رابطه سالم
نوشته ای از: رهائی
مندرج در نشریه تئوریک و سیاسی(*) گروه قیام
سال دوازدهم , شماره یک, تابستان 1368
*******************************
قسمت اول
مقدمه
مقاله زیر تحقیقی است در مورد اینکه چگونه دوران کودکی و شرایط خانوادگی شخص در روان وی تداوم می یابند و در زندگی روزمره او باز آفریده می شوند. به عبارت دیگر این مقاله کوششی است جهت اثبات عدم امکان رهائی عینی فرد تا زمانیکه وی از چنگال الگوهای رفتاری خانوادگی, که در ضمیر ناخودآگاهش مسکن گزیده اند, آزاد نشود. مقاله به سه بخش تقسیم شده است ودرهر بخش با تکیه بر نمونه های مشخص, سعی کرده ایم مکانیزمهای اسارت فرد را در چنگال تمایلات ناخودآگاهی که ریشه در شرایط خانوادگی وی دارند نشان دهیم .
در بخش اول به توضیح و تبیین اختلافات روانکاوی فردی, روان درمانی خانوادگی و مکتب روابط موضوعی(*) می پردازیم . در ضمن بحث روشن خواهد شد که نه روانکاوی فردی که شخص را بصورت مجزا از محیط خانوادگی وی در نظر می گیرد و نه روان درمانی خانوادگی که شرایط عینی فرد را در خانواده مورد تاکید قرار میدهد, هیچیک به تنهائی قادر به بازگشایی عقده های روانی و مشکلات عینی انسان نمی باشند. بالعکس مکتب روابط موضوعی ,که نهادی شدن زخمهای خانوادگی را در ضمیر ناخودآگاه فرد مورد بررسی و تعمق قرار میدهد, از نظر ما مشکل گشا
می باشد .
(*)Object relation
در بخش دوم, کوشش نموده ایم که ضمن بررسی رمانهای"آیوی کمپتون برنت"(*) مسئله تئوریک فوق را در سطحی تجربی و ملموس بیان نمائیم .شخصیت و آثار این نویسنده, آئینه تمام نمای شرایط خانوادگی و روابط وحشتناکی است که در دوران سرمایه داری عصر ویکتوریا بر آن حاکم بوده ."آیوی" با دقت و موشکافی کم نظیری عواقب روانی , جنسی و شخصیتی این روابط را نشان میدهد .
(*)Ivy Compton Burnett
بالاخره در بخش سوم با تکیه بر تجارب شخصی نگارنده به بررسی زنانی می پردازیم که از شوهر یا معشوق خویش کتک می خورده اند و با اینحال با فراغ بال دگربار به آغوش همان شوهر و یا معشوق باز می گشته اند . در این رابطه ردپای خانواده و زخمهای دیر پای آنرا در رفتار این قربانیان و در زوایای ضمیر ناخودآگاهشان, جستجو خواهیم نمود. و نشان خواهیم داد که چگونه روابط خانوادگی ناسالم و ستم باره در روابط عاشقانه بعدی فرد بازتولید شده اند تا اسارت وی را تداوم بخشند .
در مجموع ,مقاله کوششی است در راه نشان دادن این امر که سرمایه و روابط اسارت بار ناشی از آن در زوایای روح فرد رخنه میکنند و رهائی از چنگال این روابط صرفا از طریق عینی و بیرونی امکانپذیر نمی باشند و رهائی درونی نیز به همان میزان دارای اهمیت است .
کودکی ما, کسی که هستیم, به کسی که عشق می ورزیم .
