نوشته ای از : م . سیمین
شخصا بر این باورم که گاهی استفاده از ادبیات ساده و روان و اصطلاحا عامیانه، حتی در نوشته ها، منظور کلام را بهتر میرساند.پس ابتدای امر بر من ببخشایید اگر در این نوشته به زبان عامیانه سخن رفته است.
ستیز بین خرد گرایی و اطاعت بی چون و چرا سر دراز دارد. از ابتدای پیدایش بشر عده ای خواسته اند برای عده ای دیگر تکلیف بنویسند و همیشه در این میان کسانی بوده اند که از گفتن "نه" هراسی نداشته اند.
این ستیز این روزها به صفحات مجازی فیسبوک هم کشیده شده و در بین انبوهی از صفحات زرد و بی محتو...ا بعضا میبینید پیجهایی که قصد نقد افکار و رفتارهای به ارث رسیده را دارند و سعیشان بر این است که بفهمانند "نه" گفتن کار چندان سختی هم نیست.
به حیطه نقد ایدهء خدا و دین که میرسیم این جدال سخت تر و پررنگتر میشود. صد البته که باورمندان و معتقدان به دین هم با حرارت بیشتری در صدد دفاع از مقدساتشان بر می آیند و با نگاهی اجمالی به نوع برخورد این گروه میفهمید که هر چه "نه" بزرگتر باشد میزان برآشفتگی باورمندان از شنیدن این "نه" نیز بیشتر و شدیدتر است.
سخن من با آشفتگانیست که هر نقدی را به پای "توهین" به مقدساتشان میگذارند و در صدد دفاع از باورهایشان- که حضرت باری تعالی هم یکی از آن باورهاست- بر می آیند. که همانا "جهاد در راه حق" و "مبارزه با دشمنان خدا" از واجبات دین است و باعث سعادت ابدی ؛البته در دنیایی دیگر.
شخصا بر این باورم که گاهی استفاده از ادبیات ساده و روان و اصطلاحا عامیانه، حتی در نوشته ها، منظور کلام را بهتر میرساند.پس ابتدای امر بر من ببخشایید اگر در این نوشته به زبان عامیانه سخن رفته است.
ستیز بین خرد گرایی و اطاعت بی چون و چرا سر دراز دارد. از ابتدای پیدایش بشر عده ای خواسته اند برای عده ای دیگر تکلیف بنویسند و همیشه در این میان کسانی بوده اند که از گفتن "نه" هراسی نداشته اند.
این ستیز این روزها به صفحات مجازی فیسبوک هم کشیده شده و در بین انبوهی از صفحات زرد و بی محتو...ا بعضا میبینید پیجهایی که قصد نقد افکار و رفتارهای به ارث رسیده را دارند و سعیشان بر این است که بفهمانند "نه" گفتن کار چندان سختی هم نیست.
به حیطه نقد ایدهء خدا و دین که میرسیم این جدال سخت تر و پررنگتر میشود. صد البته که باورمندان و معتقدان به دین هم با حرارت بیشتری در صدد دفاع از مقدساتشان بر می آیند و با نگاهی اجمالی به نوع برخورد این گروه میفهمید که هر چه "نه" بزرگتر باشد میزان برآشفتگی باورمندان از شنیدن این "نه" نیز بیشتر و شدیدتر است.
سخن من با آشفتگانیست که هر نقدی را به پای "توهین" به مقدساتشان میگذارند و در صدد دفاع از باورهایشان- که حضرت باری تعالی هم یکی از آن باورهاست- بر می آیند. که همانا "جهاد در راه حق" و "مبارزه با دشمنان خدا" از واجبات دین است و باعث سعادت ابدی ؛البته در دنیایی دیگر.
خود را در دو موقعیت زیر فرض کنید:
شخص "ایکس" در حال فریاد زدن بر سر کارگر ساختمانی بیچاره ایست که نه راه به جایی دارد نه زبانی برای دفاع از خود. فرض بگیریم حرفهای شخص ایکس هم از دید شما "به حق" نیست. آیا در صدد دفاع از کارگر بیچاره بر می آیید؟؟ احتمال زیاد جواب اکثر قریب به اتفاق شما در این مورد آری خواهد بود.
