یــک بــوسه تــاریخی- به مناسبت روزجهانی بوسه
از صفحه جناب رجایی
اتل و جولیس روزنبرگ پس از شنیدن حکم اعدام خود در دادگاه نیویورک، آوریل ۱۹۵۱:این زوج کمونیست چند ماه بعد در میان خشم و حیرت جهانیان با صندلی برقی در نیویورک اعدام شدند.
درحالی که بسیاری معتقد بودند آن دو فقط به دلیل کمونیست بودن اعدام شده اند و این حکم برای ترساندن سایر اعضای حزب کمونیست آمریکا و جلوگیری از نفوذ چپ ها در میان محافل روشنفکری و علمی و همچنین هنرمندان آمریکایی صادر شده است، اما سالها بعد مدارکی از ارتباط این دو با سفارت شوروی ارائه شد. هر چند که این مدارک نشان دهنده نقش واسطه این دو بوده و این حکم سنگین را توجیه نمی کند.
برای روزنبرگها
خبر کوتاه بود:
ـ «اعدامشان کردند.»
خروش دخترک برخاست.
لبش لرزید.
دو چشم خستهاش از اشک پُر شد،
گریه را سر داد . . .
و من با کوششی پُر درد، اشکم را نهان کردم.
ـ چرا اعدامشان کردند؟
میپرسد ز من با چشم اشکآلود،
چرا اعدامشان کردند؟
ـ عزیزم، دخترم!
آنجا، شگفتانگیز دنیایی است:
دروغ و دشمنی فرمانروایی میکُند آنجا.
طلا: این کیمیای خونِ انسانها
خدایی میکُند آنجا.
شگفتانگیز دنیایی که همچون قرنهای دور
هنوز از ننگ آزار سیاهان دامنآلودهست.
در آنجا حق و انسان حرفهای پوچ و بیهودهست.
در آنجا رهزنی، آدمکُشی، خونریزی آزادست،
و دستو پای آزادیست در زنجیر . . .
عزیزم، دخترم!
آنان
برای دشمنی با من
برای دشمنی با تو
برای دشمنی با راستی اعدامشان کردند!
و هنگامی که یاران،
با سرود زندگی بر لب،
بهسوی مرگ میرفتند،
امیدی آشنا میزد چو گُل در چشمشان لبخند.
بهشوق زندگی آواز میخواندند.
و تا پایان بهراه روشن خود باوفا ماندند.
عزیزم!
پاک کُن از چهره اشکت را، ز جا برخیز!
تو در من زندهای، من در تو: ما هرگز نمیمیریم.
من و تو با هزاران دگر،
این راه را دنبال میگیریم.
از آنِ ماست پیروزی.
از آنِ ماست فردا، با همه شادی و بهروزی.
عزیزم!
کار دنیا رو به آبادیست.
و هر لاله که از خون شهیدان میدمد امروز،
نوید روز آزادیست.
تهران، 30 خرداد 1332
هوشنگ ابتهاج (هـ . الف. سایه)
از مجموعه «یادگار خون سرو»
اتل و جولیس روزنبرگ پس از شنیدن حکم اعدام خود در دادگاه نیویورک، آوریل ۱۹۵۱:این زوج کمونیست چند ماه بعد در میان خشم و حیرت جهانیان با صندلی برقی در نیویورک اعدام شدند.
درحالی که بسیاری معتقد بودند آن دو فقط به دلیل کمونیست بودن اعدام شده اند و این حکم برای ترساندن سایر اعضای حزب کمونیست آمریکا و جلوگیری از نفوذ چپ ها در میان محافل روشنفکری و علمی و همچنین هنرمندان آمریکایی صادر شده است، اما سالها بعد مدارکی از ارتباط این دو با سفارت شوروی ارائه شد. هر چند که این مدارک نشان دهنده نقش واسطه این دو بوده و این حکم سنگین را توجیه نمی کند.
برای روزنبرگها
خبر کوتاه بود:
ـ «اعدامشان کردند.»
خروش دخترک برخاست.
لبش لرزید.
دو چشم خستهاش از اشک پُر شد،
گریه را سر داد . . .
و من با کوششی پُر درد، اشکم را نهان کردم.
ـ چرا اعدامشان کردند؟
میپرسد ز من با چشم اشکآلود،
چرا اعدامشان کردند؟
ـ عزیزم، دخترم!
آنجا، شگفتانگیز دنیایی است:
دروغ و دشمنی فرمانروایی میکُند آنجا.
طلا: این کیمیای خونِ انسانها
خدایی میکُند آنجا.
شگفتانگیز دنیایی که همچون قرنهای دور
هنوز از ننگ آزار سیاهان دامنآلودهست.
در آنجا حق و انسان حرفهای پوچ و بیهودهست.
در آنجا رهزنی، آدمکُشی، خونریزی آزادست،
و دستو پای آزادیست در زنجیر . . .
عزیزم، دخترم!
آنان
برای دشمنی با من
برای دشمنی با تو
برای دشمنی با راستی اعدامشان کردند!
و هنگامی که یاران،
با سرود زندگی بر لب،
بهسوی مرگ میرفتند،
امیدی آشنا میزد چو گُل در چشمشان لبخند.
بهشوق زندگی آواز میخواندند.
و تا پایان بهراه روشن خود باوفا ماندند.
عزیزم!
پاک کُن از چهره اشکت را، ز جا برخیز!
تو در من زندهای، من در تو: ما هرگز نمیمیریم.
من و تو با هزاران دگر،
این راه را دنبال میگیریم.
از آنِ ماست پیروزی.
از آنِ ماست فردا، با همه شادی و بهروزی.
عزیزم!
کار دنیا رو به آبادیست.
و هر لاله که از خون شهیدان میدمد امروز،
نوید روز آزادیست.
تهران، 30 خرداد 1332
هوشنگ ابتهاج (هـ . الف. سایه)
از مجموعه «یادگار خون سرو»
No comments:
Post a Comment