اشک فشانی فعالان زن خایه دار، در سوگ والا گُه هر زهرا پهلوی
به نقل از صفحه رفیق روزای عزیزمان
archiverosa.blogspot.pe
رزا: شاه دخت زهرا خانم، دقیقن در روز "کشف حجاب" رضا خانی درگذشت.
شادی امین مینویسد: اشرف پهلوی یک روز قبل از سالگرد "کشف حجاب" مُرد. آیا ما میتوانیم بدون ترس از نزدیک شدن به تاریخمان و چالش جدی نگاه "جنسیت زده" به این تاریخ زنده بمانیم؟
مهر انگیز کار مینویسد: شگفتا از بازی های چرخ روزگار که تاریخ مرگ این بازیگر سیاسی را روز 17 دی قرار داد. روز کشف حجاب اجباری توسط پدرش رضا شاه که خود پاره ای است مهم و تاثیرگذار در تاریخ سیاسی و اجتماعی معاصر ایران.
خانم مهرانگیز کار - خانم شادی صدر - خانم شادی امین - آقای سیروس ملکوتی همه از کسانی هستند که جو گیر شدند و در فیسبوک خودشان از این خانم تجلیل کردند.
رزا: از کودکی اسم اشرف پهلوی را شنیده بودم. مثل رکن دو و ساواک مخوف بودند. عکسش را ندیده و فکر می کردم زنی باشد خبرچین و اگر روزی به مدرسه ی ما بیاید، باید حسابی زیپ دهانم را ببندم. اصلن افتخاراتی نداشت. میگفتند مصدق را برکنار کرده و توطئه کرده... بعد از انقلاب بود که عکس پیرمرد را بلاخره دیدم. نمی دانستم آنوقتها برای فمینیست بودن باید طرف اشرف را بگیرم! از "کشف حجاب" دفاع کنم!
اینروزها پول های اهدایی چه کار که نمی کند. بعد از سالها گفتم ببینم این اشرف دیگر چه موجودی ست که قهرمان "فعالین زنان شده!
روحشان قرين رحمت. من نميدانستم كه ايشان چقدر خدمات بسيار زيادي نسبت به ايران و ايراني داشتند. زنان ايران به ايشان مديونند.
اشرف پهلوی سرانجام به جبران ناکامی های جاه طلبانه خود که از جنسیت او مایه می گرفت، تغییر در موقعیت حقوقی و اجتماعی و رفاهی زنان را وجهه همت قرار داد. راه سازمان ملل متحد را پیش گرفت. سازمان زنان ایران با ریاست عالیه او منشاء بسیار خدمات شد که دو بانوی انقلابی سرشناس، در روزهای ملتهب انقلاب راه افتادند.
اشرف پهلوی، خواهر دوقلوی محمدرضاشاه پهلوی، به عنوان یکی از چهرههای تأثیرگذار دربار پهلوی، چهارم آبان ۱۲۹۸، پنج ساعت پس از محمدرضا در تهران به دنیا آمد. نام اصلی وی زهرا است که پس از به سلطنت رسیدن پدرش، رضاشاه، به اشرف الملوک ملقب شد.
اشرف در سن ۱۷ سالگی به توصیه پدرش رضاشاه پهلوی با علی قوام پسر قوامالملک شیرازی ازدواج کرد که بعد از شهریور ۱۳۲۰ این ازدواج به طلاق انجامید.
رضاخان علاوه بر مادر اشرف سه زن ديگر هم داشت. يكى قبل از تاج الملوك به اسم صفيه خانم (همدانى) كه دخترى به نام همدم السلطنه از او داشت و دو زن بعد از مادر اشرف اولى توران اميرسليمانى دختر مجدالسلطنه اميرسليمانى بود كه ثمره اين ازدواج پسرى به نام غلامرضا شد. اما اين ازدواج بيش از يك سال دوام نياورد و رضا خان به دليلى نامعلوم توران را طلاق داد و يكى دو سال بعد با عصمتالملوك دولتشاهى ازدواج نمود كه وى چهار فرزند به نامهاى عبدالرضا، احمدرضا، محمودرضا و فاطمه براى رضاخان به دنيا آورد.
