بحران سیاسی حاکمیت اسلامی در ایران و نقش
نیروهای اپوزیسیون در داخل و خارج
نیروهای اپوزیسیون در داخل و خارج
بیش از یک قرن و اندیست که از انقلاب شکست خورده دموکراتیک (بورژوائی) مشروطیت میگذرد وتوده های مبارزه ایران هنوز اندر خم یک کوچه هستند. بدیگر سخن کماکان در پی گرفتن اولین حقوق شهروندی خویش که همانا آزادیهای صنفی و سیاسی -اجتماعی میباشد(از جمع شدنهای آزاد و تشکیل انجمنها و سندیکاها گرفته تا احزاب سیاسی), دست و پا میزنند و تا به امروز بیش از صدها هزار کشته ,مجروح ,معلول و تبعیدی از خود بجای گذاشته است .
آخرین تلاش توده های تحت ستم برای تحقق این خواست بنیانی, در تلاطم بحران زده مبارزه طبقاتی سالهای 56-57 و قیام ,هر چند ناخواسته ولی, پر شکوه بهمن (چرا که قرار نبود رخ دهد و از دست گردانندکان امور در رفت) و دلاوریهای مردم رزمنده و از جان گذشته در این روند,توسط رهروان(1) ملائی عقده ای و بی همه چیز, معلوم الحال و اسکیزوفرنیکی چون خمینی جلاد به گل نشست و فاجعه ای آغاز شد (2) که نه تنها یک نسل(33 سال) را سوزاند, بلکه کماکان دود آتش خانمان سوزش بر چشمان نسل بعدی نیز همچنان فرو میرود .
اینکه دقیقا کی و چگونه بتوانیم از این بختک دهشتناک یا سونامی ویرانگر حاکم بر ایران خلاص شویم خود مقوله ایست مجزا که این متن کوتاه قصد پرداختن به آنرا ندارد . هدف این مقاله همانا نظری کوتاه انداختن به "جریانات" مخالف(اپوزیسیون) حاکمیت تمامیت خواه مذهبی ولایت فقیه (بخوان وقیح ) میباشد , و اینکه آیا "نیروهای" موجود در این شرایط میتوانند به "رسالت "خویش جامعه عمل بپوشانند یا خیر .
***************
طبقه بورژوازی بیرون حاکمیت و مخالفین رنگارنگشان
در اینکه(1) شاه الهی ها( رهروان نیم پهلوی با ژست دموکرات منشی!!) همانند حاکمین حزب الهی پیروان ولایت وقیح دو روی یک سکه فساد و جنایت پیشه تمام عیار بورژوائی بوده وهستند شکی نمیباشد و من پشیزی برای این خادمان شونیسم آریائی-که درس خود را در 2500 سال گذشته پس داده اند-ارزش قائل نبوده و نیستم ! بزبانی ساده وعامیانه دیکتاتوری چکمه را بیشتر از نعلین چشیده ایم .
در اینکه (2) مجاهدین ,از همان سالهای خروجشان از ایران, با آن به اصطلاح شورای "ملی" مقاومت و جفتک پراکنی های بعدیشان , بخوان وقاحت- ننگ وصلت با صدام و امپریالیستها , حناشان دیگر رنگی ندارد نیز حرفی نیست !
حال آنکه (3) هواداران " جنبش سبز " ,درون و بیرون ایران ,چه در سر می پرورانند خود داستانی دیگر است. اینان را شاید بشود به دو دسته تقسیم کرد . یکی آنهائی که کماکان سنگ موسوی و کروبی - پیرو "خط امام" راحلشان - را به سینه میزنند (بخوان دروغ گویان پست فطرتی که دستانشان تا مرفق بخون هزاران انقلابی آغشته است) و بیشرمانه با حمایت از قانون اساسی ارتجاعی موجود, کماکان هر طوری شده, خواهان حفظ نظام ننگین اسلامی ,با رنگ و لعاب به اصطلاح رفرمیسم غیر قابل حصول را, مدح نظر داشته و دارند. برای نویسنده این سطور کلام از بیان این همه پرروئی و بیشرمی عاجز است . ننگ و نفرت توده های آزادیخواه نثار این دریوزه گان بورژوا مسلک بی کرواتی باد. دسته دوم را آنانی شامل میشوند که از قرار سعی در استفاده ابزاری,مایکیاولی , از این دو آدمخوار مسلمان را داشته و برای رسیدن به مدینه فاضله دروغینشان , بخوان "دموکراسی بورژوائی" (یعنی کشک) از هر گونه شیوه و حربه ای ابا نخواهند داشت و میخواهند سود ببرند . دغلبازان / سیاست بازان همیشگی ای که نان را به نرخ روز میخورند! طبعا اینان نیز از نظر بنده یاوه گویان مرتجعی بیش نیستند و در جرگه بالائی ها میگنجند و از نظر من طرد شده .
