باغبان مخملباف، نقدی از مجله "ورایتی"
درباره مستند تازه محسن مخملباف
ریچارد کویپرز - ورایتیVariety
محسن مخملباف، فیلمساز ایرانی در تبعید و پسرش میثم در مستندی جذاب و گیرا به نقش فردی و سیاسی ادیان می پردازند. پدر و پسر دوربین هایشان را به باغ های زیبا و با شکوه بهایی در حیفا و عکا می برند تا صدای مومنین صلح دوست را بشنوند و آن چهرا می شنوند با تاملات سینمایی خود می آمیزند تا اثری هنری، جذاب و ملموس و فکر برانگیز پدید آورند و یک گفتگوی سینمایی را شکل دهند.
اگر چه به نظر می رسد اکران تجاری این فیلم محدود خواهد بود، اما فیلم عمر درازی را در جشنواره ها و محافل سینمایی خاص طی خواهد کرد.
در ابتدای فیلم مخملباف صراحتا اعلام می کند که پیرو مسیحیت، اسلام، یهودیت، آیین بهایی و یا هیچ دین دیگری نیست و مرکز جهانی آیین بهایی را از این رو انتخاب کرده است که این آیین ایرانی است و میلیون ها پیرو در سراسر جهان دارد.
آیینی که ۱۷۰ سال پیش در ایران شروع شده و از همان زمان تا کنون پیروانش در ایران تحت آزار و محرومیت بوده اند. هر چند که از اصول اولیه این آیین باور به صلح است.
مخملباف، با هوشی تمام صرفاً با دادن اطلاعاتی اولیه از آیین بهایی، داستان فیلمش را به حرکت در می آورد. سپس برای ادامه فیلم یک استراتژی می ریزد، جدل با دو دوربین پدر و پسر، که اولی جنبه های مثبت دین را می بیند و دومی جنبه های منفی آن را. و دوربین سومی گهگاه ناظر بر گفتگوی هر دو می شود تا بشنود و ببیند آن چه را هر کدام یافته اند. فیلمساز با این استراتژی به سادگی فوق العاده ای دست می یابد.
محسن همراه می شود با (اِئونا) باغبانی از اهالی پاپانیوگینی که برای تحقق رویاهایش به این باغ ها آمده است و میثم به سراغ زنی می رود که با شوق و شادی فراوان از ایمانی که یافته است سخن می گوید:
"ما انسان ها گل های یک باغیم و برگ های یک درخت."
(کنایه ای از یگانگی و تنوع توامان انسان) ایده ای که به سختی می توان آن را به نقد کشید.
محسن و میثم بر سر نقش مثبت و منفی دین به جدل می پردازند و با گسترش گفتگوی زنده خود این سوال جدی را مطرح می کنند که نقش ادیان در خشونت، و جنگ و صلح جهان چیست؟
پدر می گوید ایمان نیروی قدرتمندی است که می تواند برای صلح جهانی به کار گرفته شود و پسر جواب می دهد که ادیان جز تخریب جهان کاری نکرده اند و تخریب گری آن ها قابل اصلاح نیست. (نمونه اش طالبان) سرانجام میثم باغ را ترک می کند تا اندیشه های خود را گسترش دهد و به اورشلیم می رود. او در عین نمایش مومنین در حال عبادت از خود ناامیدانه می پرسد چگونه می شود دیوار ندبه (مهم ترین مرکز جهانی یهودیان) همسایه دیوار به دیوار مسجدالاقصی باشد؟
پدر و پسر در کنار گفتگوهای متمدنانه و جذابشان در مورد فیلم و سینما، موفق می شوند از طریق جدلی دو جانبه فیلمی سرگرم کننده و جذاب بسازند، برای مخاطبینی که می خواهند بدانند چرا هنوز مردم به سوی ادیان می روند و آماده اند موضوع را از همه جنبه های آن ببینند و بشنوند.
تصاویر فیلم با رنگ های درخشنده شان بسیار چشم نوازند. هرچند که نماهای (دید پرندگان) از آسمان به صورت سیاه و سفید ناظر بر باغ هاست بر این زیبایی رنگی، چندان نمی افزاید.
موسیقی لطیف (پائول کولیر) در جای صحیح خود گذاشته شده، تا این مجموعه را از نظر تکنیکی و حرفه ای کامل کند.