قبل از خواندن این مقاله چشمان خود را ببندید و چند دقیقه ای به دوران کودکی خود فکر کنید, به خانواده, به سالهائی که هیچوقت فکر نکرده اید, به دورانی که هیچوقت به نظرتان مهم نمی آمد . سپس به همسر وهمراه خود بیاندیشید و آنگاه در مورد شغلی که برگزیده اید تعمق نمائید . از خود سئوال کنید : چرا عاشق فلانی شدم ؟ چرا فلان درس را خوانده ام ؟ چرا فلان شغل را انتخاب کردم؟ بعد از تعمق در باره این سئوالها و سیر و سفر در دوران کودکی, چشمان خود را باز کنید و ضمن مطالعه مقاله درباره پاسخهای خود بیاندیشید .
بخش اول
تجارب روانکاوی(*) و روان درمانی خانوادگی(+) راههای گوناگونی را برای معالجه افرادی که از مشکلات روانی عذاب میکشند در پیش پای ما قرار داده اند. هدف هر دو مکتب فوق, کمک به افرادیست که به انحا مختلف با مشکلات روانی درگیر میباشند, ولی علی رغم وحدت درهدف, طرق نیل به آن در دو مکتب فوق کاملا متفاوت اند. متخصصین روان درمانی خانواده ادعا میکنند که روانکاوان رابطه بین فرد و خانواده را در نظر نمی گیرند و روانکاوهائی که به روانشناسی فردی معتقدند می گویند که متخصصین روان درمانی خانواد گی منحصر بفرد بودن افراد و جدائی و تمایزآنها را از خانواده شان از نظر می اندازند. البته عمده کردن فرد و یا خانواده هیچکدام درست نیست و روان درمانی ناچاراز توجه به هر دوعامل فوق میباشد.از نظر انداختن تاثیری که فرد از خانواده خود میگیرد به همان میزان زیانبارست که فردیت و خود بودگی وی را به بوته فراموشی سپردن .
(*) psychoanalysis (+) family therapy
تئوری روابط موضوعی(*)افق جدیدی در مقابل روانشناسی گشوده است . این تئوری دو متد روانکاوی فردی و روان درمانی خانوادگی را ادغام کرده و روش کاملتری را ارائه داده است. با استفاده از این تئوری, روانشناس, درعین حال که روابط موجود در خانواده را مورد بررسی قرار میدهد , تاثیر آن را نیز بر ناخودآگاه فرد از نظر نمی اندازد. چرا که در تحلیل تئوریک این مکتب, ضمیر ناخودآگاه شخص , چیزی بجز خانواده وی نیست. خانواده ای که بوسیله شخص درونی شده و در زوایای تاریک ذهنش مسکن گزیده است . دراین مکتب, روانشناس رد پای آنها را در روان فرد دنبال میکند. وی الگوهای رفتاری خانوادگی (+) را که در روان شخص جای گرفته اند می شکافد , و آنها را به رقص در مقابل دیدگان فرد وامیدارد. در اوائل قرن بیستم, روانکاوی(*+) عبارت بود از آن مکتبی که از نظر تئوریک , درمان فرد را منوط به رشد درونی شخصیت وی میدانست . در دوره اخیر, یعنی از سالهای هفتاد به این طرف , با پیدایش و رشد روان درمانی خانوادگی , تکیه مکاتب روان درمانی به خانواده و الگوهای رفتاری خانوادگی و تاثیر آنها بر روان فرد منتقل شده است . روان درمانی در مفهوم اخیر, به بیمار کمک میکند که وی بدرک این نکته نائل شود که مدام در حال بیان عصبانیت ها و خشم و نفرتهای خانواده خویش میباشد . به بیان بهتر , وی در می یابد که بازیگر روان بیمار خانواده اش است .
