Monday, June 4, 2012

Paul -Laurent Assounپل- لوران اسون

واژگان فروید Le vocabulaire de Freud

ترجمه دکتر کرامت موللی

چاپ اول 1386, نشر نی , تهران
صد و بیست صفحه

قسمت ششم
قسمت اول , دوم , سوم , چهارم  و پنجم بترتیب در ششم
یازدهم , 15 م , 18م  و 31 ماه می2012 درج شده است
************************************

(Affect) احوال قلبی

* احوال قلبی(1) اصطلاحی است که روان شناسی علمی آلمان در تضاد با لفظ ' وسته لونگ(+)'(تصورات *) به کار رفته است . وونت (2) آن را چنین تعریف کرده است :"احوال قلبی عبارت اند از آن چه موجب حساسیت نزد فرد می شود". در کار برد روان کاوی, احوال قلبی یکی از دو عنصری است که از طریق تخلیه انرژی رانش را از ماهیت جسمانی آن خارج می کند و به صورت کیفیتی نفسانی در می آورد,یعنی "نمایندگی" آن را به صورت تصورات و محتویات روانی به عهده می گیرد.
(1)Affekt به آلمانی  / (+) Vostellung / (2) W.Wundt


فروید می نویسد:"اگر رانش موفق نمی شد که به صورت تصورات نفسانی ظاهر شود یا به صورت احوال قلبی تغییر ماهیت دهد,در آن صورت نمی توانستیم هیچ گونه اطلاعی از آن داشته باشیم."


**نظریه مربوط به احوال قلبی- که اهمیت خود را مدیون مطالعه مشکلات افراد مبتلا به هیستری در ابراز احساسات خویش است- یکی از فصول مهم را درعلم ماوراالنفس تشکیل می دهد . باید دانست که اضطراب*یکی از احوال قلبی است که بدان توجهی خاص شده است , زیرا نشان دهنده دخالت احوال قلبی در مکانیسم دفع امیال *است .

از لحاظ اقتصاد روانی ,احوال قلبی یک نوع تخلیه انرژی است . در این مورد کافی است به اصطلاح "مقدار کمی احوال قلبی" توجه کنیم . فروید احوال قلبی را عبارت از "رانشی می داند که از تصورات نفسانی جدا شده و چندان شدتی از لحاظ کمی پیدا می کند که به صورت احساسات قابل مشاهده خواهد بود.(1)" به عبارت دیگر,هرچند که احساسات حالتی کیفی دارند, مع الوصف نشان دهنده فرایندی کمی و مصرفی اند . 
(1) . در نظریه فروید رانش مقوله ای اساسا جسمانی است و نمی توان بدان مستقیما دسترسی داشت
تصورات, احساسات و تخیلات وسایلی هستند که رانش از طریق آن ها بروز و ظهور می کند . لذا مقولات اخیر همگی نمایندگی نفسانی رانش را به عهده دارند, بدین معنی که رانش تنها از طریق آنهاست که خود را آشکار و نمودار می سازد.-م.

از لحاظ دینامیسم نفسانی,کار اصلی مکانیسم دفع امیال جا به جایی احوال قلبی است, زیرا اگر تصورات منع شده وغیرقابل قبول مورد انصراف(2) فرد واقع شوند, در آن صورت احوال قلبی به تصورات نفسانی دیگری می پیوندند. ولی درعین حال احوال قلبی همچون آژیرخطری هستند که ما را ازآن چه رانش را مورد تهدید قرار می دهد آگاه می سازند. اضطراب * نمونه بارزی از این مورد است .
(2)Desinvestissement


از لحاظ توپیک,این پرسش پیش می آید که چگونه می توان از احوال قلبی نآگاه سخن گفت, حال آن که احساسات مقولاتی آگاه برای فرد هستند. پاسخ آن که احوال قلبی حکم محوری میان دو سیستم نفسانی یعنی ضمیرآگاه و نآگاه را دارند .فروید آن را عبارت از "امکانی محدود می داند که نتوانسته به خوبی پرورش یابد,یعنی مقوله ای است که در حد ابتدایی خود باقی مانده است". لذا احوال قلبی به معنای اخص کلمه در ضمیر ناآگاه جای ندارند,بلکه در خدمت فرایندهای ناآگاه قرار می گیرند و موجب ظهورآن ها در ضمیر آگاه می شوند .

حال بپردازیم به این مسئله که احوال قلبی متحمل چه سرنوشتی می شوند. احوال قلبی به طوراصولی دفع نشده و به ضمیر ناآگاه رانده نمی شوند,  بلکه به علت "اختناق" است که یا سرانجام جا و محلی دیگر برای بروز خود پیدا می کنند(نوروز وسواسی -اجباری) یا تغییر شکل می دهند(پارانویا) و یا حتی حالتی "منجمد" به خود می گیرند(انحراف جنسی) بدین معنی که فرد به حاشا کردن آن ها متوسل می شود .مع الوصف بعدها فروید از دفع یا واپس زدگی*احوال قلبی صحبت کرد, چرا که می خواست آن ها را از دفع تصورات ,بدان نحو که در مکانیسم حاشا* مشاهده می شود,متمایز سازد .


احوال قلبی در عین حال مقولاتی هستند که به حیات نفسانی حساسیتی خاص می بخشند و رابطه جسمانی خود را نمودار می سازند . فروید براین اصرار که احوال قلبی از طریق نوع بشر به فرد منتقل شده اند و از دیر باز به همین صورت وجود داشته اند . "احوال آدمی در زندگی نفسانی او چنان جایی دارند که گویی بازمانده وقایع آسیب زای قدیمی نوع بشرهستند که هر بار درمقتضیات مشابه حیاتی جدید می یابند و به صورت سمبل و رموز خاطره انگیزی از این وقایع ظاهر می شوند". به عبارت دیگر,احوال قلبی تکرار واکنش هایی لایتغیرند,واکنش هایی خاص نوع بشرکه در مقابل آسیب و صدمه های ماقبل تاریخ شکل یافته اند,حال آن که افراد آدمی همواره آن ها را به عنوان عناصری کاملا شخصی و خصوصی در می یابند.


***نظریه مربوط به احوال قلبی از یک سو در جهت کاملا مخالف نظریه های رسمی و رایج در مورد احساسات و هیجانات قرار دارد واز سوی دیگرآن ها را در بطن رانش ها*جای می دهد و به صورت مقولاتی ناشی از مکانیسم دفع امیال*می کند. گرچه "همیشه حق با احوال قلبی است"چرا که پژواکی از وقایع مهم نفسانی هستند,مع الوصف معنای خود را تنها از طریق تصورات و تحولات آن ها کسب می کنند و مشروط به دینامیسم خاص دفع امیال هستند .


مراجع:
-ضمیر ناآگاه 1915
-منع,عارضه و اضطراب 1926
ادامه دارد: پیمان پایدار
**************************

No comments:

Post a Comment