سناریوی دوم: همان شخص ایکس با عینا همان حرفها ، اینبار اما به جای کارگر بیچاره ،وکیلی بسیار کارکشته و زبر دست که در کمال خونسردی به حرفهای ناحق شخص ایکس گوش فرا داده و لب از لب نمیگشاید.آیا باز در صدد دفاع بر می آیید؟؟ یا از ترس خوردن "پس گردنی" از جناب وکیل و یا شنیدن این جمله که : "یک عمر درس حقوق نخوندم که تو یک الف بچه ازم طرفداری کنی. خودم بلدم توی دادگاه چجوری به صلابه بکشمش" ، باز پس گرفتن حق را به خود زن یا مرد قانون واگذار میکنید؟
حالا مثال بالا را به مورد احقاق حق حضرت باری تعالی تعمیم بدهید. کسانی که در صدد دفاع از گفته های آن حضرت بر می ایند آیا غیر از اینست که در ناخودآگاهشان میدانند که "خدا"یی نیست و این باورها صرفا مربوط و زاییده ذهن خودشان است. یعنی در واقع در صدد دفاع از خودشان بر آمده اند. یا اینکه اگر به واقع به خدایی ایمان دارند این خدا اصلا قادر و توانا نیست. شخصی که قادر و تواناست از دیگران برای اعاده حق درخواست کمک نمیکند،آنچنان که حضرت در کتب مقدسش فرمان به جهاد و جنگ و امر به معروف و نهی از منکر داده. اصلا ایده جنگ با دشمن خدا در تناقض صریح با قادر مطلق بودن خداست. مگر میشود (بر فرض وجود )با قادر مطلق جنگید؟؟
واقعا چگونه با این تناقضات درونی زندگی میکنید؟؟
شخص "ایکس" در حال فریاد زدن بر سر کارگر ساختمانی بیچاره ایست که نه راه به جایی دارد نه زبانی برای دفاع از خود. فرض بگیریم حرفهای شخص ایکس هم از دید شما "به حق" نیست. آیا در صدد دفاع از کارگر بیچاره بر می آیید؟؟ احتمال زیاد جواب اکثر قریب به اتفاق شما در این مورد آری خواهد بود.
سناریوی دوم: همان شخص ایکس با عینا همان حرفها ، اینبار اما به جای کارگر بیچاره ،وکیلی بسیار کارکشته و زبر دست که در کمال خونسردی به حرفهای ناحق شخص ایکس گوش فرا داده و لب از لب نمیگشاید.آیا باز در صدد دفاع بر می آیید؟؟ یا از ترس خوردن "پس گردنی" از جناب وکیل و یا شنیدن این جمله که : "یک عمر درس حقوق نخوندم که تو یک الف بچه ازم طرفداری کنی. خودم بلدم توی دادگاه چجوری به صلابه بکشمش" ، باز پس گرفتن حق را به خود زن یا مرد قانون واگذار میکنید؟
حالا مثال بالا را به مورد احقاق حق حضرت باری تعالی تعمیم بدهید. کسانی که در صدد دفاع از گفته های آن حضرت بر می ایند آیا غیر از اینست که در ناخودآگاهشان میدانند که "خدا"یی نیست و این باورها صرفا مربوط و زاییده ذهن خودشان است. یعنی در واقع در صدد دفاع از خودشان بر آمده اند. یا اینکه اگر به واقع به خدایی ایمان دارند این خدا اصلا قادر و توانا نیست. شخصی که قادر و تواناست از دیگران برای اعاده حق درخواست کمک نمیکند،آنچنان که حضرت در کتب مقدسش فرمان به جهاد و جنگ و امر به معروف و نهی از منکر داده. اصلا ایده جنگ با دشمن خدا در تناقض صریح با قادر مطلق بودن خداست. مگر میشود (بر فرض وجود )با قادر مطلق جنگید؟؟
واقعا چگونه با این تناقضات درونی زندگی میکنید؟؟
No comments:
Post a Comment