رزا: خانواده ی من هیچگونه افتخاری نداشت. نه حجاب از سر زنان کشید نه حجاب را اجباری کرد. نه با قلدری رضا خانی، من را مجبور به ازدواج کرد و نه چند همسری ملوکانه داشت. نه میدانست حقوق بشر چیست و نه هیچکدام از زنانمان با سازمانهای زنان پهلوی به آزادی رسیدند. هیچکدام نه نماز می خواندند و نه بی خدا بودند! سنگین ترین کتابی که به دستم دادند تاریخ کسروی بود. بعدها با کتابهای فالاچی حال می کردم. هنوز هم نه می فهمم که این فمنیست خایه دار از کجا مُد شده و نه علاقه ای به این انسان نماها دارم. چگونه است که مردی مستبد که حداقل 4 زن را ماشین جوجه کشی اش کرده، دختر 17 ساله اش را به زور شوهر داده پدر معنوی آزادی زنان خایه دار شده، چون حجاب را از سر زن کشیده؟
چگونه است که دختر عقده ای اش "رئیس زنان کُل ایران" با آلزایمر در 96 سالگی، قهرمان آزادی زن امروز است؟ با تنها یک کتاب خاطرات که خود پرده از توطئه های سیاسی/اجتماعی اش برمی دارد و به حماقت می نویسد: اشتباه برادرش این بوده که به سفارش آمریکا، تصمیم گرفته بود مقداری آزادی و دمکراسی بدهد !!! او اینک ایدول این فمنیستهای خایه دار می شود!!!
والا گه هر اشرف پهلوی، زهرا خانم سلطنتی و والا گُه هر ها شادی امین/صدر وبقیه ی زهرا خانم ها ی خایه دار فمینیست، هر روز برایمان از جعبه ی جادویی قدرت، زامبی هایی بیرون می کشند بنام حقوق بشر، حقوق زنان، عدالت برای همجنسگرایان و...
بعد از این بر فمینیسم و خایه اش باید رید !
مرتبط:
برای خواندن کل مطالب در منبع روی تیتر آن کلیک کنیم.
حمیدرضا یوسفی
اشرف پهلوی ساعاتی بعد از مرگ نه فقط تبدیل به یک قهرمان آریایی در رسانههای فارسی زبان شد، بلکه آنگونه نمایانده شد که گویا در دوران زندگی خود قربانی نیز بوده است؛ به باور گروهی از مدافعان حقوق زنان،اشرف قربانی جنسیت و زن بودن خود میشود. او سوژه قربانی است که به دلیل جنسیت و زن بودن خود نه فقط آماج روایتهای جنسی و مبتذل بلکه مورد هجوم انباشتی از داستانهای فراواقعی تاریخی قرار گرفته است. با توجه به این مواجهه، اشرف پهلوی اگر به کمک مرگ از دست حقایق تاریخی فرار کرد، به نظر میرسد قرار است به واسطهی جنسیت و زن بودن خود به نوعی دیگر «رستگار» شود. در کمتر از چند ساعت جای متهم عوض میشود؛ اشرف پهلوی قربانی و طلبکار است و مردانه بودن روایت تاریخی تبدیل به ابزاری برای تطهیر ۹۶ سال زندگی اشرف میشود. اگر در مردانه بودن روایتهای تاریخی شک نداشته باشیم، اما باید به روایتهایی شک کرد که به اسم دفاع از حقوق زنان، چشم بر سرکوب زنان فرودست جامعه به دست کسانی مانند اشرف میبندند و او را تبدیل به سوژه قربانی تاریخ میکنند.