میماند(4) "جمهوری خواهان " و افراد مستقلی که لزوما تعلق سازمانی و حزبی خاصی ندارند و لائیکهای لیبرال منش دسته چندم و پوسیده "جبهه ملی" و الی آخر را ,بخوان سوسیال دموکراتهای تو خالی , نیز شامل میشوند. میتوان گفت که اینان شاید"بزرگترین طیف " را در خارج کشور تشکیل بدهند . البته اینان در چند ماه گذشته در دو نوبت (یکبار در سوئد و اخیرا در بلژیک) سعی کرده اند "وحدتی" میان خویش بر قرار نموده و به اصطلاح "آلترناتیوی" در مقابل دیگر گرایشهای فوق الذکر برای خود علم کنند. اینکه کی و با چند "قربانی" ازمیان خود خواهند توانست به این مهم نائل آیند را زمان روشن خواهد نمود. ناگفته نماند که در مورد بعضی افراد (مثل سازگارها, نبوی ها ,مخملباف ها , سروش ها, حمید دباشی ها....) بند بازی در میان گروه 3 و4 (و حتی اخیرا و بعضا از در استیصال در کنار وصلتی خجولانه با سلطنت طلبان) بمانند آب خوردن شده وهدف "مقدس" همانا رسیدن بر سر قدرت میباشد, حالا در زیر چه نام و نشانی مهم نیست .
*****************************
گرد هم آئی عده ای از نیروهای به اصطلاح چپ در خارج
در اینکه (2) مجاهدین ,از همان سالهای خروجشان از ایران, با آن به اصطلاح شورای "ملی" مقاومت و جفتک پراکنی های بعدیشان , بخوان وقاحت- ننگ وصلت با صدام و امپریالیستها , حناشان دیگر رنگی ندارد نیز حرفی نیست !
حال آنکه (3) هواداران " جنبش سبز " ,درون و بیرون ایران ,چه در سر می پرورانند خود داستانی دیگر است. اینان را شاید بشود به دو دسته تقسیم کرد . یکی آنهائی که کماکان سنگ موسوی و کروبی - پیرو "خط امام" راحلشان - را به سینه میزنند (بخوان دروغ گویان پست فطرتی که دستانشان تا مرفق بخون هزاران انقلابی آغشته است) و بیشرمانه با حمایت از قانون اساسی ارتجاعی موجود, کماکان هر طوری شده, خواهان حفظ نظام ننگین اسلامی ,با رنگ و لعاب به اصطلاح رفرمیسم غیر قابل حصول را, مدح نظر داشته و دارند. برای نویسنده این سطور کلام از بیان این همه پرروئی و بیشرمی عاجز است . ننگ و نفرت توده های آزادیخواه نثار این دریوزه گان بورژوا مسلک بی کرواتی باد. دسته دوم را آنانی شامل میشوند که از قرار سعی در استفاده ابزاری,مایکیاولی , از این دو آدمخوار مسلمان را داشته و برای رسیدن به مدینه فاضله دروغینشان , بخوان "دموکراسی بورژوائی" (یعنی کشک) از هر گونه شیوه و حربه ای ابا نخواهند داشت و میخواهند سود ببرند . دغلبازان / سیاست بازان همیشگی ای که نان را به نرخ روز میخورند! طبعا اینان نیز از نظر بنده یاوه گویان مرتجعی بیش نیستند و در جرگه بالائی ها میگنجند و از نظر من طرد شده .
