مقاله ای از روزنامه نگار لیبرال منش, مسعود بهنود ,در سوگ حسن حبیبی ,یکی از بنیانگذاران جمهوری کثیف اسلامی
سرنگون باد تمامیت رژیم منفور ولایت وقیح
مرگ بر دین و مذهب
زنده باد آزادی- زنده باد آنارشی
پیمان پایدار
******************************
درگذشت تنها در عزت مانده از حلقه پاریس
سوم فوريه 2013 - 15 بهمن 1391
"این نقشی است که تاریخ برای کسانی در نظر گرفته که می توانند از
خیر خطر برای تغییر دادن وضعیت امور بگذرند و به خیراندیشی، آشتی جوئی و ریش سفیدی
اکتفا کنند " استاد عبدالحسین زرین کوب با این جمله برخی از وزیران نامدار دوران
سلاطین مغول و خراج گذاران خلافت را توصیف کرده است. اما در دوران مدرن و قرون اخیر
نیز چنین جایگاهی در دولت های ایرانی دیده شد .
آخرین نمونه این مشاوران خیراندیش روز دوازدهم بهمن، در تهران درگذشت، در سی و
چهارمین سالگرد همان روزی که با نسخه پیشنویس قانون اساسی حکومت آینده، همراه رهبر
انقلاب به ایران برگشت. حسن ابراهیم حبیبی همه این سال ها را در حکومتی که برخلاف
قانون اساسی اولیه، بر مبنای تسلط کامل روحانیون بر حوزه های قدرت شکل گرفت، موقعیت
خود را حفظ کرد و در پایان نیز قدر دید و با تشریفات و تکریم، در مرقد بنیان گذار
جمهوری اسلامی دفن شد .
در زمان حکومت اسلامگرایان و نفوذ و تسلط تندروان متعصب، حسن حبیبی با تفکری
لیبرالی که از دوران تحصیل در دانشگاه سوربن پاریس با آن آموخته شده بود، در نقش
ریش سفید و مشاور مصلحت جوی نظامی ماند که کمتر پایبندی به لیبرالیزم از خود نشان
داده است. او تنها غیرروحانی است که از اسرار شکل گیری حکومت انقلابی اسلامی، و ربع
قرن حکمرانی در آن باخبر بود.
از آن روز که حسن ابراهیم حبیبی با تلفن احمد خمینی، خانه کوچک خود را در پاریس
آماده اقامت آیت الله خمینی کرد، که بی سروصدا و بیپیشواز و شبانه وارد آن شهر
میشد، تا روز دوازدهم بهمن که در برابر چشم مردم جهان، دوشادوش رفیق دوران
دانشجوئی اش ابوالحسن بنی صدر، پشت سر آیت الله خمینی به تهران برگشت بیصداترین
عضو حلقه پاریس بود. او تمایلی به حضور در جلو صحنه از خود نشان نمی داد.
حلقه پاریس
قافله انقلاب که همراه آیت الله از پاریس، روز دوازده بهمن ۵۷ به تهران رسید،
اعضای حلقه پاریس که در نوفل لوشاتو همه امور را سامان می دادند و تصویر جهانی آیت
الله را شکل دادند، از همان روز اول، گروهی از روحانیون و بازاریان را در مقابل خود
یافتند. چند روز بعد حلقه امور از دست حلقه پاریس خارج شد و در دست کسانی مانند
مهدی عراقی و دیگر سران هیات موتلفه اسلامی قرار گرفت. حلقه پاریس نام بین سی تا
چهل سالگانی بود که از آمریکا و اروپا و لبنان به اردوی انقلاب پیوستند، وجه
مشترکشان ارادت به علی شریعتی و آیت الله موسی صدر بود.
ابوالحسن بنی صدر، ابراهیم یزدی، حسن حبیبی، صادق طباطبائی، صادق قطبزاده و
مصطفی چمران با پیروزی انقلاب، جایشان در دولت و حکومت آینده از پیش محرز فرض شده
بود، آنها همه متعلق به شعبه مذهبی کنفدراسیون دانشجویان ایران مخالف رژیم سلطنتی
بودند که زیربخش جناح ملیگرایان مصدقی به حساب می آمدند. وقتی منوچهر محجوبی در
نشریه فکاهی چلنگر به بنی صدر، یزدی و قطب زاده "مثلث بیق" لقب داد، لقبی که به
سرعت همه گیر شد، نگاهی را بیان کرد که چپ گرایان به حلقه پاریس داشتند، کم کم
روحانیون هم بدان پیوستند.