ماجرای قهرمان شدن آدمها پس از مرگ در جامعهی ایرانی، ماجرای جدیدی نیست. معمولاً بعد از مرگ در جامعه ایران تاریخ با همهی اسناد و مدارکش به تعلیق در میآید
اطرافیان اشرف با توجه به تواناییها و شجاعتی که در او سراغ داشتند، وی را در مقایسه با برادر دوقلویش برای نشستن بر مرکب قدرت به مراتب شایستهتر میدیدند. اکنون نیز کسانی اشرف را قربانی جنسیت و ناکام در تحقق تواناییهایش به دلیل زن بودنش میدانند. اما آیا چنین نگاهی، نگرشی تقلیل گرایانه نیست که چشم بر جایگاه او در شاهراه قدرت سیاسی میبندد و با مرکزیت بخشی به جنسیت اشرف، به عنوان سرپوشی بر جایگاههای فرادستانه او و فسادهای ناشی از آن عمل میکند؟ اشرف بیشک در مقایسه با برادرش محمدرضا قربانی میشود اما آیا این قربانی شدن در تاریخ زندگی او تعمیم پیدا میکند؟ تقلیل ۹۶ سال زندگی اشرف پهلوی و تاکید بر له شدن آن زیر دست و پای روایتهای مردانه تاریخ یکجانبهگرایانه و سادهنگارانه است. جایگاه اشرف به عنوان یک عضو خاندان شاهنشاهی که دست او را برای انجام هرکاری باز میگذاشت، امکانات بیکران مالی که به آنها متصل بود، سمتهای بالای سیاسی چه در ایران و چه در خارج از ایران و رفاهی که در آن برای همیشه غرق شده بود و… مانع از آن میشود که در برخوردی منصفانه او را سوژهای قربانی تصویر کنیم. شاید بتوان از نگاه اطرافیانش او را در رابطه با برادرش قربانی دانست، اما هزاران زن و مرد از طبقات فرودست جامعه قربانی سیاستهایی بودند که مستقیماً با نظر محمدرضا و افراد پرنفوذی مانند اشرف تدوین و اجرایی میشدند. نادیده گرفتن جایگاه طبقاتی و سیاسی اشرف پهلوی و صرفاً توجه به جنسیت او نه تنها کمکی به رهایی اشرف از زندان اما و اگرهای کارنامه اش نمیکند، بلکه شکلی از تغییر از بالا و فرمایشی را تایید میکند که در آن وضعیت زنان فرودست جامعه نادیده گرفته میشود. در واقع جایگاه طبقاتی اشرف این امکان را برای او مهیا کرد که به واسطه آن بتواند کمکی به وضعیت آشفته اقشاری از زنان جامعه کند، اما آیا میتوان چنین تلاشهایی را در خلاء و بدون در نظر گفتن جایگاه سیاسی و منابع قدرت گوناگونی که اشرف به آنها دسترسی داشت، مدنظر قرار داد؟ همانگونه که امروز عدهای میکوشند به اسم دفاع از حقوق زنان از ریاست جمهوری هیلاری کلینتون به عنوان یک زن دفاع کنند، اما چشم خود را بر جایگاه طبقاتی او، نقش محوریاش در سیاستهای جنگ طلبانه آمریکا و هم دستیاش با کمپانیهای نفتی و سازنده سلاح را می بندند؛ سیاستهایی که چه در خود آمریکا و چه در جایی مانند خاورمیانه شاید زنان را بیشتر از مردان قربانی خود کرده باشد.
علی شجاعی: در سالهای اخیر، رضا پهلوی و سلطنتطلبان، سیاستهای جدیدی را پیش گرفتهاند. گویی لسآنجلس رنگ عوض کرده است. این رویکرد جدید در برنامههای تلویزیونی و ماهوارهای نیز به وضوح به چشم میخورد؛ برنامههای تلویزیونی پخششده دیگر مانند سابق مضحک و بیربط نیستند. در راس امور، رضا پهلوی تصویر جدیدی از خود ارائه میدهد. او میداند تصویر شاهنشاه آریایی دیگر برای فریب و جذب هوادار کفایت نمیکند. تصویر جدید او تصویر شهروند و هموطنی دلسوز است که دغدغههایش به «من و تو» نزدیک است. او خود را پرچمدار حقوقبشر و دموکراسی نشان میدهد. در نوشته پیش رو علی شجاعی، با نگاهی به همراهان سابق و فعلی رضا پهلوی این تغییر رویکرد را بررسی کرده و به تحلیل معنای سیاسی چهره جدید رضا پهلوی میپردازد.
