Thursday, March 10, 2016


شعری دیگر از : رفیق بتول عزیز پور

"غواصی "/ از دوری ها
الف لیله
و صراطی نا مستقیم در "مسوّده"های منصوری*
بادها که بخوابد
سنباد آشفته تر
با هزار جامهء خونین
"بیت"
در "حرام" بر باد می کشد
تا تنبور کنیزان
در بخارا
بر کــُــشته خویش بگریاند
زیر چرمین سفرهء "سفـَـــاح"هان
از آن ناله ها
که رنگین و سرخ می شد سرای ما
و حالا
نفوذی از علمدار ْ امتیاز به اتفاق ْ 
استعمال ِ 
آن 
قلاب ْ 
شد 
در منقل ِ مبتلا
کمی از همیشگی
سر را صحرایی می سراید
از غروبی که شاعر شدیم
در قرائتی درشت ْ
که بوق و سوق را
از امیر تومانی
به لحن بیابانی 
خوش خوانی می 
کند
هنوز قواره های مستطاب ْ
بر ترمه های شمسه دار
خلعت می برند 
تا 
پاقاپوق ْ 
در طبق ِ مژدگانی ْ 
میرغضبی باشد میدانی
و محاربه
میرزایی کند در سامــره
که "بای نحو کان"اش
جعل می شد بر در و دیوار بقعه ها
و سرعت توتون 
افعال را قاتل می کرد در بر و روی حجره ها
تا زبان حَرم
زنان حَرم
بر سـُـر سـُـره ها بشورند 
و باغ و تاج
از تــُــنکه های سلطانی
محروم بخوابد
در برائت تنباکوی ایرانی
دارد سنگ از کتاب کهن 
تاریک تر از میهن
به ما می رسد
و تن های بی سر
در رد پای ِ تــَــتــَـر می دوند و نمی رسیم
هنوز تیشهء کوهکن فرهاد می کــَــشد
بر صخرهء زنی
که در اجارهء آیه ها 
در بیست سالگی پیر و دور می گرید
در این همه فارِ ِ سی
به شیوهء غواصی
در " ابریشم"ی
که کاروان شد و بودا به کـُــشتن داد
"پالمیر" به بستر ما آورد
سومر را از خط و متن انداخت
لوح را 
در "سوخته" 
شهری کرد در میدان کهنه فروشان
تا برادران چاق از قاچاق
با سلول های جبلی
در تمغای مغولی
خاکبازی کنند
و فار ِ سی از نشئه
با آرشه و رعشه
و تیک تاک ِ هی کجا چرا !
به گوری بکشاندمان در جا 
تا پرتاب شویم در حرف هایی 
که از آن 
مرده مان بر خواهد خاست
در کشاکش این سال ها.

* ابن طقطقی تاریخ نگار سده هفتم هجری با زبان و نگاهی طنز آمیز در احوال ایرانیان، به ویژه مردم خراسان، همین طور در باره عطش این اهالی به سروَر گزینی از میان اهل حجاز با شگفتی می نویسد:
... " زیرا که "ابراهیم امام" بن محمد ابن عبّاس در حجاز یا شام روی سجّاده نشسته به خویشتن و عبادت و مصالح خانواده خود مشغول بود، و به دنیا چندان اهمیتی نمی داد، ولی مردم خراسان برای او می جنگیدند و جان و مال خویش را در راه او می دادند؛ حال آن که بیشتر آن ها [ خراسانیان] میان نام و شخص وی فرقی نمی نهادند..." و این در حالی بود که "ابراهیم امام" عبّاسی، نه مالی به ایشان می داد و نه سلاح و مرکبی به آن ها تسلیم می کرد، بلکه ایشان [اهل خراسان] خود سیل ِ اموال به سوی "ابراهیم امام" روانه می کردند و هر سال خراج خویش برای او می فرستادند..."!
از:تاریخ فخری، تألیف محمد بن علی بن طباطبا معروف به: ابن طقطقی/ ترجمه محمد وحید گلپایگانی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران 1350، چاپ نخست، صص 195-194 .

No comments:

Post a Comment