Saturday, February 29, 2020

با#پوزش_ازتاخیردربروزرسانی_این_صفحه:#نه_سخدعام

مجددا، با خرابی نرم افزاری لپ تاپ مواجه شدم و منی که اصلا سررشته ای از تکنولوژی ندارم مجبور شدم به "متخصص" امر رجوع کنم. بالاخره این "مشکل" نیز بسر آمد و رایانه مربوطه درست شد و از امروز در خدمت شما عزیزان خواهم بود. حال آنکه، در این زمان از دست رفته، شیوع ویروس لعنتی کرونا حال خوشی برای کسی نگذاشته. بخصوص که در ایران طاعون زده ملایان جانی صفت، فاسد و رانتخوار، پیرو محمد راهزن و پدوفیل،عواقب این مصیبت دو چندان است:بعد از چین بیشترین تلفات جانی نصیب مردمِ تا به استخوان ستمدیده و داغدیده ایران شده!! بانی و مسبب بخش اعظم آن نیز درهای باز برای توریستهای چینی بوده: شرکت هواپیمائی ماهان،متعلق به پاسداران جنایت پیشه مزدور سرمایه داری ملایان،تا 15 بهمن،یعنی چهارم فوریه، با بیش از شش پرواز به چین و آوردن توریست های حامل این ویروس یک درد به دردهای عدیده مردم اضافه کردند. ناگفته نماند، رژیم  تمامیت خواه و مستبد قرون وسطی اسلام ناب محمدی فقط توانست 9 میلیون نفر،از 58 میلیون افراد واجد شرایط رای دهنده،که عمدتا مزدور و جیره خوار خودشان هستند، را به پای صندوقهای رای برای انتصابات کذائی مجلس بکشاند و این خود شکستی مفتضحانه بود برای رژیم ولی وقیح. باری، خیلی وضع اقتصادی مردم خوب بود، این بلا نیز به آن اضافه شد. در ضمن رکود 40 پنجاه درصدی فروش رستورانها و دگر اقلام روزمره-در ایام نزدیک به جشن نوروز باستانی- کشتی به گل نشسته سرمایه داری وابسته مریض را به قهقرا برده!! هر چند این خودش  میتواند،از جهتی،امید بخش باشد: چرا که میتواند بانی اعتراضات زودرس دیگری شود:هر چند تاب و توان مردم - بعد از کشتار 4811 نفری آبانماه- تا حدی گرفته و دل و دماغی برای کسی نگذاشته: باید صبر کرد و دید آیا مردم سلحشور شیفته آزادی در ایران یکبار دیگر حماسه خواهند آفرید یا خیر. بامید روزهای بهتر برای تمامی زحمتکشان در ایران و جهان.
پیمان پایدار

#بمناسبت_تولدهوشنگ_ابتهاج_عزیزمان

تلویزیون ایران فردا 

 قلم فرسایان پنجشنبه ۲۴ بهمن 

 هوشنگ ابتهاج

30:58
13 Feb. 2014
==========================
با چهار روز تاخیر و پوزش از خوانندگان گرامی
پیمان پایدار
==========================
امیر هوشنگ ابتهاج سمیعی گیلانی (زادهٔ ۶ اسفند ۱۳۰۶، در رشت)، متخلص به «ه‍. الف سایه»، شاعر و موسیقی‌پژوه ایرانی است. سایه هم در آغاز، همچون شهریار، چندی کوشید تا به راه نیما برود؛ اما، نگرش مدرن و اجتماعی شعر نیما، به ویژه پس از سرایش ققنوس، با طبع او که اساسا شاعری غزلسرا بود؛ همخوانی نداشت، پس راه خود را که همان سرودن غزل بود؛ دنبال کرد. سایه در سال ۱۳۲۵ مجموعهٔ «نخستین نغمه‌ها» را که شامل اشعاری به شیوهٔ کهن است، منتشر کرد. در این دوره هنوز با نیما یوشیج آشنا نشده بود. «سراب» نخستین مجموعهٔ او به اسلوب جدید است، اما قالب همان چهارپاره است با مضمونی از نوع تغزل و بیان احساسات و عواطف فردی؛ عواطفی واقعی و طبیعی. در قلم فرسایانی دیگر ورق می زنیم دفتر زندگانی هوشنگ ابتهاج، این شاعر گرانقدر معاصر را. با ما همراه باشید.


