کند، اما ميسوژن همچنان به کارهايش ادامه مى‌دهد. در واقع او ناگفته بيان مى‌کند که: «بدن تو براى ارضاى من است و من انتظار دارم هر شکل از رابطه را که انتخاب مى‌کنم، بپذيرى.» اما زنى که عليرغم نارضايتى و تحمل درد به چنين شکل از روابط جنسى تن مى‌دهد، به واقع نيازهاى جنسى خود را قربانى خواستهاى همزى‌اش مى‌کند.


اعتياد جنسى

در هر رابطه جنسى، معمولاً يک الگوى رفتارى غالب وجود دارد. به عبارت ديگر، اگر يک مرد به لحاظ جنسى سرد باشد، اين سردى را احتمالاً در ادامه رابطه هم حفظ خواهد کرد و احتمال اينکه ناگهان با خواست هاى جنسى افراطى ظاهر شود، ضعيف است.


بعضى از الگوهاى رفتارِ جنسى خيلى خُردکننده هستند؛ به ويژه، اگر مرد به طور دائم خواهان رابطه جنسى باشد، زن چنان خسته مى‌شود که ممکن است به از دست رفتن ميل جنسى‌اش يب انجامد. البته اشاره‌ام به آن دوره‌هاى دلپذيرى نيست که طرفين عطش جنسى دارند؛ بلکه منظورم اشاره به يک الگوى رفتارى است که طى آن مرد متوقع است که همزى او روزى دو تا سه بار نياز جنسى‌اش را پاسخگو باشد. اين قضيه در مورد باب و لورا صدق مى‌کرد:
«در شروع رابطه دوست داشتم تا با او سکس داشته باشم. اما مدتى بعد اين رابطه برايم وحشتناک شد! و تبديل به يک وظيفه گشت. او هرگز نگذاشت تا خودم باشم و خواستى را مطرح کنم. چطور ممکن است کسى براى رابطه‌اى دلتنگى کند که روزى دو، سه بار تکرار مى‌شود و با کلى نق و غُر همراه است؟ سکس داشتن با او، هميشه به من تحميل شد. او موقع عشقبازى فوق‌العاده بود ولى چند لحظه بعد گويا اصلاً همان آدم نبود».

نياز جنسى افراطى «باب»، خيلى زود، آنچه را که براى «لورا» اهميت داشت، مخدوش کرد. «باب» از سکس براى تسکين نگرانى‌ها و ناراحتى‌هايش استفاده مى‌کرد؛ يعنى همان کارى که يک معتاد به الکل يا مواد مخدر مى‌کند. اين الگوى رفتارى که با اجبار و احساس سيرى ناپذيرىِ جنسى مرد همراه است، اخيراً به مثابه يک اختلال احساسى جدى و تحت نام Sexaholics شناخته و معرفى شده‌است.

اعتياد به سکس، اساساً اختلافى با ساير اعتيادها ندارد؛ در اينجا، از رابطه جنسى براى تسکين نگرانى و دلواپسى‌هاى عميق استفاده مى‌شود. به واقع، سکس يک آرامش موقتى به مرد مى‌دهد. «لوراين» پى‌برد که اين مسئله در مورد همسرش صادق بوده‌است: «او مى‌گفت: «فردا جلسه مهمى دارم و لازم است که قبلش يک رابطه جنسى داشته باشم.» اين مسئله ابداً ربطى به من نداشت. بعضى وقت ها هم به خانه مى‌آمد و بى‌مقدمه مى‌پريد رويم و مى‌گفت: «روز بدى داشتم و به اين احتياج دارم».

نيت، به جاى اينکه مثل يک آدم بالغ با مشکلاتش روبرو شود، از سکس براى کاهش نگراني هايش استفاده مى‌کرد. معتادِ جنسى از سکس براى بيمه کردن و تضمين رابطه و کنترل همزى‌اش استفاده مى‌کند. يکى از بهترين نمونه‌هايى که مى‌شود براى اثبات اين ادعا ارائه کرد، حرف هاى «باب» است: «فقط وقتى که آلتم را مى‌کنم آن تو، احساس مى‌کنم تو را دارم.» به واقع تمام نيازهاى آن فلکزده‌اى که به اعتياد جنسى مبتلاست، در همين جمله بيان شده است.

چارلى، مهندس حدوداً چهل ساله‌اى بود که بعد از سه ازدواج ناکام و چندين رابطه ناموفق، براى درمان به من مراجعه نموده بود. او تعريف مى‌کرد:
«اگر صبح بدى داشتم يا از دست هر چيز ديگرى شاکى بودم، سراغ سکس مى‌رفتم و با سه تا چهار زن مختلف مى‌خوابيدم. البته، الان از اينک ارم چندش مى‌شود. اما آن وقت، زن برايم يک اسباب بازى بود؛ يک وسيله‌ و ابزار که کمک مى‌کرد خودم را اين قدر بدبخت احساس نکنم».

اگر زنى در برابر خواست هاى دائم سکسى «چارلى» مقاومت مى‌کرد، عصبانى مى‌شد و وى را سرد مزاج و عقده‌اى و خسيس مى‌ناميد و با غُر و نق مدعى مى‌شد که به او اهميت نداده‌است. او برايم تعريف کرد:
«اگر در يک هفته ده بار سکس مى‌داشتيم و در يازدهمين دفعه به من، نه مى‌گفت، بى‌نهايت عصبانى مى‌شدم. الان مى‌دانم که اين قضاوت ها منصفانه نبودند ولى آن وقت تنها چيزى که مى‌ديدم، سکس و خالى کردن شهوتم بود».