(*)object relation (+)family patterns (*+) psychoanalysis
این نوع روان درمانی برای اشخاصی که فردیت خود را نمی شناسند و از خانواده شان جدا نشده اند, بسیار مفید می باشد. برای معالجه این افراد, روانشناس در درجه اول مریض را با خانواده اش در مطب میبیند. وی به بیمار کمک میکند که الگوهای رفتاری خانوادگی اش را در حرکات و سخنان بیمارگونه خویش بازشناسد و در نتیجه, از وابستگی خود به خانواده اش مطلع گردد . و سپس هنگامیکه از شدت وابستگی بیمار به خانواده اش کاسته شد و وی قادر گشت خودرا از خانواده خویش , جدا ببیند, او را بصورت فردی در مطب ملاقات میکند و مورد معالجه قرار میدهد . در مقابل این مکتب, تئوری روابط موضوعی(*) قرار دارد. این تئوری به روانشناس کمک میکند که به درک مراحل اولیه رشد کودک نائل آید و تصویری را که فرد از خود دارد(+) و در ضمیر ناخودآگاه خویش پنهانش نموده است, به دنیای آگاه وی فرا خواند. این تئوری معتقد است که اساس رابطه عاشقانه یک فرد در ماههای اولیه زندگی اش پی ریزی میگردد .اولین برخورد و آشنائی یک فرد با عشق , مبانی و الگوهای رفتاری مرتبط با عشق ورزی آتی وی را شکل میدهد . وقتی مادر و یا پدر شخص به وی افتخار میکند و با عشق او را در آغوش می گیرند, عشق و افتخار از خود را در وی درونی می کنند . شخص فوق از همان ماههای اولیه می آموزد که موجودی افتخار آمیز میباشد و شایسته اینست که بوی عشق بورزند. در نتیجه, وقتی هم که بزرگ میشود تصویر مذکور را با خود حمل میکند و عشق ورزیدن و عاشق شدن را غیر ممکن نمیداند. درعوض اگر مادر و یا پدر شخص هر روز جملاتی مشابه جملات زیر را تکرار کنند :
(*) object relation (+)interanlized self
- زندگیم پاشید
-چه بدبختی بسرم آمد
-چه بچه نحسی
-آه
آنگاه,شخص این کلمات و همراه با آنها نفرت از خود را درونی کرده و در نتیجه عشق ورزیدن و موضوع عاشق بودن را امری ناممکن می پندارد.غرض از بیان این مثال تدقیق تفاوت روانشناسی فردی و روان درمانی خانوادگی و ویژه گیهای مکتب روابط موضوعی (در بالا آمده) بود. ولی بهرحال همه مکاتب فوق در یک نکته همداستانند و آنهم عبارتست از تاثیر دوران کودکی در شک گیری شخصیت افراد. شمای زیر بحثهای مطروحه را بصورتی ملموس تصویر میکند :
من(الف):پدرم, مادرم یا هر دو (ب)تصویرم از خودم (پ)کسی که به اوعشق می ورزم
(1)
فریبا(الف) : کاش پسر بود, چقدر
زشته, چقدر نحسه,
گریه میکنه
(ب)
چقدر زشتم, چقدر پستم,اصلا
شادی نمی تونم بکنم
(پ)
منو دوست داری؟
منو نزن؟
با من میمونی؟
(2)
بهناز(الف): چقدر شانس آوردیم
دختر شد, چقدر خوشگله
مثل ماه میمونه
(ب)
چقدر قشنگم من,هر
هر کاری بخوام از
عهده ام بر میاد
(پ)
بهم افتخار میکنه, منو
قشنگترین و نابغه ترین زن
دنیا میدونه
(3)
علی:(الف) آه نگاش کن مثل
دختراس, شکل دختراس
همش عر میزنه
(ب)
نکنه من ناقصم
چرا اینقدر زود
گریه ام میگیره
(پ)
من مردم میدونی, بهم فوفول نگو
که بعدعاقبتشو میبینی. ریشامم
نمیزنم, چیه میترسی؟ آره
خیلی هم قیافه مردونه دارم
(4)
فرهاد:(الف) پسرم, گل من, نابغه من,خوشگل
من تو که بزرگ بشی نابغه میشی, معلومه
(ب)
چقدر دنیا قشنگه
چقدر خوشحالم
که زنده ام
(پ)
موارد فوق عبارت بودند از تصاویری که از ما ارائه داده میشوند و تصاویری که به آنها تبدیل میشویم . بعدها, وقتیکه به افرادی بالغ یعنی کسانی که دوران کودکی را پشت سر گذاشته اند, تبدیل میشویم, در بسیاری از مواقع قادر به تعلیل برخی از اعمال خویش نمی باشیم . به بیان ساده تر قادر به توضیح این امر نیستیم که چرا برخی اعمال از ما سر میزنند . ولی وقتی در مطب روانکاو به دنیای ناخودآگاه خویش راه میابیم و جملات فراموش شده پدر و مادرمان را به خاطر می
آوریم, ناگهان به علت رفتار ظاهرا بی دلیل خود پی میبریم .