#Bond_Duel

4:21

Monday, February 17, 2020

HAUSER - "Live in Zagreb" FULL Classical Concert

1:31:24

HAUSER performing his favorite classical music pieces with the Zagreb Philharmonic Orchestra at his classical solo concert at the Lisinski Concert Hall in Zagreb, October 2017.
Elisabeth Fuchs, conductor Special guests: Choir Zvjezdice Lana Trotovsek, violin Petrit Çeku, guitar
00:34 Benedictus (K. Jenkins)
09:05 Pie Jesu (A. L. Webber) feat. Josephine Ida Zec, child soprano
13:00 Ave Maria (F. Schubert)
17:50 Jesu, Joy of Man's Desiring (J. S. Bach)
21:08 Prelude from Cello Suite no.1 (J. S. Bach)
23:40 Panis Angelicus (C. Franck)
28:08 Erbarme Dich, Mein Gott from St. Matthew Passion (J. S. Bach)
36:20 Passacaglia (Handel - Halvorsen)
44:37 Adagio (Albinoni)
51:47 Salut d'Amour (E. Elgar)
54:40 Song from a Secret Garden (Secret Garden)
58:28 Mia & Sebastian’s Theme from La La Land (J. Hurwitz)
1:02:47 Adagio from Concierto de Aranjuez (J. Rodrigo)
1:09:13 Aria (Cantilena) from Bachianas Brasileiras (H.Villa - Lobos)
1:14:56 Tango en Skai (R. Dyens)
1:18:27 Hungarian Rhapsody op. 68 (D. Popper)
1:27:52 The Swan (C. Saint-Saëns)
Filmed and edited by MedVid production
Sound and mixing by Morris Studio

گفتگوحسین_دهباشی_بامسعودکیمیایی#

1:19:43
------------------------------------------
خشت_خام_نوبت_دهم_گفتگوحسین_دهباشی_بامسعودکیمیایی#
12 dic. 2017

Sunday, February 16, 2020

،حقوق_بشرازنگاه_اسلام_ونمایندگانش#

 جلال_ایجادی،#یحیی_زاده_خطیر،#اسماعیل_وفایغمایی_ومانی#

1:36:53
بیست_و_دورئیس_جمهورآفریقایی# 
#22AfricanPresidentsHaveBeen
ازسال1963_توسط_فرانسه_ترورشده اند# 
#AssassinatedByFranceSince1963
آفریقاکلوب_نت# 
#Africanglobe_net
تهیه و ترجمه تیتر از: پیمان پایدار

#MarjanFarsad-مرجان_فرساد#

#MinikTavşan


لالایی_برای_خرگوش_ها#

(#Türkçe_altyazılı)

https://www.youtube.com/watch?v=A1yT2gue7ds

3:15

کاشفان_فروتن_شوکران_:_احمد_شاملو#

https://www.youtube.com/watch?v=LcR0poM6Kjw
54:36
==========================




با چشم‌ها
ز حیرتِ این صبحِ نابجای
خشکیده بر دریچه‌ی خورشیدِ چارتاق
،بر تارکِ سپیده‌ی این روزِ پابه‌زای
دستانِ بسته‌ام را
آزاد کردم از
.زنجیرهای خواب

:فریاد برکشیدم
ــ "اینک
چراغ معجزه
!مَردُم
تشخیصِ نیم‌شب را از فجر
در چشم‌های کوردلی‌تان
سویی به جای اگر
،مانده‌ست آن‌قدر
تا
از
کیسه‌تان نرفته تماشا کنید خوب
در آسمانِ شب
!پروازِ آفتاب را 