زنى که با يک معتاد جنسى زندگى مى‌کند، در نهايت به اينجا مى‌رسد که نقش وسيله‌اى براى سبک کردن مرد را ايفا مى‌کند. اين گونه رابطه جنسى تقريباً ربطى به اينکه زن کيست و چه شخصيتى دارد، ندارد. «لورا» اين را فهميد که ارضاى نياز جنسى «باب»، که هيچ ربطى هم به وى نداشت، بيش از هر چيز ديگرى اهميت دارد. او اين قضيه را اين طور تعريف کرد:
«وقتى پدربزرگم از دنيا رفت، خيلى ناراحت شدم. هنگامى که براى مراسم تدفين رفتيم، «باب» دائماً غُر زد که برويم. انگار بيست سال بود که سکس نداشته است! او فقط مى‌خواست «براى يک کارى» به منزل برويم. دقيقاً دانستم، چه مى‌خواهد. غُرزدن‌هايش به قدرى غيرقابل تحمل شده بودند که دلم مى‌خواست به قصد کشت بزنمش. به هرحال با هم به منزل رفتيم. از دست خودم حسابى عصبانى بودم؛ چون تنها با برآوردن «چيزى که او خواسته بود» ساکتش کرده بودم. بعد از آن، دوباره به منزل عمه‌ام بازگشتيم. از اينکه تسليم او شده بودم، از خودم بدم مى‌آمد. اينکه وسط مراسم تدفين پدربزرگم مجبور به رفتن شده‌بودم، نفرت‌انگيز بود. ديگر تحمل نداشتم تا حرفى راجع به «نيازهاى او» بشنوم».

زن، گاهاً، تنها از اين رو به خواسته‌هاى معتاد جنسى تن مى‌دهد که آرامش و فضاى فارغ از تنش حاکم بر اتاق خواب، در خارج از تختخواب وجود ندارد. اين مسئله را «لورا» چنين توضيح داد:
«تنها وقتى که مى‌توانستيم با هم حرف بزنيم، در تختخواب بود. فقط آنجا بود که به حرف هايم گوش مى‌داد. به واقع، براى اينکه او حرف هايم را بشنود، تسليم خواست هايش شده بودم. البته اين مسئله را بعداً فهميدم. گويا يک معامله پاياپاى بين ما جريان داشت. اما چيزى که داشت ديوانه‌ام مى‌کرد اين بود که او بحث راجع به موضوعاتى که براى من خيلى مهم بودند را به سادگى فراموش مى‌کرد؛ انگار نه انگار که چنين صحبت هايى رد و بدل شده‌است».

لورا فقط به خاطر احساس نزديکى کوتاهى که در حين عشقبازى بوجود مى‌آمد، بى ميلى و سو استفاده قرار گرفته شدن خود در برابر نيازهاى دائم «باب» را ناديده مى‌گذاشت. البته محبت ها و گشاده‌رويى‌هاى لحظه‌اى «باب» نمى توانست تاثيرى بر کل رابطه بگذارد. خارج از تختخواب، زندگى مشترک آنها هم چنان مملو از اتهام و خشم عليه «لورا» بود.

ماسکِ سکس موفق

هر چه رفتار ميسوژن در تختخواب و خارج از آن متفاوت تر باشد، همزى او گيج‌تر مى‌شود. زن از خود مى‌پرسد: «اگر او اينقدر دوستم دارد پس چه مشکل جدى‌اى بين ما وجود دارد؟» براى بعضى از زنان، رابطه جنسى تنها محدوده‌اى است که در آن شاهد بدرفتارى و اعمال کنترل نشده ميسوژن نيستند. «جکى» تعريف مى‌کرد:
«رفتار «مارک» در رختخواب خيلى عاشقانه بود. ولى نمى‌توانستم بفهمم چرا رابطه‌مان اين قدر بد بود؟ او هيچوقت رفتار وحشيانه نداشت و بسيار به ندرت اتفاق مى‌افتاد که حساس نباشد و يا عجله داشته باشد. به سادگى نمى‌توانستم باور کنم کسى که اين قدر در تختخواب فوق‌العاده و از خود‌گذشته است، در خارج از آن تا به اين حد بد باشد. فکر مى‌کنم اگر مى‌توانستيم تمام وقت مان را در تختخواب بگذرانيم، عالى مى‌شد».


طبيعتاً اگر ناراحتى و مشکلى در رابطه جنسى آنها وجود مى‌داشت، ديدن رفتارهاى غيرقابل تحمل «باب» براى «جکى» راحت تر بود. اما اشتياق جنسى «مارک» وى را متقاعد کرده بود که رابطه‌شان عالى است. به واقع، «جکى» از دلپذير بودن سکس‌شان براى محک و سنجش رابطه‌شان استفاده مى‌کرد.

در مواردى که رفتار مرد در جريان رابطه‌جنسى خوب است ولى در ساير موارد توام با بدرفتارى است، بايد از خود پرسيد آيا فقط در رختخواب است که هميشه رفتار خوبى با من دارد؟ يک رابطه جنسى رضايت بخش مى‌تواند زنان را به چشم پوشى از بدرفتارى مردان در ساير زمينه‌هاى زندگي شان وا دارد. رابطه جنسى موفق دامى است که زنان را در خود گرفتار مى‌کند؛ در واقع، آنها دچار اين توهم مى‌شوند که در يک رابطه عاشقانه به سر مى‌برند حال آنکه حقيقت خلاف اين است.

سکس جزئى از زندگى مشترک است و مى تواند تنها به مثابه يک بخش از کل، خوب باشد. اما به هر صورت ميسوژن نياز خود به سلطه‌گرى و کنترل را مطمئناً در ساير محدوده‌ها نشان خواهد داد

.

No comments:

Post a Comment