اپوتونیسم مشمئز کننده " روشنفکران " به
اصطلاح چپ( سنتی) ایرانی
اصطلاح چپ( سنتی) ایرانی
هر روز, ماه و سالی که از زندگی و فعالیت سیاسی ام میگذرد حالم بیشتراز اکثریت به اصطلاح "رفقای" درون جنبش چپ بهم میخورد(1) . چرا!؟ برای اینکه فقط در حرف مدعی یان "پرو پا قرص" چپ و انقلابی بودن هستند و بس. پای عمل که پیش می آید چهره واقعی خود را نشان میدهند: فرصت طلب و زورگو !! قلدر مآبانی که از برای کسب قدرت سیاسی و گرفتن امتیاز از رقیبان بورژوای خود در میان کمپ رنگ و وارنگ سرمایه داری امپریالیستی حاضر به هر جفتک چارکشی هستند !! اینان, بمانند اسلاف 'حزب توده' شان , برای هر زد و بندی قیمت خاص خود را دارند و سهم خویش را می طلبند. بزبانی دیگراهل معامله و داد و ستد سیاسی اند. با هزار و یک نیرنگ نهادهای به اصطلاح غیر انتفاعی تشکیل داده و خود را به موش مردگی میزنند تا بلکه از کیسه خلفای وقت کشورهای مقیم برای خود نان و نوائی جور کنند .
فقط یک نگاه به اطرافتان بندازید تا از چند و چون گروهها و"احزاب" چند نفره (!!) سوسیال دموکرات ,"کمونیست" کارگری و کارگری- دهقانی(!) ,"مائویست", ترتسکیست چندین و چند شقه شده , راه "کارگر"ی و"اتحاد" فلان و بهمان,"فدائی" های جور و واجور و الی آخر مطلع شوید(در مجموع 25 تا!!). آنوقت خواهید فهمید که چه می گویم. و تازه از آنجائی که همگی در خارج گود نشسته(در شهرهای اروپائی, آمریکا و کانادا ) و جا خوش کرده اند و دست بر آتش مبارزه حاد طبقاتی در ایران ندارند طبیعتا هر روز که به عمر کثیف رژیم ناب محمدی در ایران افزوده میشود- و اینان نیز بنوبه خود پا به سن میگذارند-انشعاباتشان نیز چند چندان میشود!! تازه با کمال پرروئی و بیشرمی تام ازآن بعنوان پالایش "افکار پرولتاریائی" و "اتخاذ مواضع رادیکال" (بخوان چرت و پرت ) داد سخن سر میدهند ! حال آنکه این دکانهای چند نبش (ده نفر آدم فسیل شده با چندین روزنامه/مجله, رادیو و وبلاگ !!) بیشتر به جوک تبدیل شده اند تا مبارزان سالم سیاسی .