با گوش‌های ناشنوایی‌تان
:این طُرفه بشنوید
در نیم‌پرده‌ی شب
!"آوازِ آفتاب را

«ــ دیدیم
(گفتند خلق، نیمی)
!"پروازِ روشنش را. آری

نیمی به شادی از دل
:فریاد برکشیدند

ــ" با گوشِ جان شنیدیم
!"آوازِ روشنش را

باری
:من با دهانِ حیرت گفتم

- "ای یاوه
یاوه
،یاوه
!خلایق
مستید و منگ؟
یا به تظاهر
تزویر می‌کنید؟
.از شب هنوز مانده دو دانگی
ور تایبید و پاک و مسلمان
نماز را
!"از چاوشان نیامده بانگی



هر گاوگَندچاله دهانی
:آتشفشانِ روشنِ خشمی شد

ــ" این گول بین که روشنیِ آفتاب را
".از ما دلیل می‌طلبد

...توفانِ خنده‌ها

«،-خورشید را گذاشته
می‌خواهد
با اتکا به ساعتِ شماطه‌دارِ خویش
بیچاره خلق را متقاعد کند
که شب
".از نیمه نیز برنگذشته‌ست.

...توفانِ خنده‌ها

من
درد در رگانم
حسرت در استخوانم
چیزی نظیرِ آتش در جانم
.پیچید

سرتاسرِ وجودِ مرا
گویی
چیزی به هم فشرد
تا قطره‌یی به تفتگیِ خورشید
.جوشید از دو چشمم
از تلخیِ تمامیِ دریاها
.در اشکِ ناتوانیِ خود ساغری زدم

آنان به آفتاب شیفته بودند
زیرا که آفتاب
تنهاترین حقیقتِشان بود
.احساسِ واقعیتِشان بود
با نور و گرمی‌اش
مفهومِ بی‌ریای رفاقت بود
با تابناکی‌اش
.مفهومِ بی‌فریبِ صداقت بود



ای کاش می‌توانستند
از آفتاب یاد بگیرند)
که بی‌دریغ باشند
در دردها و شادی‌هاشان
حتا
با نانِ خشکِشان. ــ
و کاردهایشان را
جز از برایِ قسمت کردن
.(بیرون نیاورند



!افسوس
آفتاب
مفهومِ بی‌دریغِ عدالت بود و
آنان به عدل شیفته بودند و
اکنون
با آفتاب‌گونه‌یی
آنان را
اینگونه
دل
!فریفته بودند



ای کاش می‌توانستم
خونِ رگانِ خود را
من
قطره
قطره
قطره
بگریم
.تا باورم کنند

ای کاش می‌توانستم
ــ یک لحظه می‌توانستم ای کاش ــ
بر شانه‌های خود بنشانم
،این خلقِ بی‌شمار را
گردِ حبابِ خاک بگردانم
تا با دو چشمِ خویش ببینند که خورشیدِشان کجاست
.و باورم کنند

ای کاش
!می‌توانستم

۱۳۴۶

© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو
شعر فوق را شاملوی عزیزمان 
بمناسبت_اصلاحات_ارضی_امپریالیستی_کندی_روستو_سال_1342#
.سروده است
پیمان پایدار

سوسک_طلایی_نوشته_ی_ادگارآلن_پو#

1:13:54
راوی: بهروز رضوی
ادگار آلن پو نویسنده داستان‌های فانتزی و وحشت و همچنین از شاعران آمریکایی است. بیشتر شهرت این نویسنده به دلیل داستان‌های وحشت و گوتیک اوست و او از پیشروهای این سبک در ادبیات جهان است. ادگار آلن پو، در سال ۱۸۲۷ وارد ارتش شد و در شهر بوستون به خدمت زرادخانه درآمد. سپس با یک پست جدید به جزیره سالیوان در کارولینای جنوبی اعزام شد. او این جزیره را در داستان «سوسک طلایی» خود توصیف کرده است و شنیدن آن توصیه می شود. لوگراند که از خانواده‌ای سرشناس است، به جزیره‌ای دنج به نام سولیوان می‌رود. او به حشرات علاقمند است و روزی سوسکی طلایی رنگ پیدا می‌کند که بسیار سنگین و مانند طلا براق است. طی رخدادهایی این سوسک او را به سمت نقشه گنجی قدیمی هدایت می کند... راوی، دوست نزدیکی به نام لوگراند دارد که از خانواده‌ای سرشناس است، اما یک سلسله بدبختی او را به فقر سوق داده است. او نیز به ناچار شهر نیواورلئان را ترک کرده و به سولیوان می‌رود که جزیره‌ای کوچک و دنج است. لوگراند به جمع آوری حشرات بسیار علاقمند بود و با خدمتکار پیرش به نام ژوپیتر زندگی می‌کرد. یکی از روزهای سرد که راوی به دیدن لوگراند می‌رود، او را بسیار هیجان زده می‌یابد، زیرا سوسکی طلایی رنگ پیدا کرده که تاکنون نظیرش را ندیده است، اما سر راه خود سوسک را به امانت به ستوان قلعه‌ی جزیره قرض داده و برای اینکه سوسک را توصیف کند، تلاش می‌کند که تصویر آن را روی چرم کهنه‌ای بکشد. تصویر سوسک بیشتر به جمجه انسان شبیه است. در ادامه مشخص می‌شود که این تکه چرم حاوی اطلاعاتی از یک گنج قدیمی است و ...
===================================
کتاب صوتی 130م