اما اعضای حلقه پاریس با حمایت آشکار آیت الله خمینی بعد از بازگشت به تهران، با
تشکیل دولت موقت [به ریاست مهندس بازرگان] بدون داشتن هیچ سابقه فعالیت اجرائی،
ناگهانی مسئولیت های بزرگی به عهده گرفتند، در حالی که رقیبان بزرگشان [روحانیون]
از دسترسی به این مقام ها دور ماندند. گرچه این موقعیت ویژه و یگانه چیزی نپائید و
با نطق معروف "ضعیفید آقا ضعیفید" آیت الله خمینی رو به پایان گذاشت، اما حمایت
رهبر انقلاب، این گروه را پس از سقوط دولت موقت هم در کار نگاه داشت. بیشترشان در
شورای انقلاب هم عضو بودند.
از اعضای حلقه پاریس، بد عاقبتترین صادق قطبزاده بود که در زمان بازگشت از
پاریس، از همهشان به آیت الله خمینی نزدیکتر می نمود، اما به پروندهای که هرگز
اصالت آن تائید نشد، زندانی و به اتهام کوششی برای ترور رهبر انقلاب اعدام شد.
ابوالحسن بنی صدر به شغل پرافتخار اولین رییس جمهور ایران رسید اما کمتر از دو سال
بعد عزل شد و به تبعیدگاه پیشین گریخت. مصطفی چمران در صحنه جنگ با عراق شهید شد در
حالی که مدتی بود از درگیری های سیاسی فاصله گرفته بود و چکمه از پا درنمی آورد.
ابراهیم یزدی چندان که با وفاداری به مهندس بازرگان جایگان منقد حکومت را برگزید،
دیگر روی خوشی ندید. صادق طباطبائی را بستگی به خانواده آیت الله خمینی از آسیبها
نجات داد و تنها یک نفر تا زمانی که خواست در قدرت ماند و او حسن ابراهیم حبیبی
بود.
شناخت نقش روحانیون
به نظر می رسد آن چه "حلقه پاریس" از صحنه مدیریت جمهوری اسلامی راند، اما به
حسن حبیبی امکان داد تا آخرین روز حیات، منزلت خود را حفظ کند، پذیرش این امر بود
که نظام جمهوری اسلامی جز توسط روحانیون شیعه اداره شدنی نیست.
حسن حبیبی در همه زندگی سیاسی تنها باری که رقیب یک روحانی شد در انتخابات رییس
مجلس اول بود که در مقابل هاشمی رفسنجانی ایستاد و با فاصله بعیدی به او باخت. در
اولین انتخابات ریاست جمهوری نیز نامزد بود و پس از خروج جلالالدین فارسی از صحنه
رقابت ها، با حمایت حزب جمهوری اسلامی و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، به نظر می
رسید که پیروزمند است، اما این بار بازی را به رفیق خود در همه دوران جوانی و تحصیل
در تهران و پاریس، ابولحسن بنی صدر باخت.
صادق قطبزاده، ابوالحسن بنی صدر، صادق طباطبائی و حسن حبیبی از حلقه پاریس
کاندیداهای آن انتخابات بودند در حالی که هنوز روحانیون از آیت الله خمینی اذن ورود
به رقابت را نداشتند. در تمام ماههای گروگان گیری، اداره کشور توسط شورای انقلاب،
آغاز جنگ ایران و عراق، انتخابات ریاست جمهوری، کشمکش بنی صدر و حزب جمهوری اسلامی
و عزل بنی صدر و ورود کشور به فاز درگیری مسلحانه با مجاهدین و سایر گروه های سیاسی
مخالف، حسن حبیبی در وزارت یا عضویت شورای انقلاب گردش امور را میپائید.
از مجموع این حوادث، به ویژه جدالی که بین چهار روحانی [دکتر بهشتی ، هاشمی
رفسنجانی، موسوی اردبیلی و علی خامنه ای] با دولت مهندس بازرگان و ابوالحسن بنی صدر
درگرفت، حبیبی دریافت آن چه از جامعه شناسی در ایران و فرانسه خوانده، دست کم در
این زمان به کار نمی آید. مردمی خشمگین در خیابان ها بودند که از مدیران جدید مدارا
و تعقل نمی خواستند و تحملی نداشتند.