البته نمیبایستی از شاخه زنان(" فمینیستهای") این گروهها و "احزاب سوسیالیستی"(بخوان رفرمیستهای مشعشع) غافل ماند!! اینان, که عمدتا "همسران" و "خواهران"همان(حداکثر) یک دوجین اعضا و"کادرها" میباشند, بیشتر به شخصیتهای تزئینی میمانند تا مخالفان روابط مرد سالارانه ومبارزان راه آزادی و برابری!! چرا که بزعم اینان نمیبایستی قبل از سرنگونی نظم حاکم ملائی, و احیانا خوردن دری به تخته (یک در ده هزار!!) و گرفتن قدرت دولتی و ساختن "سوسیالیسم از بالا"(!!) ,روابط "رفقای"مرد و زن درون"حزبی"را آنتاگونیستی کرد !! بیهوده نیست که دریکی از همین انشعابات عدیده "حزب تا به دندان مسلح به ایدئولوژی پرولتاریائی"(بخوان کشک!)"کمونیست کارگری"خانم مریم نمازی و یاران لیبرال"فمینیست"-مقیم سوئد- فیلشان یاد هندوستان میکند و با ادعای"دفاع ازعلیا ماجد المهدی"مصری-دختری جوان و کاریزماتیک مستقلی که با دوست پسرش بدون ازدواج در قلب ارتجاع اسلامی در قاهره زندگی میکرد و پس از سقوط رژیم مبارک در مقابل اخوان المسلمین قد علم میکند و با گرفتن عکسی از بدن تمام عریانش تابو شکنی کرد و صلابت انقلابی خویش را ثابت نمود- با تقلیدی میمون وار و مکانیکی به تدوین مسخره(وافتضاح) تقویم عریان از خود دست میزنند و بخیال خام خویش علیه "اسلام سیاسی"[حالا چرا نه علیه اسلام در کل, مگر اسلام "غیر سیاسی" جز قوانین ارتجاعی ضد زن و توجیه برده داری و کشتن کفار-بخوان غیر مسلمان- چیز دیگریست(؟!) بماند] فتوای "سوسیالیستی"صادر نموده اند!! زهی خیال باطل! البته نمیبایست از این "رفقای" زن با آن سوسیالیسم آبکی شون بیشتر از این انتظار داشت.اینان تبلور عینی آن مثل معروف هستند که میگوید "از کوزه همان برون ترابد که در اوست"!! از رفقای مرد"رزمنده" شان چه چیز سازنده و انقلابی در این 30 سال دیده شده که حالا میبایستی از"همسران" و"خواهران" شان انتظارش را داشت !؟ به بیان دیگر در و تخته بهم میخورند
خلاصه کنم ~ چپ خرده بورژوا و بورژوا ایرانی , همانهائی که مارکس و انگلس در "مانیفیست کمونیست " در موردشان قلمفرسائی ها کرده اند, تشنگان قدرتند و چون آب نمیبینند که شنا کنند(چرا که در زمینهای خشک و برهوت سیاسی سوئد ,هلند , آلمان و فرانسه فقط با قلم در دست و خیلی همت کنند با باندرول بر دوش در تظاهرات چند ده نفره -نه مثل کنفدراسیون دانشجویان قبل از قیام بهمن 57 که هزاران نفر را میتوانستیم بسیج کنیم- دور هم جمع شوند و بعد بروند استار باکس کاپوچینو میل بفرمایند !!) طبیعتا به فسیلهائی تبدیل شده اند که فقط بلدند نق بزنند و دست همدیگر را رو کنند .جالب اینکه حتا کاریکاتور تجمع هیپی های ووداستاک سالهای 60 قرن بیستم را نیز نمیتوانند بازتولید کنند, چه برسد به سرنگونی رژیم تا به دندان مسلح ملایان -اونهم در فرسنگها راه دور-از سرزمین واکینکها و بیسمارکها!!
جمعبندی
خلاصه کنم ~ چپ خرده بورژوا و بورژوا ایرانی , همانهائی که مارکس و انگلس در "مانیفیست کمونیست " در موردشان قلمفرسائی ها کرده اند, تشنگان قدرتند و چون آب نمیبینند که شنا کنند(چرا که در زمینهای خشک و برهوت سیاسی سوئد ,هلند , آلمان و فرانسه فقط با قلم در دست و خیلی همت کنند با باندرول بر دوش در تظاهرات چند ده نفره -نه مثل کنفدراسیون دانشجویان قبل از قیام بهمن 57 که هزاران نفر را میتوانستیم بسیج کنیم- دور هم جمع شوند و بعد بروند استار باکس کاپوچینو میل بفرمایند !!) طبیعتا به فسیلهائی تبدیل شده اند که فقط بلدند نق بزنند و دست همدیگر را رو کنند .جالب اینکه حتا کاریکاتور تجمع هیپی های ووداستاک سالهای 60 قرن بیستم را نیز نمیتوانند بازتولید کنند, چه برسد به سرنگونی رژیم تا به دندان مسلح ملایان -اونهم در فرسنگها راه دور-از سرزمین واکینکها و بیسمارکها!!