#BondFuego (#officialVideo)

3:09

پوست_نارنج#

 نوشته_ی_صمد_بهرنگی#

15:53


روزی مرد قهوه‌چی برای درمان بیماری زنش از معلم درخواست کرد که از شهر برایش نارنج بیاورد اما وقتی معلم بازگشت... :در قسمتی از کتاب صوتی پوست نارنج می‌شنویم خوب، آقا معلم، حالا که تو می‌خواهی بروی شهر، زحمت بکش یک کمی پوست نارنج برای ما بیاور. صاحبعلی قلیان را آورد و گذاشت جلو من و خودش سرپا کنار من ایستاد که حرف‌های ما را بشنود. وقتی من گفتم: روی چشم نوروش آقا. حتماً می‌آورم، صاحبعلی چنان خوشحال شد که انگار مادرش را سالم و سرپا می‌دید. صبح روز شنبه که سر جاده از اتوبوس پیاده شدم نارنج درشتی توی کیف دستیم داشتم. از قدیم گفته‌اند دم کرده‌ی پوست نارنج برای دل درد خوب است. اما کدام دل درد؟ از سر جاده تا ده، تند که می‌رفتی، سه ربع ساعت طول می‌کشید. قدم زنان آمدم و به ده رسیدم. اول سری به منزل خودم زدم. نارنج و دو سه کتابی را که سر کلاس لازم بود، برداشتم و بیرون آمدم. صاحب خانه در حیاط جلوم را گرفت و پس از سلام و علیک گفت: خدا رحمتش کند. همه رفتنی هستیم. آخ!.. صاحب علی بی‌مادر شد. طفلک صاحب علی! حالا چه کسی صبح‌ها نان به دستمال تو خواهد بست که بیاوری سر کلاس بخوری؟ نارنج انگار در کف دستم تبدیل به سنگ شده بود و سنگینی می‌کرد. پرسیدم: کی؟ صاحبخانه گفت: شب پنجشنبه، از نصف شب گذشته. دیروز خاکش کردیم. راوی: میلاد اردوبادی
================================
کتاب صوتی 129م

Saturday, February 15, 2020

#درست_بنویسیم

 ...جابجا،روبرو،دربدر،سربسر،تن بتن،لب بلب پابپا و*
جا به جا،روبه رو،در به در،سر به سر،مو به مو،تن به تن
...لب به لب،پا به پا و 
===============================
فارسی_شکر_است#زیبا_بنویسیم#
ویراستاری_با_اعمال_شاقه#
سوفیا_منشی_پور#
ویراستکار#Virastkar
=============================
پیمان پایدار

زنی_که_ساعت_شش_می آمد#

 نوشته_یگابریل_گارسیامارکز#

29:21
🎙 سعیده صباغ
مترجم:احمد گلشیری
====================================
صد و بیست و نهمین(129) کتاب صوتی
پیمان پایدار

#HAUSER_AveMaria

4:51

#ترجمه_مقاله_ای_ازمجله_سزارهیلده_برن!!