میماند(4) "جمهوری خواهان " و افراد مستقلی که لزوما تعلق سازمانی و حزبی خاصی ندارند و لائیکهای لیبرال منش دسته چندم و پوسیده "جبهه ملی" و الی آخر را ,بخوان سوسیال دموکراتهای تو خالی , نیز شامل میشوند. میتوان گفت که اینان شاید"بزرگترین طیف " را در خارج کشور تشکیل بدهند . البته اینان در چند ماه گذشته در دو نوبت (یکبار در سوئد و اخیرا در بلژیک) سعی کرده اند "وحدتی" میان خویش بر قرار نموده و به اصطلاح "آلترناتیوی" در مقابل دیگر گرایشهای فوق الذکر برای خود علم کنند. اینکه کی و با چند "قربانی" ازمیان خود خواهند توانست به این مهم نائل آیند را زمان روشن خواهد نمود. ناگفته نماند که در مورد بعضی افراد (مثل سازگارها, نبوی ها ,مخملباف ها , سروش ها, حمید دباشی ها....) بند بازی در میان گروه 3 و4 (و حتی اخیرا و بعضا از در استیصال در کنار وصلتی خجولانه با سلطنت طلبان) بمانند آب خوردن شده وهدف "مقدس" همانا رسیدن بر سر قدرت میباشد, حالا در زیر چه نام و نشانی مهم نیست .
*****************************
گرد هم آئی عده ای از نیروهای به اصطلاح چپ در خارج
شهر کلن آلمان ,بتاریخ دوم تا چهارم تیرماه 1391(22 تا 24 ژوئن2012) ,شاهد گرد هم آئی 250 تن از عقب افتاده ترین طیفهای چپ سنتی و اتوریته گر ایرانی در خارج کشور بود . مائوئیستهای وطنی, استالینیستهای شرمگین و نه چندان شرمگین , ترتسکیستها پرچانه و "حکمتیست" هائی که خود را "از ما بهترون"حساب میکنند (بخوان ورشکستگان چپی اقتدارگرا, سلطه طلب و زپرتی ) بعد از 3 دهه وراجی های همیشگی و غوطه خوردن در لاک سکتاریسم تعفن انگیزشان , تازه بعد از" دو سال تلاش تدارکاتی" , هنوز درسر خیال خام وحدت "نیروهائی پرولتری" را ,آنهم در هزاران کیلومتر خارج از "وطن" ,می پرورانند. رو که نیست سنگ پای قزوینه!! یکی نیست به اینان بگوید: پدرتان خوب مادرتان خوب دنیا رو آب برده و شما ها رو خواب ! کی میخواهید بیدار شوید!؟
دیوار برلین فرو ریخت, "اتحاد جماهیر" مرگبار به اصطلاح شوراها زرتش قمصور شد و از هم پاشید.... چین گذار از سرمایه داری دولتی به خصوصی را با گامهای بلند و شتابزده طی کرده و کماکان دگر اندیشان را شکنجه و زندان و سرکوب میکند....تازه هنوز"حزب اتحاد کمونیستی ایران" (بخوان محفل یه مشت آدمهای عقب افتاده) در غربت مفتخر به پیروی از تز " دیکتاتوری پرولتاریا" (بخوان بورکراتهای یه مشت مفتخورعقده ای و عاشق قدرت حزبی حاکم بر دولتی سرکوبکر و جانی ) میکند و خود را تافته جدا بافته از دیگر رفقای فسیل شده عهد بوقشان میداند !! تازه بماند که همین دو دوجین آدم فکسنی خارج گود نشین ,دقیقا بخاطر نبودن در صحنه واقعی مبارزه طبقاتی در ایران ,درسی سال گذشته به چندین شقه (مثل هم کیشان ترتسکیست شان در اقصی نقاط جهان) منشعب گردیده اند و خنده دار آنکه هر کدام خود را "حکمتی " اصیل میداند!! انکار این منصور آقای حکمت چه تحفه نطنزی بوده که برای رهرو بودن صادقش ,مثل هواداران لنین دیکتاتور و مائوی عقب افتاده, هر کدام میبایست گوی سبقت را از دیگری در" لنینیست " خواندن و "مائویست" بودن اصیل خویش بربایند !!