ادامه دارد: پیمان پایدار
************************
(*) فلسفه غالب بر گروه 'قیام' (1994- 1980) "مارکسیسم آزادیخواهانه" بود (ضدیت شدید با چپ سنتی , پیرو بینش سیستماتیک از مارکس - بدون تقسیم بندی نوشتاری او به مارکس جوان و "پخته ", آنگونه که بغلط آلتوسر مدعی آن بود.
و در ضمن حامی اندیشه های نوین متفکرین ضد استالینی ای چون اریک فروم -از مکتب فرانکفورت- و ....نیز هم!! من خوشوقتی فعالیت با گروه قیام را بمدت دو سال1990تا 1992 (که من از آن بعنوان دوران گذار یاد میکنم -همانطور که قبلا در همین صفحه گفته ام) داشتم. حال آنکه , با موضع گیری قاطع و سمتگیری آنارشیستی من طبعا دوران ماه عسل ایدئولوژیک فی مابین شکراب شد و به راه مجزا خویش رفتم.
باری, از آنجائی که بحثهای مطرح شده در این مقاله ,بنظر من, حائز اهمیت میباشند تصمیم به بازتکثیرآن در اینجا گرفتم. امیدوارم مورد پسند خوانندگان قرار گیرد .
قسمت اول
مقدمه
مقاله زیر تحقیقی است در مورد اینکه چگونه دوران کودکی و شرایط خانوادگی شخص در روان وی تداوم می یابند و در زندگی روزمره او باز آفریده می شوند. به عبارت دیگر این مقاله کوششی است جهت اثبات عدم امکان رهائی عینی فرد تا زمانیکه وی از چنگال الگوهای رفتاری خانوادگی, که در ضمیر ناخودآگاهش مسکن گزیده اند, آزاد نشود. مقاله به سه بخش تقسیم شده است ودرهر بخش با تکیه بر نمونه های مشخص, سعی کرده ایم مکانیزمهای اسارت فرد را در چنگال تمایلات ناخودآگاهی که ریشه در شرایط خانوادگی وی دارند نشان دهیم .
در بخش اول به توضیح و تبیین اختلافات روانکاوی فردی, روان درمانی خانوادگی و مکتب روابط موضوعی(*) می پردازیم . در ضمن بحث روشن خواهد شد که نه روانکاوی فردی که شخص را بصورت مجزا از محیط خانوادگی وی در نظر می گیرد و نه روان درمانی خانوادگی که شرایط عینی فرد را در خانواده مورد تاکید قرار میدهد, هیچیک به تنهائی قادر به بازگشایی عقده های روانی و مشکلات عینی انسان نمی باشند. بالعکس مکتب روابط موضوعی ,که نهادی شدن زخمهای خانوادگی را در ضمیر ناخودآگاه فرد مورد بررسی و تعمق قرار میدهد, از نظر ما مشکل گشا
می باشد .
(*)Object relation
در بخش دوم, کوشش نموده ایم که ضمن بررسی رمانهای"آیوی کمپتون برنت"(*) مسئله تئوریک فوق را در سطحی تجربی و ملموس بیان نمائیم .شخصیت و آثار این نویسنده, آئینه تمام نمای شرایط خانوادگی و روابط وحشتناکی است که در دوران سرمایه داری عصر ویکتوریا بر آن حاکم بوده ."آیوی" با دقت و موشکافی کم نظیری عواقب روانی , جنسی و شخصیتی این روابط را نشان میدهد .
