Wednesday, December 26, 2012

سروده ای از شل سیلوراستاین
 
Shel Silverstein

وقتي چمدانش را به قصد رفتن بست،
نگفتم : عزيزم ، اين كار را نكن .
نگفتم : برگرد
و يك بار ديگر به من فرصت بده .
وقتی پرسيد دوستش دارم يا نه ،
...
رويم را برگرداندم.

 حالا او رفته
و من
تمام چيزهايی را كه نگفتم ، می شنوم.
نگفتم : عزيزم متاسفم ،
چون من هم مقّصر بودم.
نگفتم : اختلاف ها را كنار بگذاريم ،
چون تمام آنچه می خواهيم عشق و وفاداری و مهلت است.
گفتم : اگر راهت را انتخاب كرده ای ،
من آن را سد نخواهم كرد.

 حالا او رفته
و من
تمام چيزهايی را كه نگفتم ، می شنوم.
او را در آغوش نگرفتم و اشك هايش را پاك نكردم
نگفتم : اگر تو نباشی زندگی ام بی معنی خواهد بود.
فكر می كردم از تمامی آن بازی ها خلاص خواهم شد.
 اما حالا ، تنها كاری كه می كنم
گوش دادن به چيزهايی است كه نگفتم.
نگفتم : بارانی ات را درآر...
قهوه درست می كنم و با هم حرف می زنيم.
نگفتم :جاده بيرون خانه
طولانی و خلوت و بی انتهاست.
گفتم : خدانگهدار ، موفق باشی ، خدا به همراهت .
او رفت
و مرا تنها گذاشت
تا با تمام چيزهايی كه نگفتم ، زندگی كنم.




No comments:

Post a Comment