اگر اسلام هر گونه ابراز احساسات و عواطف انسانی را حتی در قالب تصعید یافته هنری حرام میداند, شعر و عرفان ایرانی همه چیز را صرفا از دریچه احساسات و عواطف می نگرند و سخن خود را با زبان بی زبانی بیان میدارند و رقص و پایکوبی و سماع را جانشین مجلس وعظ می نمایند. اگر تشیع جز مرگ و عزاداری محملی برای گرد هم آئی انسانها نمی شناسد, فردوسی و خیام و حافظ از هر فرصتی برای جشن و پایکوبی استفاده می کنند و با تکیه بر زمینه تاریخی موجود ما قبل اسلام, به تبلیغ کیش مهر و شادی و نور میپردازند. اگر اسلام منادی جهاد و قتل و غارت و تجاوز و خونخواریست, عرفان ضد اسلامی مدام از صبر و تحمل و عشق و قبول عقیده مخالف سخن میراند. اگر اسلام, مومنین را به فدا کردن امروز برای نیل به غلام بارگی فردا در بهشت فرا می خواند, حافظ خود اساطیر اسلامی را به نحو دیگری روایت میکند و به اصطلاح امروزی ها (پسا مدرنیست ها-از من) از این اساطیر ساختار زدائی می نماید و خود را فرزند نا خلف "آدم" میخواند , اگر بهشت خیالی را که وی یعنی "حضرت آدم" بدو گندم بفروخته او یعنی حافظ به جوئی نفروشد
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت نا خلف باشم اگر من به جوئی نفروشم
خیام نیز همین ایده را به نحو دیگری بیان میدارد و سراغ باز گشتگان از آن جهان را میگیرد تا در مورد بهشت از آنها سئوال کند و چون این از سفر برگشتگان را پیدا نمیکند, مردمان را به لذت بردن از زندگی در همین جهان فرا میخواند و ایده فدا کردن امروز به طمع فردا را یک ایده واهی مینامد. همین مسئله در موردی مولوی و اصولا عرفانی که معتقدند "صوفی ابن الوقت باشد" نیز مصداق پیدا میکند. ابن الوقت بودن در بیان این عرفا, یعنی همین مسئله لذت بردن از لحظه و فدا نکردن آن به طمع
فردائی موهوم
ایده های فوق که از یک طرف در اندیشه ما قبل اسلامی و از طرف دیگر در اندیشه انقلابی و ضد اسلامی بعدی ریشه دارند, در عین حال از پتانسیل ضد سرمایه داری بسیار قوی نیز برخوردار میباشند.همانطور که گفتیم خرد ابزارگونه , کشتن احساسات و عواطف, قطع پیوندهای انسانی و برخورد بدیگر انسانها صرفا بعنوان وسیله ای در خدمت اهداف خود خواهانه(اگوئیستی) خویش و بالاخره فدا کردن امروز به طمع انباشت, همه و همه از خصائلی میباشند که بنحو احسن قادرند در خدمت تولید و باز تولید سرمایه قرار گیرند. و بالعکس عقلی که در خدمت همدردی و همنوائی با دیگر انسانهاست ,احساسات و عواطف تلطیف شده,عشق و برخورد بدیگر انسانها بعنوان هدف و نه وسیله, رهائی از خود خواهی و زندان نفس و بالاخره "ابن الوقت بودن" و برنامده و گذشته فریاد نکردن, خصلتهای شورشی فرد را افزایش میدهند و تحمل سرمایه داری و بندگی زر و زور و خود فروشی ذاتی آن را برای وی ناممکن مینمایند
نتیجه
همانطور که گفتیم پتانسیل رهائی بخش و انقلابی فوق در بطن جامعه موجود و در کنج ناخودآگاه جمعی آن منزل گزیده است. این امر با مراجعه به شعر وعرفان ایران ,علی رغم ایهام نهفته در آن و زبان پر رمز و کنایه اش قابل اثبات است. اضافه بر مثالهای قبل می توانیم چند بیت زیر را از عطار ذکر نمائیم. ابیاتی که در آنها نفرت از اسلام و
نیل به آزادگی و ریشه داشتن این آزادگی در اندیشه ما قبل اسلامی با هم بیان گشته اند
مسلمانان من آن گیرم که بتخانه بنا کردم شدم بر بام بتخانه در این عالم ندا کردم
صلاء کفر در دادم شما را ای مسلمانان که من آن کهنه بتها دگر باره جلا کردم
از آن مادر که من زادم دگر باره شدم جفتش ازآنم گبر میخوانند که با مادرزنا کردم
به بکری زادم از مادر از آن عیسیم میخوانند که من این شیر مادر را دگر باره غذا کردم
اگر عطار مسکین را در این گبری بسوزانند گوه با شیدای مردان که من خود رافدا کردم
