که مادرم
بخار پز می کرد
با عطر شکوفه های بادام
بیدار می شدم
با اینهمه
چشم که باز کردم
شاعر بودم
از کوچه
صدای موتور گازی
می آمد
کسی آهن پاره می خرید
یخچال قراضه
فرش کهنه
خانه مان را حراج کرده بودند
پدرم تا سکه های
50 تومانی ته جیبش
گرو بانک بود
امروز باید
برای انتخابات صف می کشیدیم.
2...
تیغه ی مداد تراشم زنگ زده است
و من با ماژیک وایت برد
روی دیوارهای سردخانه
شعر های سپید می گویم
که آذر ماه هر سال
بر گورهای دسته جمعی
شکوفه خواهد داد
شعر هایم
دیگر
در هیچ قالبی
نمی گنجد
که مادرم، پدرم
دیوانه شدند
که یک نفر
آنروز، روز انتخاب
در شناسنامه هایشان
تف کرده بود
حالا نگاه کن
نامه های عاشقانه ام
بوی خون می دهد
بوی کافور
وناراحتم می کند
حرفهای قدیمم
که بوی چفیه می داد
اینجا همه را به صلیب می کشند
حتی یهودای اسخریوطی را
و من دیگر
خوابم نمی برد
که نمی دانم
کدام نفرین
گریبانمان را گرفت
که هر صبح
باخبر اعدام
بیدار می شویم
بخار پز می کرد
با عطر شکوفه های بادام
بیدار می شدم
با اینهمه
چشم که باز کردم
شاعر بودم
از کوچه
صدای موتور گازی
می آمد
کسی آهن پاره می خرید
یخچال قراضه
فرش کهنه
خانه مان را حراج کرده بودند
پدرم تا سکه های
50 تومانی ته جیبش
گرو بانک بود
امروز باید
برای انتخابات صف می کشیدیم.
2...
تیغه ی مداد تراشم زنگ زده است
و من با ماژیک وایت برد
روی دیوارهای سردخانه
شعر های سپید می گویم
که آذر ماه هر سال
بر گورهای دسته جمعی
شکوفه خواهد داد
شعر هایم
دیگر
در هیچ قالبی
نمی گنجد
که مادرم، پدرم
دیوانه شدند
که یک نفر
آنروز، روز انتخاب
در شناسنامه هایشان
تف کرده بود
حالا نگاه کن
نامه های عاشقانه ام
بوی خون می دهد
بوی کافور
وناراحتم می کند
حرفهای قدیمم
که بوی چفیه می داد
اینجا همه را به صلیب می کشند
حتی یهودای اسخریوطی را
و من دیگر
خوابم نمی برد
که نمی دانم
کدام نفرین
گریبانمان را گرفت
که هر صبح
باخبر اعدام
بیدار می شویم
از دوست عزیزم~ مریم شوریده
No comments:
Post a Comment