#Hildebrandt_en_sus_trece

#470شاعروکمونیست#
#Poeta_yComunista
نوشته:#رودولفوسنچزآیزکوبره#
#RodolfoSánchezAizcobre
جمعه 13 دسامبر 2019
مطابق با22م آذر 1398
-------------------------------------------------
صد سال پیش اولین شعرها ی کسی منتشر شد، که شاید، بزرگترین شاعر پرو است: سزار ویه خو(*): اشعار لوس هرالدوس نگروس بود. خیلی از ماها درباره شاعر 'ویه خو' چیزهای زیادی می دانیم ، معدودی اما برخی از زیباترین شعرهای او را نمی شناسند. با این حال ، جنبه سیاسی او ، کمتر شناخته شده است.(+) 'ویه خو' یک مارکسیست - لنینیست و مبارز فعال حزب کمونیست اسپانیا در دهه 30 از n,vhk آشفتگی دوره بین جنگ بود.

(*)César Vallejo / #El_poemario_era_LosHeraldosNegros.
 (+) emblematicos/sin embargo,es menos conocida su faceta politica.
del convulso periodo de Entreguerras

وه یه خو' در سال 1923 پرو را به مقصد اروپا ترک کرده بود تا هرگز برنگردد. او در کودکی گرسنه بود و در اولین اقامت' خود در پاریس دوباره رنج برد. او که بسیار جوان بود ، هنوز در پرو ، به عنوان یک معلم خصوصی برای فرزندان یک مالک 'زمین ثروتمند و معدنچی پسکو کار می کرد ، و سپس به عنوان دستیار صندوقدار در مزرعه قند روم در نزدیکی 'تروخیو

vallejo habia partido del peru hacia Europa en 1923 para nunca mas volver. Habia pasado hambre en su infancia y lo volveria a padecer en los primeros de su estancia en paris. siendo muy joven,todavia en peru,habia trabajado como profesor particular de los hijos de un rico hacendado y minero de pasco,y luego como ayudante de cajero en la hacienda azucarera Roma,cerca de Trujillo.

این احتمال وجود دارد که این تجربیات برای تمایلات بعدی و ستیزه جویی سیاسی او تعیین کننده بوده باشند. در اواخر دهه 1920 ، شاعری كه درمورد رنج و مرگ بشر نوشت ، در ماركسیسم (تنها ده سال از انقلاب بلشویك) مسیر رستگاری بشریت را یافت. رستگاری زمینی ، بدون اینکه منتظر چیزی فراتر از آن بود.

Es probable que estas experiencias hayan sido decisivas para su posterior inclinacion y  militancia politica. hacia finales de la decada de 1920,el poeta que escribia sobre el sufrimiento humano y la muerte,encontro en el marxismo(hacia solo diez anos de la revolucion bolchevique)el camino a la redencion de la humanidad; una redencion terrenal,sin necesidad de esperar un incierto mas alla. 

وه یه خو برای انجام سه سفر به اتحاد جماهیر شوروی ، بارها به دلیل همبستگی/سمپاتی کمونیستی خود از فرانسه اخراج شد و به طور موقت در اسپانیا زندگی کرد ، جایی که شاهد تجدید حیات جمهوری اسپانیا بود.او، از دور، همچنین با نامه ای  حمایت خود از حزب سوسیالیست پرو،که توسط 'خوزه كارلوس ماریاتگی' تأسیس شد، را اعلام كرد.

Vallejo llegó a realizar tres viajes a la Unión Soviética,fue expulsado alguna vez de Francia por sus simpatías comunistas y vivió temporalmente en España,donde presenció el resurgimiento de la República española. Desde lejos,asimismo,firmó una carta de adhesión al Partido Socialista del Perú fundado por José Carlos Mariátegui.

اما 'وه یه خو' یک مارکسیست ارتدکس نبود. او اعتقاد نداشت که می توان هنر را تحت شعار حزبی خلق کرد. برای او، حتی خلق هنری چیزی فراتر از کنترل خود هنرمند بود. و او اعتقاد نداشت كه ماركسيسم جهان بيني كلاني است كه همه چيز را توضيح خواهد داد. به همين دليل است که در اشعار او  دين، به عنوان عميق ترين وحدت با كل ، به همراه اشاره هایش به ماركس و بلشويك ها، حضور داشت

Pero Vallejo no era un marxista ortodoxo. No creía que el arte pudiese ser creado bajo consigna partidaria. Para él, la creación artística era algo que escapaba al control, incluso,del propio artista. Tampoco creía que el marxismo fuera una cosmovisión exhaustiva que lo explicara todo. Es por ello que la religión, no dejó de estar presente en su poesia, junto a las menciones a Marx y a los bolcheviques.