چنانچه گفته شد این نوع سخنان کفر آمیز و ضد اسلامی, خاص عطار نیست و دیگر آزادگان این سرزمین هم هر یک بنحوی از انحاء به این مسئله پرداخته اند.البته وقتی از پتانسیل انقلابی و انسانی(اومانیستی) صحبت میکنیم طبیعتا منظورمان امکان بالقوه است و نه توانائی که هم اکنون به واقعیت تبدیل شده. بعبارت دیگر, منظورسخن این است که در اندرون این جامعه خسته دل و ظاهرا خاموش, نفرت از مرگ و اسلام پهلو به پهلوی عشق به زندگی و شادی در فغان و در غوغاست, منتها به صورت ناخودآگاه و نمادین. هنر انقلابیون در اینست که فغان و غوغای نهفته در ناخودآگاه جمعی جامعه ایران را تبدیل به پرخاشی آگاهانه بر ضد اسلام نمایند. بدیگرسخن آنرا از حالت بالقوه به حالت بالفعل در آورند. درست مثل شخص افسرده که صرفا در صورتی شفا می یابد که احساسات و عواطف ناخودآگاه خویش را بارور کند و دست از سرزنش خویش بردارد و پرخاش خود را متوجه ستمگر نماید. جامعه افسرده ماتم زده ما هم بایستی عشق و احساسات زندگی پرستانه خویش را باور نماید و بعوض اینکه خشم و نفرت خود را با قمه و زنجیر و.....بر سر و سینه خویش فرود آورد, آنرا بر مغز اسلام بکوبد تا هم از ننگ و تحقیر هزار و چهار صد ساله رها شود و هم زندگی و شادی و نشاط را باز یابد
روند فوق شبیه به پروسه رهائی پرولتاریا(ومن اضافه میکنم: بقیه زحمتکشان شهر و روستا) از انقیاد سرمایه است.پرولتاریا (و دیگر زحمتکشان- ازمن) نیز تا زمانیکه به خودش(خودشان-از من)باور ندارد(ند) و از امکانات خویش بی خبر میباشد(ند) چیزی نیست(ند) مگر بخشی از سرمایه, سرمایه متغیر. وی در این حالت از خود بیگانه و با غیر خود آشناست. ولی وقتی بر توهم ناتوانی خود و همه توانی سرمایه فائق آمد و به قدرت خویش واقف شد(شدند), آنگاه قادر به در هم پیچیدن طومار سرمایه داری و بر داشتن سوسیالیسم (آزادی خواهانه-آنارشیسم,از من)خواهد(ند)بود. وقتی از امکان پرولتاریا (و دیگر زحمتکشان) به نفی سرمایه داری و برقراری سوسیالیسم صحبت میکنیم, طبیعتا منظورمان این نیست که همین امروز و بصورت بالفعل, کارگران مشغول نابود کردن سرمایه داری و برپاداشتن سوسیالیسم هستند. مقصود ما از بحث فوق اینست که پرولتاریا (و دیگر زحمتکشان) بطور بالقوه قدرست(ند) طومار نظام سرمایه داری را در هم پیچد(ند), منتها بالفعل شدن این امر مستلزم وقوف وی (آنان) به توان خویش است. پی بردن به امکان بالقوه فوق را نبایستی صرفا امری عقلانی دانست چرا که در این مورد سر و کار ما نه با عدم شناسائی یک مسئله عینی و بیرونی بلکه با ناتوانی افراد از درک قدرتی است که در درون خودشان نهفته. به عبارت دیگر پرده پنداری باعث این عدم وقوف به نیروی خویش شده است و دریدن این پرده پندار تنها راه نیل به آگاهی مذبور میباشد. دریدن این پرده پندار هم مستلزم اعتراض و پرخاش کارگران به نظامی است که غنای ایشان را در قالب ثروتی شیء گونه و ضد انسانی اسیر نموده است. بدون این اعتراض (مثلا بشکل اعتصاب){ و من اضافه میکنم:اشغال محل کار و دیگر 'اعمال مستقیم'},آن پرده پنداردریده نمی شود و تا وقتی که پندار فوق پابرجاست, پرولتاریا(و دیگر زحمتکشان) قادر نخواهد(ند) بود در آئینه ثروت اجتماع ,غنای خود را (هر چند بصورتی مسخ شده) باز شناسد(ند), غنائی که در پیکر کالا بصورت شیئی بیگانه و حاکم بر وی تحجر یافته است
پایان:بابک
*********************************************************
منابع
در تهیه این مقاله عمدتا بر منابع زیر تکیه شده است
-اریک فروم:"داشتن یا بودن", ترجمه اکبر تبریزی, انتشارات مروارید
-اریک فروم:"گریز از آزادی", ترجمه عزت الله فولادوند,انتشارات مروارید
-اریک فروم: "آناتومی تخریبگری انسان", ترجمه صبوری, انتشارات پویش
-مولوی:مثنوی معنوی
-مولوی :دیوان کبیر
-حافظ: غزلیات
-یوگنی ادواردیچ برتلس, تصوف و ادبیات تصوف, ترجمه سیروس ایزدی,موسسه انتشاراتی امیر کبیر
-و.ت.استیس عرفان و فلسفه, ترجمه بهاءالدین خرمشاهی, انتشارات صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران
-فرهنگ ارشاد,"مهاجرت تاریخی ایرانیان به هند, قرن هشتم تا هیجدهم میلادی" تهران1365
-علی میر فطروس, حلاج, انتشارات افرا
-علی میر فطروس, اسلام شناسی, انتشارات کار