(*)Ivy Compton Burnett
بالاخره در بخش سوم با تکیه بر تجارب شخصی نگارنده به بررسی زنانی می پردازیم که از شوهر یا معشوق خویش کتک می خورده اند و با اینحال با فراغ بال دگربار به آغوش همان شوهر و یا معشوق باز می گشته اند . در این رابطه ردپای خانواده و زخمهای دیر پای آنرا در رفتار این قربانیان و در زوایای ضمیر ناخودآگاهشان, جستجو خواهیم نمود. و نشان خواهیم داد که چگونه روابط خانوادگی ناسالم و ستم باره در روابط عاشقانه بعدی فرد بازتولید شده اند تا اسارت وی را تداوم بخشند .
در مجموع ,مقاله کوششی است در راه نشان دادن این امر که سرمایه و روابط اسارت بار ناشی از آن در زوایای روح فرد رخنه میکنند و رهائی از چنگال این روابط صرفا از طریق عینی و بیرونی امکانپذیر نمی باشند و رهائی درونی نیز به همان میزان دارای اهمیت است .
کودکی ما, کسی که هستیم, به کسی که عشق می ورزیم .
قبل از خواندن این مقاله چشمان خود را ببندید و چند دقیقه ای به دوران کودکی خود فکر کنید, به خانواده, به سالهائی که هیچوقت فکر نکرده اید, به دورانی که هیچوقت به نظرتان مهم نمی آمد . سپس به همسر وهمراه خود بیاندیشید و آنگاه در مورد شغلی که برگزیده اید تعمق نمائید . از خود سئوال کنید : چرا عاشق فلانی شدم ؟ چرا فلان درس را خوانده ام ؟ چرا فلان شغل را انتخاب کردم؟ بعد از تعمق در باره این سئوالها و سیر و سفر در دوران کودکی, چشمان خود را باز کنید و ضمن مطالعه مقاله درباره پاسخهای خود بیاندیشید .
بخش اول
تجارب روانکاوی(*) و روان درمانی خانوادگی(+) راههای گوناگونی را برای معالجه افرادی که از مشکلات روانی عذاب میکشند در پیش پای ما قرار داده اند. هدف هر دو مکتب فوق, کمک به افرادیست که به انحا مختلف با مشکلات روانی درگیر میباشند, ولی علی رغم وحدت درهدف, طرق نیل به آن در دو مکتب فوق کاملا متفاوت اند. متخصصین روان درمانی خانواده ادعا میکنند که روانکاوان رابطه بین فرد و خانواده را در نظر نمی گیرند و روانکاوهائی که به روانشناسی فردی معتقدند می گویند که متخصصین روان درمانی خانواد گی منحصر بفرد بودن افراد و جدائی و تمایزآنها را از خانواده شان از نظر می اندازند. البته عمده کردن فرد و یا خانواده هیچکدام درست نیست و روان درمانی ناچاراز توجه به هر دوعامل فوق میباشد.از نظر انداختن تاثیری که فرد از خانواده خود میگیرد به همان میزان زیانبارست که فردیت و خود بودگی وی را به بوته فراموشی سپردن .