سوال اینجاست که چگونه یک گروه نامنسجم و آموزشندیده به یکی از کمپینهای موثر تبلیغاتی اپوزوسیون تبدیل شده؛ حضور پررنگ در شبکههای اجتماعی، پخش برنامههای تلویزیونیِ حساب شده و انبوه مقالات در روزنامهها و رسانههای چاپی سلطنتطلبان را چنان پررنگ کرده که ۳۷ سال پس از انقلاب، از مقامات نظام جمهوری اسلامی گرفته تا چپها در مورد حجم گسترده (و موثر) تبلیغات سلطنتطلبان وادار به اظهارنظر و شکایت میشوند. شبکههای تلویزیونی مثل من و تو هرچندوقت یکبار مستندی در مورد دوران سلطنت پهلوی پخش میکنند که بیشتر به فیلمهای تبلیغاتی شبیه است. روزنامههای غربی و رسانههای فارسیزبان خارج از کشور گاه و بیگاه مصاحبههایی با اعضای خاندان سلطنتی و مقالاتی به قلم آنها منتشر میکنند. اما امروز صحبت در مورد نمکنشناسی و قدرنشناسی ایرانیانی که علیه شاهنشاهشان شوریدند جای خود را به تلفیقی از نوستالژی، انتقاد از وضعیت موجود، و افاضات حقوق بشری داده است. حال باید پرسید چه چیز باعث شده خط تبلیغاتی تند و تیز و تهاجمی به شکلی نسبتا ناگهانی، و تقریبا بیهیچ تغییری در محتوای حرفها، به رویکردی به مراتب آرامتر و پرزرق و برقتر تبدیل شود؟ برای بررسی دقیقتر این مسئله بد نیست نگاهی بیاندازیم به سابقه کاری چند نفر از همکاران سابق و فعلی شاهزاده تبعیدی.
اشرف پهلوی، خواهر توأمان محمد رضا شاه پهلوی، روزهفدهم دیماه در ٩٦ سالگی در محل اقامت خود در"مونت کارلو" درجنوب فرانسه درگذشت. شاهزاده رضا پهلوی دراولین واکنش به فوت عمه خود با ابراز تاسف و تالم خود نوشته است که یادگارهای بسیاری از اشرف پهلوی برای او باقی مانده به ویژه "دل نگرانی هایش برای ازدست رفتن جایگاه ایران پس از انقلاب اسلامی و نور امیدی که همیشه درقلبش برای آزادی و سربلندی ایران داشت"، و افزوده است وی "تا آخرین لحظه های عمر خویش به ایران می اندیشید و با امید به آزادی وطن چشم ازجهان فروبست".
تصویر زیر اشرف پهلوی و شعبان بی مخ را نشان می دهد که مربوط به دهه سی شمسی است.
فعالیتهای اشرف پهلوی، ابعاد بسیار جدیتری یافت و طرفداران محمد مصدق او را به اقدام علیه نخستوزیر متهم کردند. سرانجام به درخواست مصدق، اشرف پهلوی ناچار شد ایران را ترک کند. اما حتی تبعید از ایران هم فعالیتهای او را متوقف نکرد.
اگر چه اردشیر زاهدی که در سرنگونی محمد مصدق دست داشت و پدرش بعد از مصدق به نخستوزیری رسید، میگوید با اشرف پهلوی در ارتباط نبوده است، اما بر اساس اسناد سازمانCIA که در سال ۲۰۰۰ توسط روزنامه نیویورک تایمز منتشر شدند، او با ماموران این سازمان در تماس بود.
بر اساس این اسناد، در حالی که محمدرضا شاه با طرح این سازمان برای سرنگونی مصدق همراه نشده بود، ماموران بریتانیایی و آمریکایی با اشرف پهلوی تماس گرفتند و در نهایت او در سفری مخفیانه به تهران، تلاش کرد برادرش را قانع کند تا با CIA همراه شود.
No comments:
Post a Comment