-بدیع الزمان فروزانفر,شرح مثنوی شریف,جلد 1-2
-G.Jervis, Manuale Critic di Psichiatria,Miano,1980
-S.Freud,Mourning and Melancoly,1917
-J.Habermas,"The Theory of Communicative Action",Beacon PressVol I&II
-W.Reich,"The Mass Psychology of Fashism",Penguin Books,1970
-M.Weber,"The Protestant Ethic and the Spirit of Capitalism",Geerge Allen & Unwin,1930
**********************************************************
پیمان پایدار
روند فوق شبیه به پروسه رهائی پرولتاریا(ومن اضافه میکنم: بقیه زحمتکشان شهر و روستا) از انقیاد سرمایه است.پرولتاریا (و دیگر زحمتکشان- ازمن) نیز تا زمانیکه به خودش(خودشان-از من)باور ندارد(ند) و از امکانات خویش بی خبر میباشد(ند) چیزی نیست(ند) مگر بخشی از سرمایه, سرمایه متغیر. وی در این حالت از خود بیگانه و با غیر خود آشناست. ولی وقتی بر توهم ناتوانی خود و همه توانی سرمایه فائق آمد و به قدرت خویش واقف شد(شدند), آنگاه قادر به در هم پیچیدن طومار سرمایه داری و بر داشتن سوسیالیسم (آزادی خواهانه-آنارشیسم,از من)خواهد(ند)بود. وقتی از امکان پرولتاریا (و دیگر زحمتکشان) به نفی سرمایه داری و برقراری سوسیالیسم صحبت میکنیم, طبیعتا منظورمان این نیست که همین امروز و بصورت بالفعل, کارگران مشغول نابود کردن سرمایه داری و برپاداشتن سوسیالیسم هستند. مقصود ما از بحث فوق اینست که پرولتاریا (و دیگر زحمتکشان) بطور بالقوه قدرست(ند) طومار نظام سرمایه داری را در هم پیچد(ند), منتها بالفعل شدن این امر مستلزم وقوف وی (آنان) به توان خویش است. پی بردن به امکان بالقوه فوق را نبایستی صرفا امری عقلانی دانست چرا که در این مورد سر و کار ما نه با عدم شناسائی یک مسئله عینی و بیرونی بلکه با ناتوانی افراد از درک قدرتی است که در درون خودشان نهفته. به عبارت دیگر پرده پنداری باعث این عدم وقوف به نیروی خویش شده است و دریدن این پرده پندار تنها راه نیل به آگاهی مذبور میباشد. دریدن این پرده پندار هم مستلزم اعتراض و پرخاش کارگران به نظامی است که غنای ایشان را در قالب ثروتی شیء گونه و ضد انسانی اسیر نموده است. بدون این اعتراض (مثلا بشکل اعتصاب){ و من اضافه میکنم:اشغال محل کار و دیگر 'اعمال مستقیم'},آن پرده پنداردریده نمی شود و تا وقتی که پندار فوق پابرجاست, پرولتاریا(و دیگر زحمتکشان) قادر نخواهد(ند) بود در آئینه ثروت اجتماع ,غنای خود را (هر چند بصورتی مسخ شده) باز شناسد(ند), غنائی که در پیکر کالا بصورت شیئی بیگانه و حاکم بر وی تحجر یافته است
پایان:بابک
*********************************************************
منابع
در تهیه این مقاله عمدتا بر منابع زیر تکیه شده است
-اریک فروم:"داشتن یا بودن", ترجمه اکبر تبریزی, انتشارات مروارید
-اریک فروم:"گریز از آزادی", ترجمه عزت الله فولادوند,انتشارات مروارید
-اریک فروم: "آناتومی تخریبگری انسان", ترجمه صبوری, انتشارات پویش
-مولوی:مثنوی معنوی
-مولوی :دیوان کبیر
-حافظ: غزلیات
-یوگنی ادواردیچ برتلس, تصوف و ادبیات تصوف, ترجمه سیروس ایزدی,موسسه انتشاراتی امیر کبیر
-و.ت.استیس عرفان و فلسفه, ترجمه بهاءالدین خرمشاهی, انتشارات صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران
-فرهنگ ارشاد,"مهاجرت تاریخی ایرانیان به هند, قرن هشتم تا هیجدهم میلادی" تهران1365
-علی میر فطروس, حلاج, انتشارات افرا
-علی میر فطروس, اسلام شناسی, انتشارات کار
-بدیع الزمان فروزانفر,شرح مثنوی شریف,جلد 1-2
-G.Jervis, Manuale Critic di Psichiatria,Miano,1980
-S.Freud,Mourning and Melancoly,1917
-J.Habermas,"The Theory of Communicative Action",Beacon PressVol I&II
-W.Reich,"The Mass Psychology of Fashism",Penguin Books,1970
-M.Weber,"The Protestant Ethic and the Spirit of Capitalism",Geerge Allen & Unwin,1930
**********************************************************
پیمان پایدار
No comments:
Post a Comment