(*) psychoanalysis (+) family therapy
تئوری روابط موضوعی(*)افق جدیدی در مقابل روانشناسی گشوده است . این تئوری دو متد روانکاوی فردی و روان درمانی خانوادگی را ادغام کرده و روش کاملتری را ارائه داده است. با استفاده از این تئوری, روانشناس, درعین حال که روابط موجود در خانواده را مورد بررسی قرار میدهد , تاثیر آن را نیز بر ناخودآگاه فرد از نظر نمی اندازد. چرا که در تحلیل تئوریک این مکتب, ضمیر ناخودآگاه شخص , چیزی بجز خانواده وی نیست. خانواده ای که بوسیله شخص درونی شده و در زوایای تاریک ذهنش مسکن گزیده است . دراین مکتب, روانشناس رد پای آنها را در روان فرد دنبال میکند. وی الگوهای رفتاری خانوادگی (+) را که در روان شخص جای گرفته اند می شکافد , و آنها را به رقص در مقابل دیدگان فرد وامیدارد. در اوائل قرن بیستم, روانکاوی(*+) عبارت بود از آن مکتبی که از نظر تئوریک , درمان فرد را منوط به رشد درونی شخصیت وی میدانست . در دوره اخیر, یعنی از سالهای هفتاد به این طرف , با پیدایش و رشد روان درمانی خانوادگی , تکیه مکاتب روان درمانی به خانواده و الگوهای رفتاری خانوادگی و تاثیر آنها بر روان فرد منتقل شده است . روان درمانی در مفهوم اخیر, به بیمار کمک میکند که وی بدرک این نکته نائل شود که مدام در حال بیان عصبانیت ها و خشم و نفرتهای خانواده خویش میباشد . به بیان بهتر , وی در می یابد که بازیگر روان بیمار خانواده اش است .
(*)object relation (+)family patterns (*+) psychoanalysis
این نوع روان درمانی برای اشخاصی که فردیت خود را نمی شناسند و از خانواده شان جدا نشده اند, بسیار مفید می باشد. برای معالجه این افراد, روانشناس در درجه اول مریض را با خانواده اش در مطب میبیند. وی به بیمار کمک میکند که الگوهای رفتاری خانوادگی اش را در حرکات و سخنان بیمارگونه خویش بازشناسد و در نتیجه, از وابستگی خود به خانواده اش مطلع گردد . و سپس هنگامیکه از شدت وابستگی بیمار به خانواده اش کاسته شد و وی قادر گشت خودرا از خانواده خویش , جدا ببیند, او را بصورت فردی در مطب ملاقات میکند و مورد معالجه قرار میدهد . در مقابل این مکتب, تئوری روابط موضوعی(*) قرار دارد. این تئوری به روانشناس کمک میکند که به درک مراحل اولیه رشد کودک نائل آید و تصویری را که فرد از خود دارد(+) و در ضمیر ناخودآگاه خویش پنهانش نموده است, به دنیای آگاه وی فرا خواند. این تئوری معتقد است که اساس رابطه عاشقانه یک فرد در ماههای اولیه زندگی اش پی ریزی میگردد .اولین برخورد و آشنائی یک فرد با عشق , مبانی و الگوهای رفتاری مرتبط با عشق ورزی آتی وی را شکل میدهد . وقتی مادر و یا پدر شخص به وی افتخار میکند و با عشق او را در آغوش می گیرند, عشق و افتخار از خود را در وی درونی می کنند . شخص فوق از همان ماههای اولیه می آموزد که موجودی افتخار آمیز میباشد و شایسته اینست که بوی عشق بورزند. در نتیجه, وقتی هم که بزرگ میشود تصویر مذکور را با خود حمل میکند و عشق ورزیدن و عاشق شدن را غیر ممکن نمیداند. درعوض اگر مادر و یا پدر شخص هر روز جملاتی مشابه جملات زیر را تکرار کنند :