در این جا مردمی فریاد کشان در صحنه بودند که به وعده سرنگون کردن اساس ظلم در
جهان، درافتادن با قدرت های بزرگ جهانی، در عین حال آب و برق مجانی و آبادانی کشور
به صحنه آمده و به هیچ محدودیتی راضی نبودند. حبیبی زودتر از دوستانش دریافت رام و
آرام کردن این انقلاب جز از عهده روحانیون برنمی آید.
اختلاف عمیق وی با بنی صدر و قطب زاده، دوستان از دوران نوجوانیش، آن جا بود که
آنان می خواستند بخت و اراده و توان خود را در دور کردن روحانیون از قدرت
بیازمایند، اما حسن حبیبی همان زمان ها به کسی گفته بود "آن ها ندیدند که همان اول
کار تنها مدافع ما از فرنگ برگشته ها که شخص آیت الله خمینی بود هم در مقابل این
موج سنگین عوامی گری، گاهی عقب می نشیند."
احسان نراقی در سال های بعد بازگفت که حبیبی از ابتدای جوانی مصلحت جوتر و میانه
روتر – و به تعبیر وی: جامعهشناستر – از دوستانش بود. نراقی که روزگاری سمت
راهنمائی و استادی بر حبیبی و بنی صدر داشت معتقد بود راهی که حسن حبیبی برای ماندن
و تاثیرگذاری محدود و به حد مقدور برگزید برای موقعیت ایران مفیدتر بود.
در فاصله سی و چهار سال بین دو ۱۲ بهمن، حبیبی، تدوین کننده اولین قانون اساسی،
عضو شورای انقلاب، وزیر علوم، کاندیدای اولین انتخابات ریاست جمهوری ایران، نماینده
اولین مجلس شورای اسلامی، وزیر دادگستری و سرانجام دوازده سال معاون اول رییس جمهور
شد. عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام و ریاست بنیاد ایران شناسی کارهائی بود که در
دوران احمدی نژاد هم حفظ شد، گرچه بیماری دیگر مجال کارش نمی داد.
ریش سفیدان تاریخ
اگر از وزیران دست راست و چپ قصه ها و افسانه ها و از وزیران نامداری مانند
حسنک، بزرگمهر، خواجه نظام الملک، خواجه نصیر طوسی، حاج ابراهیم کلانتر و قائم مقام
فراهانی بگذریم و روایت را از میانه های قرن نوزدهم میلادی آغاز کنیم اول از مستوفی
الممالک یاد باید کرد که ناصرالدین شاه در دولت مدرنی که از روی کپی کشورهای اروپا
ساخته شده بود او را "آقا" لقب داد و بی توجه به این که چه کسی صدراعظم [رییس قوه
اجرائیه] می بود، میرزا یوسف مستوفی الممالک به جزئیات امور دخالت نداشت و بر اساس
دعوت شاه ریش سفیدی می کرد.
با درگذشت میرزا یوسف، شاه به احترام، لقب "آقا" را به پسر چهارده ساله او میرزا
حسن خان مستوفی الممالک واگذار کرد و وی را خزانهدار کل مملکت هم شناخت، گرچه عملا
ریش سفیدی نصیب پسرعم او میرزا هدایت الله وزیر [پدر دکتر محمد مصدق] شد که مهر و
نیابت این نوجوان را برعهده داشت. از عجایب آن که آن نوجوان در پایان سلطنت قاجار و
اوایل پادشاهی پهلوی، مقام شیخوخت پدر یافت. ریش سفیدی شد که قلدری همچون رضاشاه هم
از وی حرف شنوی داشت و وساطت هایش را می پذیرفت.
از آن پس کسانی مانند مخبرالسلطنه هدایت، حسن پیرنیا مشیرالدوله، حسین پیرنیا
موتمن الملک، منصور السلطنه عدل، سهام السلطان بیات نقش ریش سفیدی را در کنار دربار
و دولت ها ایفا می کردند تا آغاز دهه چهل شمسی که صفی اصفیا یک مهندس دانش آموخته
در اروپا از حاشیه یک شخصیت جنجالی مانند ابوالحسن ابتهاج خود را در دولت اسدالله
علم به ریاست سازمان برنامه نزدیک کرد و در ریاست آن سازمان ماند تا جائی که نسل
جدید مدیران رسیدند.
