نمی توانم زیبا نباشم
عشوه ای نباشم در تجلی جاودانه ای
چنان زیبایم من
که گذر گاهی را بهاری نابخویش آذین می کند
در جهان پیرامونم
هرگز
خون
عریانی جان نیست
و کبک را هراسناکی سرب
از خرام باز نمی دارد
چنان زیبایم من
که الله اکبر
وصفی است ناگزیر که از من می کنی
زهری بی پاد زهرم در جلوه تو
جهان اگر زیباست
مجیز حظور مرا می گوید
ابلها مردا,
عدوی تو نیستم من
انکار توام
No comments:
Post a Comment