با این حال ، 'وه یه خو' یک رمان پرولتری نوشت. در 'ال تونگستنو' ، او رنج های پرولتاریای سرخپوست پرو را در یکی از معادن در ارتفاعات/کوه پایه های آند روایت می کند. این رمان با پیدایش انقلاب به پایان می رسد.'وه یه خو' مانند ماریاتگی - و بعدها 'خوزه ماریا آرگه دس' -، اعتقاد داشت كه ارزشهای باستانی کمونی سرخپوستان بذر جامعه كمونیستی آینده پرو خواهد بود. "سرخپوست پس از انسان و قبل از او!" او در یكی از اشعار اومنیستی ای  خود می نویسد. 

Sin embargo,Vallejo escribió una "novela proletaria".En El Tungsteno,narra los padecimientos de los indios-proletarios en una mina de la sierra peruana. La novela termina con el presagio de que la revolución está por llegar. Vallejo creía,como Mariátegui-y posteriormente José María Arguedas-,que los valores comunales arcaicos de los indios serían la simiente de la futura sociedad comunista peruana."¡Indio después del hombre y antes de él!",escribe en uno de sus Poemas Humanos.

هنگامی که جنگ داخلی در اسپانیا آغاز و ارتجاع فرانکو علیه جمهوری افزایش یافت ،' وه یه خو' به نفع آرمان جمهوری خواهانه بسیار فعال شد. همچنین زمانی است که او بیشتر "اشعار انسانی/اومنیستی" و "اسپانیا ، این تلخی را از من دور کنید"را می نویسد. این فعالیت پرتحرک ، که هم سیاسی و هم شاعرانه ، با این وجود، در عین حال یک مرحله آزار دهنده در زندگی 'وه یه خو' است: "او می نویسد:"من در پاریس در حین بارانی طوفانی، روزی که خاطره اش با من است، خواهم مرد.

Cuando estalla la guerra civil en España y la reacción franquista se levanta contra la República,Vallejo se muestra muy activo a favor de la causa republicana. Es también la época en la que escribe la mayor parte de los "Poemas Humanos" y "España,aparta de mi este cáliz". Esta actividad febril,tanto política como poética,es,sin embargo,al mismo tiempo una etapa agónica en la vida de Vallejo:"Me moriré en París con aguacero,un día del cual tengo ya el recuerdo",escribe.


بیانی مغایر/ قیاسی ضد و نقیض ('پارادوکسی' دیگر) این است که سالهای آخر زندگی 'وه یه خو' توام با آغاز شوم ترین مرحله کمونیسم شوروی تحت استبداد استالین بود . رؤیای انقلابی  'وه یه خو' به پایان می رسید ، همانگونه،در کابوس بی پایان در همان سرزمینی که در آن ریشه دوانیده بود ، گرچه جهان هنوز، به دلیل سانسور موجود در اتحاد جماهیر شوروی، به ابعاد شر پی نبرده بود. 'وه یه خو' در سال 1938 می میرد. زمان کوتاهی پس از آن ، همچنین رویای جمهوریت نیز در اسپانیا خاموش شد و دیکتاتوری خونخوار مسیحیت فرانکو آغاز شد.

Otra paradojo es que los últimos años de Vallejo coinciden con el inicio de la etapa más siniestra del comunismo soviético bajo la tiranía de Stalin. El sueño revolucionario de Vallejo terminaba,así,en una pesadilla sin fin en la misma tierra donde se había originado, aunque todavía el mundo no se enteraba de la dimensión del mal,debido a la censura dentro de la Unión Soviética. Vallejo moriría en 1938.Poco después,también el sueño republicano se apagaba en España y comenzaba la sanguinaria dictadura militar y clerical de Franco.