مهندس صفی اصفیا در هفده سال بعد در سمت بزرگتر کابینه های مختلف ریش سفید و
موثر در گردش اداره کشور بود بی آن که هیچ نشانه ای از مقام طلبی و خودنمائی نشان
دهد. زندان جمهوری اسلامی را هم با همان متانت گذراند، در حالی که مهندس بازرگان
دهها بار گفت باید اصفیا را در همان جا که بود بنشانیم تا کار جلو رود. اما انقلاب
گوش شنوا نداشت و مهندس اصفیا هم حاضر به قبول این خطر نبود. و از آن پس دیگر کسی
در جایگاه مستوفی الممالکی ننشست تا زمانی که اکبر هاشمی رفسنجانی ریاست جمهوری را
برعهده گرفت و برای وزیران پیام فرستاد که سیاست را به او واگذارند و خود فقط به
دنبال بازسازی ویرانه های جنگ باشند.
با انتخاب حسن ابراهیم حبیبی به عنوان اولین معاون اول ریاست جمهوری ایران، مقام
سنتی ریش سفیدی، جایگاه قانونی گرفت و در عمل آشکار گشت، این جامعه شناس اهل ادبیات
برای همین کار ساخته شده است. او در هشت سال دولت سازندگی در این جایگاه ماند و پس
از دوم خرداد هم اولین حکمی که به امضای محمد خاتمی رسید متعلق به وی بود که چهار
سال بعد به اصرار خود و برای اداره موسسه ایرانشناسی واگذارش کرد.
احمدی نژاد هم با همه شوقی که به تغییر همه چهره ها، و گماردن خودی ها به جای آن
ها از خود نشان داد، هر دوره حکم ریاست بنیاد ایرانشناسی را برای حسن حبیبی تجدید
کرد و تا جان در بدن داشت در آن جایگاه ماند و موجد تحقیقات و تتبعات متعددی شد.
چنان که وقتی معاون اول ریاست جمهوری شد نیز از این کار باز نمیماند.
حبیبی در کنار نقش سنتی ریش سفیدی دولت، در زمانی که لطیفه و طنز جای خود را به
ترانه های انقلابی و شعارهای دشمن شکن داده بود، به تشویق گل آقا و با توجه به این
که کاریکاتور روحانیون ممنوع بود خود را هدف کارتون های روی جلد گل آقا قرار داد. و
تا دیگران را به مدارا عادت دهد در هر سالگرد گل آقا نشست تا کاریکاتوری دیگری از
وی بکشند.
به گفته صابری، بنیانگذار گل آقا، چندان در این کار موفق از آب در آمدند که
"خلخالی زمانی فشار آورد که کاریکاتورش پشت جلد گل آقا قرار گیرد" گرچه قانون
نگذاشت.
انقلابیون و سیاست مردان معمولا چهره هایی مانند حسن حبیبی را با همه کارآمدی
تاریخیشان نمیپسندند، اما حفظ کاراکترهای تاریخی، در دریائی از تعصبها کار آسانی
نبود. همین اندازه که هنگام مرگش دهها مقاله در نشریات مختلف چاپ شد که همه خاطره
خوشی از خوشدلیها و میانهرویها و خیرخواهیهای وی نوشتند. همین که کس به یاد
نداشت که بدی گفته و بدی خواسته باشد، در این دوران نایابی لبخند و تجلیل شعار و
فریاد، چهره ای متفاوت از وی ساخت.
در دومین روز درگذشتش، هادی حیدری و کارتونیست های شرق ذوقی به کار بردند و با
استعانت از احمد عربانی یکی از کارتون های وی را که روی جلد گل آقا چاپ شده بود با
دستکاری اندکی مناسب روز کردند. در آن جا حبیبی در باغی خبر میدهد که من دارم می
آیم و صابری گل آقا از پشت پرده ای به شاغلام فرمان می دهد چای دیشلمه بیار دکتر
اومده....
No comments:
Post a Comment