سخنان اشرف پهلوی (خواهر, فاشیست مسلک و جانی و قاجاق چی, محمد رضا
شاه مزدور) نسبت به مردم ایران: " ما در ایران به کسی بدهکار نیستیم، حق
." داریم هر کاری دلمان می خواهد بکنیم
*******************
اشرف خواهر دوقلوی شاه بود که نگرشی را که در آن روزها در خانواده سلطنتی
برادرش بر آنها حکم می راند، با ترشرویی از ما پرسید: «این مردم از ما چه می
خواهند؟ تاج و تخت را که آنها به ما نبخشیده اند! آنها علیه ما عمل کردند و حتی
پس از کودتای ۱۳۳۲ هم از ما برای بازگشت دعوت نکردند. ما برگشتیم و تاج و
تختمان را پس گرفتیم و با برگشتمان آنها را از کمونیسم نجات دادیم. شما فکر می
کنید ما در اینجا به کسی چیزی بدهکار هستیم؟ نه! ما حق داریم هر کاری که دلمان
می خواهد بکنیم.»
محمدرضا شاه، مانند پدرش، تاج و تخت را از بیگانگان دریافت کرده بود و از این
حاکم بود، به زبان می آورد. او یک شب سر شام، با اشاره به توده مردم که
برادرش بر آنها حکم می راند، با ترشرویی از ما پرسید: «این مردم از ما چه می
خواهند؟ تاج و تخت را که آنها به ما نبخشیده اند! آنها علیه ما عمل کردند و حتی
پس از کودتای ۱۳۳۲ هم از ما برای بازگشت دعوت نکردند. ما برگشتیم و تاج و
تختمان را پس گرفتیم و با برگشتمان آنها را از کمونیسم نجات دادیم. شما فکر می
کنید ما در اینجا به کسی چیزی بدهکار هستیم؟ نه! ما حق داریم هر کاری که دلمان
می خواهد بکنیم.»
محمدرضا شاه، مانند پدرش، تاج و تخت را از بیگانگان دریافت کرده بود و از این
رو از حمایت طایفهای که می توانست او را به مردم نزدیک کند، برخوردار نبود. او،
برخلاف پدرش، کاملاً در ناز و نعمت بزرگ شده بود و فاصله زیادی بین خودش و
دیگران ایجاد کرده بود. درونگرایی شاه، که سرانجام به توهم بدبینی و جنون
خودپرستی منجر شد، نقیصه مهلکی بود که او را از آگاهی نسبت به وظایفش به
عنوان یک پادشاه باز می داشت.
شاه نیز، مثل تزار نیکلای دوم که تنها می توانست با همسرش الکساندرا گفتگو کند،
هیچگاه با کسی جز اشرف صحبت نمی کرد. هیچ گاه دوستان صمیمی نداشت و
نسبت به هیچ کس احساس عشق و محبت واقعی نمی کرد. او فاصله خود را با
ارنست پرون و حتی همسرانش حفظ می کرد. در مورد سایر بستگانش، نظیر برادر
بسیار بااستعدادش عبدالرضا، نه هیچ گاه با آنها مشورت می کرد و نه مسئولیتی را
به آنها می سپرد.
هیچگاه با کسی جز اشرف صحبت نمی کرد. هیچ گاه دوستان صمیمی نداشت و
نسبت به هیچ کس احساس عشق و محبت واقعی نمی کرد. او فاصله خود را با
ارنست پرون و حتی همسرانش حفظ می کرد. در مورد سایر بستگانش، نظیر برادر
بسیار بااستعدادش عبدالرضا، نه هیچ گاه با آنها مشورت می کرد و نه مسئولیتی را
به آنها می سپرد.
خون و نفت- منوچهر فرمانفرمائیان و رکسان فرمانفرمائیان- ص ۳۸۸-۳۸۹
No comments:
Post a Comment