جمعبندی
با توجه به واقعیات سخت زمینی و حقیقت عریان رفرمیسم چپ سنتی, توام با اخلاق دیکتاتور مآبانه و قدرت طلبانه شان, برای این دوستان راهی نمیماند جز اینکه که با نیروهای علنا راستی چون سلطنت طلبان , جمهوریخواهان ,"جنبش سبز"(و به نیابت نوچه های منتظری ها , بروجردی ها , گنجی ها , سروش ها و نبوی ها و..) وحدت کنند و در سایه کمکهای شایان توجه اربابان امپریالیست شان (همانطوری که سازمان منحوس مجاهدین را از لیست گروههای تروریستی شان حذف کردند) جاده را برای بسر کار آمدن هموار گردانند .
حال آنکه وظیفه تاریخی ما آنارشیستها ,هرچند بعنوان نیروئی بسیارکوچک چه در درون و چه در برون مرز(2) بعنوان تنها نیروی تا به آخر انقلابی, ایجاب میکند که نه تنها مبارزاتمان را بر علیه رژیم مرتجع ملایان حاکم چند چندان بکنیم ; بلکه به افشاگریهای بیرحمانه امان از دیگر نیروهای مرتجع و رفرمیست به اصطلاح اپوزیسیون دست بر نداشته و پیگیرانه زد و بندهای پشت پرده اینان را برملا سازیم . تنها و تنها با استواری بر اصول و مرام آزادیخواهانه مان, و طبعا بدون هیچ گونه چشمداشتی از "ناجیان" زر و زور,هست که میتوان به رسالت خود جامعه عمل بپوشانیم .
بزبانی دیگر: تک تک انسانهای وارسته و فرهیخته از هر طبقه و قشر اجتماعی و بر مبنای سه اصل پایه ای آنارشیستی , بخوان همبستگی, عشق و کمک متقابل هست که میتوانند و میبایست بنیانهای جامعه ای آزاد را با تشکیل انجمنهای مستقل دموکراتیک در محیط کار , زیست و محله شان بر پا سازند .
پیش بسوی بذر پاشی ایده های آزادیخواهانه برای آینده تابناک بشری
زنده باد آزادی -زنده باد آنارشی
پیمان پایدار
************************
(1)البته این فقط مختص به ما ایرونی ها, پروئی ها, آمریکائی ها , فرانسوی ها و انگلیسی ها( حداقل 5 ملتی که در کشورهای مربوطه در 38 سال گذشته در آن تجربه فعالیت سیاسی-اجتماعی داشته ام) نمی باشد ,بلکه بنظر نویسنده این سطور از سیرت روان معلول اکثریت ما انسانها بطور اعم و بخش عظیم چپ سنتی(رهروان مارکسیسم- لنینیسم) مفلوک جهانی بطور اخص نشات میگیرد و بس !! بهمین جهت ,من عمیقا معتقدم که بیشتر این افراد نیاز مبرمی به رواندرمانی دارند تا ازاختلالات نوروتیک خلاصی یابند. یا اگر با این تحلیل ماتریالیستی الهام گرفته شده از رفیقی چون ا لکس کامفورت,از رساله با ارزش آنارشیستی اش در رابطه با روانشناسی قدرت بنام " اتوریته و تخلف" (الف) و درسهای فرویدی ویلهلم رایش (ب) که مسائل روانشناسانه را به درستی به سرکوبهای سیاسی نسبت میدهد وریشه قدرت سرکوبگرانه را بدرستی در نوروز(پ) میجوید, میانه خوبی ندارند , حداقل صداقت پیشه کنند و مبارزات ضد سرمایه داری-امپریالیستی را از وجود "مبارک" خویش پاک گردانند . بیک کلام, خود را بازنشست کرده و بگذارند نسلی جوان و صادق که کمتر به اینگونه مشکلات روانی دچار میباشند جایشان را پر کنند . ناگفته نماند , برای درک روانشناسانه دنباله روی کور کورانه توده ها از شخصیتهای تمامیت خواهی چون هیتلر, استالین, خمینی و... تئوری علمی اریک فروم در کتاب " ترس/فرار از آزادی" (ج) بغایت با ارزش میباشد.