باری, عمده افراد گرد هم آمده در شهر کلن را میتوان جمع محافلی دانست که به اقتضای تاریخی هر کدام چیزی بیشتر از جمع یک مشت آدمهای منجمد شده دربینش ذهنی شان محسوب نمی گردند .اینان را نه نمیتوان و نه میبایست نیروئی حقیقی و ملموس در مبارزه حاد طبقاتی درون ایران دانست!! نا گفته نماند بجز کوموله و "حزب کمونیست "ش(3), که کماکان با حضور سیاسی - نظامی "دستی بر آتش دارد" , بقیه نان "نوستالژیک" گذشته ای نه چندان پر"افتخاری"را میخورند که شرم ثبت در تاریخ بر پیشانیشان سنگینی میکند.اکثریت قریب به اتفاق اینان عمدتا جز چند صباحی حضور ناقابل-دقیقا گفته باشم حداکثر دو سال- در تهران و آنهم با چاپ و تکثیر چند هزار تائی تراکت و نشریه بی محتوا "تاریخچه"ای ندارند که بخواهند در گرفتن "قدرت سیاسی" در آینده برای خود حساب باز کنند(بماند, بر فرض محال هم اگر بتوانند, ارزانی شان باد آن قدرت کذائی )!! اینان خیلی همت کنند فقط توان برگزاری تظاهرات و میتینگهای یکنواخت همیشگی شان(که آنهم روز بروز تعداد شرکت کنندگانشان فقط به خودی ها محدود میشود) را در کشورهای که مقیم آن میباشند خواهند داشت و بس ! و طبعا مردم را با اینان کاری نیست. چرا که این "دوستان" کماکان با تفکر اقتدارمنشانه و آقا بالا سر مآبانه معتقد به "رهبری" توده ها - تازه آنهم از استکهلم , پاریس , فرانکفورت , لندن , واشنگتن و...- وبردنشان به "مدینه فاضله"اشان(بخوان همان حاکمیت بورژوائی اما اینبار به رهبریت اینان و اسامی رنگارنگ و کذائی حزبی "کمونیست" ) میباشند! یعنی فقط اینان هستند که "میفهمند" و توده ها یک مشت "گوسفندانی "هستند که میبایست دنباله رویشان باشند.همان خزعبلاتی که مارکس و انگلس و لنین و استالین و ترتسکی و مائو ...گفتند و نوشتند و به آن عمل کردند....و نتایج نکبت بارش را نیز دیده و تکرار آن در اینجا لزومی نیست . باری ,خیلی ساده گفته باشم ,شماها دیگر بد جوری کور خوانده اید.تاریخ حکم مرگ بینش ضد بشریتان را سالهاست که نواخته.... هیهات که شماها را گوش شنوائی نیست.
************************
حال آنکه آنارشیسم, بینش همسو گرایانه تمامی انسانهای آزادیخواه , به ما می آموزد که نه تنها رهائی طبقات زحمتکش ( وانسانها بطور اعم) توسط خودشان قابل حصول میباشد بلکه اینراه را یک شبه و آنهم در جامعه ایران-با مقتضیات تاریخی فرهنگی سیاسی بر شمرده که بر همگان آشکار میباشد- نمیتوان پیمود و به این زودیها شاهد بود. چرا که ما نه تنها معتقد به گرفتن قدرت سیاسی و تشکیل دولتی دیگر(چه از بالا و چه از "پائین") نبوده و نیستیم ,بلکه برای ما فقط و فقط قدرت اجتماعی انسانهای میلیونی معنا میدهد و نه احزابی که با هزار و یک تحقیر از بالا برهمگان حکومت میکنند... آش همان آش و کاسه همان کاسه! آنارشیستها بر خلاف تمامی دگر اندیشان سنتی چپ ,که در بالا ذکر آن رفت ,معتقدند این روندیست طولانی و میبایست بذرهای اولیه را کاشت و با آب پاشی مستمر و نگهداری از جوانه ها ی سر کشیده به تدریج باغچه ای سبز و زیبا را در آینده تحویل گرفت . بدیگر سخن جایگزینی روابط ارباب و رعیتی در بینش و نگرش انسانها( بخوان قبول نگرش بالائی ها توسط پائینی ها و قدرت سیاسی چند هزار ساله حاکم بر جوامع بشری) به روابطی برابر و انسانی و نفی هر گونه زور و ستم از طرف هر فرد و گروه بر دیگران کار چند ساله نمیباشد. نهادینه ساختن فرهنگ نوین بشری کاریست درازمدت وطولانی .غیر از این به هذیان گوئی دچار شده و تراژدی 100 و اندی سال گذشته را اینبار بگونه مضحک تکرار خواهیم کرد. پس آستین ها را بالا بزنیم و بکاری پیگیر دست بزنیم,کاری کارستان,راهی بغیر از این نیست رفقا .