ریچارد کویپرز - ورایتیVariety
محسن مخملباف، فیلمساز ایرانی در تبعید و پسرش میثم در مستندی جذاب و گیرا به نقش فردی و سیاسی ادیان می پردازند. پدر و پسر دوربین هایشان را به باغ های زیبا و با شکوه بهایی در حیفا و عکا می برند تا صدای مومنین صلح دوست را بشنوند و آن چهرا می شنوند با تاملات سینمایی خود می آمیزند تا اثری هنری، جذاب و ملموس و فکر برانگیز پدید آورند و یک گفتگوی سینمایی را شکل دهند.
اگر چه به نظر می رسد اکران تجاری این فیلم محدود خواهد بود، اما فیلم عمر درازی را در جشنواره ها و محافل سینمایی خاص طی خواهد کرد.
در ابتدای فیلم مخملباف صراحتا اعلام می کند که پیرو مسیحیت، اسلام، یهودیت، آیین بهایی و یا هیچ دین دیگری نیست و مرکز جهانی آیین بهایی را از این رو انتخاب کرده است که این آیین ایرانی است و میلیون ها پیرو در سراسر جهان دارد.
آیینی که ۱۷۰ سال پیش در ایران شروع شده و از همان زمان تا کنون پیروانش در ایران تحت آزار و محرومیت بوده اند. هر چند که از اصول اولیه این آیین باور به صلح است.
مخملباف، با هوشی تمام صرفاً با دادن اطلاعاتی اولیه از آیین بهایی، داستان فیلمش را به حرکت در می آورد. سپس برای ادامه فیلم یک استراتژی می ریزد، جدل با دو دوربین پدر و پسر، که اولی جنبه های مثبت دین را می بیند و دومی جنبه های منفی آن را. و دوربین سومی گهگاه ناظر بر گفتگوی هر دو می شود تا بشنود و ببیند آن چه را هر کدام یافته اند. فیلمساز با این استراتژی به سادگی فوق العاده ای دست می یابد.
محسن همراه می شود با (اِئونا) باغبانی از اهالی پاپانیوگینی که برای تحقق رویاهایش به این باغ ها آمده است و میثم به سراغ زنی می رود که با شوق و شادی فراوان از ایمانی که یافته است سخن می گوید:
"ما انسان ها گل های یک باغیم و برگ های یک درخت."
(کنایه ای از یگانگی و تنوع توامان انسان) ایده ای که به سختی می توان آن را به نقد کشید.
محسن و میثم بر سر نقش مثبت و منفی دین به جدل می پردازند و با گسترش گفتگوی زنده خود این سوال جدی را مطرح می کنند که نقش ادیان در خشونت، و جنگ و صلح جهان چیست؟
پدر می گوید ایمان نیروی قدرتمندی است که می تواند برای صلح جهانی به کار گرفته شود و پسر جواب می دهد که ادیان جز تخریب جهان کاری نکرده اند و تخریب گری آن ها قابل اصلاح نیست. (نمونه اش طالبان) سرانجام میثم باغ را ترک می کند تا اندیشه های خود را گسترش دهد و به اورشلیم می رود. او در عین نمایش مومنین در حال عبادت از خود ناامیدانه می پرسد چگونه می شود دیوار ندبه (مهم ترین مرکز جهانی یهودیان) همسایه دیوار به دیوار مسجدالاقصی باشد؟
پدر و پسر در کنار گفتگوهای متمدنانه و جذابشان در مورد فیلم و سینما، موفق می شوند از طریق جدلی دو جانبه فیلمی سرگرم کننده و جذاب بسازند، برای مخاطبینی که می خواهند بدانند چرا هنوز مردم به سوی ادیان می روند و آماده اند موضوع را از همه جنبه های آن ببینند و بشنوند.
تصاویر فیلم با رنگ های درخشنده شان بسیار چشم نوازند. هرچند که نماهای (دید پرندگان) از آسمان به صورت سیاه و سفید ناظر بر باغ هاست بر این زیبایی رنگی، چندان نمی افزاید.
موسیقی لطیف (پائول کولیر) در جای صحیح خود گذاشته شده، تا این مجموعه را از نظر تکنیکی و حرفه ای کامل کند.
No comments:
Post a Comment