(الف)Alex Comfort :Authority and Delinquency (ب)Wilhelm Reich (پ)Nevroseاصطلاحی است که ویلیان کولن(+) در سال 1777 وارد مکتب رواندرمانی کرد و بطور تحت الفظی به معنای "بیماری اعصاب" است . در روان کاوی نوروز عبارت از تعارضی است که از مکانیسم دفع امیال منشا گرفته است .(+)William Cullen
(ج) The Fear of Freedom
(2)ما خود بیشتر از هر کس دیگری به جمع قلیلمان چه در ایران و چه در خارج از کشور اذعان داشته و داریم . بعنوان افرادی مستقل (که هنوز حتا محفل و گروهی را نیز شامل نمیشویم, چه برسد به داشتن فدراسیون آنارشیستی) در وبلاگهای شخصی مان دست به تبلیغ و ترویج آنارشیسم میزنیم . حال آنکه میبایست اینرا نیز افزود که جای بسی خوشبختی ست که روز بروز ایده های رهائیبخش آنارشی در میان جوانان راه باز میکند و این را تاریخ چند سال گذشته خود گواه میباشد. بیهوده نیست که ترتسکیستهای متعفن , استالینیستهای و مائویستهای رنگارنگ به تکاپو افتاده و مذبوحانه سعی در سانسور و حذف رفقایمان دربحثهای مجازی (موسوم به پالتاک ) در اروپا میکنند .حال آنکه ما را باکی نیست .اینان با دستان علیل خویش نه تنها گور خویش را میگنند بلکه ناخواسته صدای ما را نیز به دیگر علاقمندان آزادی میرسانند . رشد تصعیدی خوانندگان وبلاگهای آنارشیستی (که روز بروز به تعدادشان افزوده میشود) نیز بهترین گواه بر این حقیقت میباشد.
(الف)Alex Comfort :Authority and Delinquency (ب)Wilhelm Reich (پ)Nevroseاصطلاحی است که ویلیان کولن(+) در سال 1777 وارد مکتب رواندرمانی کرد و بطور تحت الفظی به معنای "بیماری اعصاب" است . در روان کاوی نوروز عبارت از تعارضی است که از مکانیسم دفع امیال منشا گرفته است .(+)William Cullen
(ج) The Fear of Freedom
(2)ما خود بیشتر از هر کس دیگری به جمع قلیلمان چه در ایران و چه در خارج از کشور اذعان داشته و داریم . بعنوان افرادی مستقل (که هنوز حتا محفل و گروهی را نیز شامل نمیشویم, چه برسد به داشتن فدراسیون آنارشیستی) در وبلاگهای شخصی مان دست به تبلیغ و ترویج آنارشیسم میزنیم . حال آنکه میبایست اینرا نیز افزود که جای بسی خوشبختی ست که روز بروز ایده های رهائیبخش آنارشی در میان جوانان راه باز میکند و این را تاریخ چند سال گذشته خود گواه میباشد. بیهوده نیست که ترتسکیستهای متعفن , استالینیستهای و مائویستهای رنگارنگ به تکاپو افتاده و مذبوحانه سعی در سانسور و حذف رفقایمان دربحثهای مجازی (موسوم به پالتاک ) در اروپا میکنند .حال آنکه ما را باکی نیست .اینان با دستان علیل خویش نه تنها گور خویش را میگنند بلکه ناخواسته صدای ما را نیز به دیگر علاقمندان آزادی میرسانند . رشد تصعیدی خوانندگان وبلاگهای آنارشیستی (که روز بروز به تعدادشان افزوده میشود) نیز بهترین گواه بر این حقیقت میباشد.
No comments:
Post a Comment