(*) object relation (+)interanlized self
- زندگیم پاشید
-چه بدبختی بسرم آمد
-چه بچه نحسی
-آه
آنگاه,شخص این کلمات و همراه با آنها نفرت از خود را درونی کرده و در نتیجه عشق ورزیدن و موضوع عاشق بودن را امری ناممکن می پندارد.غرض از بیان این مثال تدقیق تفاوت روانشناسی فردی و روان درمانی خانوادگی و ویژه گیهای مکتب روابط موضوعی (در بالا آمده) بود. ولی بهرحال همه مکاتب فوق در یک نکته همداستانند و آنهم عبارتست از تاثیر دوران کودکی در شک گیری شخصیت افراد. شمای زیر بحثهای مطروحه را بصورتی ملموس تصویر میکند :
من(الف):پدرم, مادرم یا هر دو (ب)تصویرم از خودم (پ)کسی که به اوعشق می ورزم
(1)
فریبا(الف) : کاش پسر بود, چقدر
زشته, چقدر نحسه,
گریه میکنه
(ب)
چقدر زشتم, چقدر پستم,اصلا
شادی نمی تونم بکنم
(پ)
منو دوست داری؟
منو نزن؟
با من میمونی؟
(2)
بهناز(الف): چقدر شانس آوردیم
دختر شد, چقدر خوشگله
مثل ماه میمونه
(ب)
چقدر قشنگم من,هر
هر کاری بخوام از
عهده ام بر میاد
(پ)
بهم افتخار میکنه, منو
قشنگترین و نابغه ترین زن
دنیا میدونه
(3)
علی:(الف) آه نگاش کن مثل
دختراس, شکل دختراس
همش عر میزنه
(ب)
نکنه من ناقصم
چرا اینقدر زود
گریه ام میگیره
(پ)
من مردم میدونی, بهم فوفول نگو
که بعدعاقبتشو میبینی. ریشامم
نمیزنم, چیه میترسی؟ آره
خیلی هم قیافه مردونه دارم
(4)
فرهاد:(الف) پسرم, گل من, نابغه من,خوشگل
من تو که بزرگ بشی نابغه میشی, معلومه
(ب)
چقدر دنیا قشنگه
چقدر خوشحالم
که زنده ام
(پ)
عزیزم به چیزی احتیاج
داری؟ بهت افتخار میکنم
موارد فوق عبارت بودند از تصاویری که از ما ارائه داده میشوند و تصاویری که به آنها تبدیل میشویم . بعدها, وقتیکه به افرادی بالغ یعنی کسانی که دوران کودکی را پشت سر گذاشته اند, تبدیل میشویم, در بسیاری از مواقع قادر به تعلیل برخی از اعمال خویش نمی باشیم . به بیان ساده تر قادر به توضیح این امر نیستیم که چرا برخی اعمال از ما سر میزنند . ولی وقتی در مطب روانکاو به دنیای ناخودآگاه خویش راه میابیم و جملات فراموش شده پدر و مادرمان را به خاطر می
آوریم, ناگهان به علت رفتار ظاهرا بی دلیل خود پی میبریم .
ادامه دارد: پیمان پایدار
************************
(*) فلسفه غالب بر گروه 'قیام' (1994- 1980) "مارکسیسم آزادیخواهانه" بود (ضدیت شدید با چپ سنتی , پیرو بینش سیستماتیک از مارکس - بدون تقسیم بندی نوشتاری او به مارکس جوان و "پخته ", آنگونه که بغلط آلتوسر مدعی آن بود.
و در ضمن حامی اندیشه های نوین متفکرین ضد استالینی ای چون اریک فروم -از مکتب فرانکفورت- و ....نیز هم!! من خوشوقتی فعالیت با گروه قیام را بمدت دو سال1990تا 1992 (که من از آن بعنوان دوران گذار یاد میکنم -همانطور که قبلا در همین صفحه گفته ام) داشتم. حال آنکه , با موضع گیری قاطع و سمتگیری آنارشیستی من طبعا دوران ماه عسل ایدئولوژیک فی مابین شکراب شد و به راه مجزا خویش رفتم.
باری, از آنجائی که بحثهای مطرح شده در این مقاله ,بنظر من, حائز اهمیت میباشند تصمیم به بازتکثیرآن در اینجا گرفتم. امیدوارم مورد پسند خوانندگان قرار گیرد .
پیمان پایدار
No comments:
Post a Comment