Tuesday, March 29, 2011

ترانه آب دریا :شعری از فدریکو گارسیا لورکا

دریا خندید
در دور دست
دندان هایش کف و
لب هایش آسمان

-تو چه می فروشی
دختر غمگین سینه عریان؟

-من آب دریا ها را
می فروشم ,آقا

-پسر سیاه,قاتی خونت
چه داری؟

-آب دریا ها را
دارم, آقا

-این اشکهای شور
از کجا می آید,مادر؟

-آب دریا را من
گریه میکنم,آقا

-دل من و این تلخی بی نهایت
سرچشمه اش کجاست؟

آب دریاها
سخت تلخ است,آقا

دریا خندید
در دوردست
دندان هایش کف و
لب هایش آسمان

**************************************************************************
در مدرسه

آموزگار:
کدام دختر است که
به باد,شو می کند؟

کودک:
دختر همه هوس ها

آموزگار:
باد, به اش
چشم روشنی چه میدهد؟

کودک:
دسته ورق های بازی
و گرد بادهای طلائی را

آموزگار:
دختر در عوض
به او چه میدهد؟

کودک:
 دلک بی شیله پیله اش را
 
آموزگار:
دخترک
اسمش چیست؟

کودک:
اسمش دیگر از اسرار است!

[ پنجره مدرسه , پرده ئی از ستاره ها دارد ]

*****************************************************************************
از کتاب "ترانهء شرقی و اشعار دیگر" فدریکو گارسیا لورکا
ترجمعه  احمد شاملو
***************************************
پیمان پایدار

No comments:

Post a Comment