نابود باد بینش "از ما بهترون" احزاب متعفن به اصطلاح چپ
زنده باد همبستگی, عشق ,برابری و کمک متقابل
زنده باد آنارشی
پیمان پایدار
************************
(1)اینکه این جریان (منظور بینش مذهبی و مرتجع بالا دست بر دیگر ترفندهای غیر مذهبی و بعضا لیبرال در کنار نیروی هر چند کوچک چپ سنتی و اقتداد گر که در 'سازمان چریکهای فدائی خلق' تبلور یافته بود) چگونه توانست خود را قبل از قیام بهمن 57 به "آلترناتیو" امپریالیستی تبدیل گرداند, و با بکجراه بردن و هرز دادن نیروهای غیر مذهبی و لائیک خود را بر همگان سوار کند و پس از بدست گرفتن قدرت به تدریج به برنامه شوم تمامیت خواهی مذهبی اش جامعه عمل بپوشاند, را در اینجا فاکتور میگیرم . من در اینمورد چه آنزمان که خود هوادار همان سازمان چفخا بودم-عمدتا در "شکوفائی مبارزاتی" ام در سالهای 1981 تا 1983 در پاریس -و چه در 22 سال گذشته که پیرو بینش آنارشیستی میباشم (هم در نشریه 'نه خدر'-1380 تا 1384- که خود بنیانگذارش بودم و هم در اینجا )به اندازه کافی قلم فرسائی کرده و تکرار آنرا در اینجا لازم نمیدانم.
البته ناگفته نماند که جامعه ما و فرهنگ مبارزاتی صد و اندی سال گذشته در اساس با مشکلات عدیده ای روبرو بوده و بقول معروف خانه از پای بست ویران است و گرنه بعد از این همه جانفشانی ها عقب گردی اینچنینی به این سادگی ها نمیتوانسته رخ داده باشد!! بزبانی ساده تر " تجدد خواهی" و یا " مدرنییت "ما پایش میلنگیده و فرهنگ کورکورانه پیروی کردن از "رهبر" (مثلا شاه ان شاه آری از مهر و امام دجال) و بینش دیکتاتور مابانه ریشه در خون و رگ هر ایرانی داشته و دارد . و تا بر روی این مقوله فرهنگی کار اساسی نکنیم (بخوان با تعلیم و تربیت دموکراتیک که از بدو تولد در جامعه نهادینه میبایست گردد) همچنان اندر خم کوچه های تنگ و تاریک خفت و خواری دنباله روی از کیش شخصیت و.... خواهیم ماند. برای همین است که آنارشیسم (تفکر چندین هزار ساله برای رهائی بشریت از چنگال نادانی و نفی سازمان یافته زور و ستم ...و حتی نفی دموکراسی کاذب غربی حاکم بر جهان) ,که به معنی اعتقاد داشتن به ابتدائی ترین آزادی های فردی و اجتماعی بدون اما و اگر و شاید هست, بهترین راه برای رسیدن بشریت- یکبار و برای همیشه -به آزادگی ,فرهیختگی و وارستگی بوده و میباشد.
*******
(2)چرا که از یکطرف جامعه طاعون زده ایران بار مضاعف اعتیاد خانمان برانداز 5-7 میلیون نفری از جوانان را بر دوش میکشد و از طرف دیگر خفت و خوار گرداندن میلیونی زنان مبارز را نیز , در پی قوانین فوق ارتجاعی حاکم و تبدیل کردن زنان به بردگان سکسی-جنسی- و تقویت حاکمیت "شرعی" اسلام ننگین ,با قرار دادن مردان بر بالای سر زنان -شونیسم نکبت بار-با خود حمل میکند.البته در این زمینه خوشبختانه زنان ما توانسته اند تا حدی سر بلند بیرون آیند و به نظر من از پیشروترین اقشار جامعه کنونی ایران محسوب می گردند.در انقلابات بعدی زنان چه از قشر کارگر و چه تحصیلکرده (از طبقات و اقشار مختلف) پرچمدار جنبش آزادیخواهی خواهند بود. در این زمینه هیچ شکی ندارم .
*******
(3)بماند که مبارزه درکردستان خود مقوله ای مجزاست .چرا که علاوه بر مقوله طبقاتی و ضد رژیمی مسئله ستم مضاعف ملی را نیز شامل میشود و در اینجا فرصت پرداختن به آن نمیباشد .
No comments:
Post a Comment