Wednesday, November 30, 2016

Dr Denise Baden battles with the establishment view
دکتر(خانم) دنیس بادن به جنگ با بینش غالب حاکمین 
 of Fidel Castro at the BBC
  در مورد فیدل کاسترو( و دولت کوبا- م) در' بی بی سی' میرود  
https://www.youtube.com/watch?v=WApT5wYHSCg
شش دقیقه

The Era of American Global Dominance Is Over

عصر سلطه جهانی آمریکا به پایان رسیده است
http://www.huffingtonpost.com/graham-e-fuller/america-global-dominance-over_b_12011012.html

 09/15/2016
پانزدهم سپتامبر 2016


ترجمه : پیمان پایدار

















SASHA MORDOVETS VIA GETTY IMAGES
You might recall the term “Eurasia” from high school geography classes. The term isn’t used much anymore in political discussions in the West, but it should be. That is where the most serious geopolitical action is going to be taking place in the world as we move deeper into the 21st century. The U.S., focused so intently on “containment“ of Russia, the so-called Islamic State and China, will be missing the bigger Eurasian strategic picture.

شما ممکن است واژه "اورپآسیا" را از کلاس جغرافیای دبیرستانی به یاد داشته باشید. این اصطلاح دیگر زیاد در بحث های سیاسی در غرب مورد استفاده قرار نمی گیرد، اما می باید استفاده شود. این جائی ست که جدی ترین عملکرد جغرافیای سیاسی همینکه ما عمیقا بدرون قرن21م حرکت میکنیم در شرف وقوع خواهد بود . ایالات متحده، آنچنان بر روی "مهار" روسیه ، دولت به اصطلاح اسلامی و چین متمرکز شده است، که تصویر بزرگتر استراتژیک اورپآسیا را از دست خواهد داد .
Eurasia is the greatest landmass of the world, embracing Europe and all of Asia — some of the oldest and greatest centers of human civilization.

اورپآسیا بزرگترین تیکه از سرزمین جهان است، با در بر داشتن اروپا و تمام آسیا - برخی از قدیمی ترین و بزرگترین مراکز تمدن بشری .
So what is Eurasianism? It has meant different things at different periods. A century ago, the Kissingers of the time spun theories about a deep and inevitable strategic clash between seaborne power (U.K./U.S.) and continental/land-based powers (Germany, Russia.) “Eurasia” then meant mostly Europe and western Russia. Indeed, what need was there to talk then about Asia itself? Most of Asia was underdeveloped and lay under the control of the British Empire (India, China) or the French (Indochina) and had no independent will. Japan was the only real “Asian power” — that ironically developed its own imperial designs, mimicking the West, and thus came to clash with American imperial power in the Pacific.

پس  اورپآسیاگرائی چیست؟ این معانی گوناگونی در دوره های مختلف داشته است. یک قرن پیش، کیسینجرهای زمان نظریه هائی در مورد برخورد عمیق استراتژیک و اجتناب ناپذیر بین قدرت دریائی (انگلستان و آمریکا) و قدرت قاره ای /  زمینی (آلمان، روسیه ) چیده بودند . "اورپآسیا" پس از آن به معنای عمدتا اروپا و غرب روسیه خوانده میشد. در واقع، چه نیازی بود که آنموقع صحبتی در مورد آسیا شود؟ بیشتر آسیا توسعه نیافته بود و تحت کنترل امپراتوری بریتانیا (هند، چین) و یا فرانسه (هندوچین: ویتنام و کامبوج و لائوس-م) و هیچ اراده مستقل نداشت. ژاپن تنها "قدرت آسیا"ی واقعی بود - که از قضا توسعه طرح امپراتورانه خود را، به تقلید ازغرب، چیده بود  و لذا با قدرت امپریالیستی آمریکا .در اقیانوس آرام برخورد کرد 
The more Washington attempts to contain or throttle Eurasianism as a genuine rising force, the greater will be the determination of states to become part of this rising Eurasian world.
هر چه که واشنگتن بیشتر تلاش برای مهار یا خفه کردن اورپآسیاگرائی به عنوان نیروئی رو به رشد کند، خواست کشورها برای تبدیل شدنشان به بخشی از این جهان رو به افزایش اورپآسیائی بیشتر خواهد بود ، حتی در حالی که غرب را رد نکرده است.
Today, of course, all that is different. Eurasia increasingly means “Asia” in which the “Euro” part figures modestly. Furthermore, China has now become the center of Eurasia as the world’s second-largest economy. Not surprisingly, China — like the Muslim world — projects a decidedly “anti-imperial” bent based on what it sees as its humiliation at the hands of the West (and Japan) during its 200-year eclipse — during one of its dynastic down cycles. But China is very much back now into a classic “up-cycle” mode of power and influence again and is determined to project its weight and influence. India, too, now is now a rapidly developing power with regional reach. And Japan, while quiescent, still represents formidable economic power, perhaps to be augmented by greater military regional reach.

امروز، البته،همه آن چیزها متفاوت است. اورپآسیا به طور فزاینده به معنی "آسیا"ئی ست که در آن بخش "اروپا"ئی بخش فروتنانه آنست . علاوه بر این، چین در حال حاضر به عنوان دومین اقتصاد بزرگ جهان به مرکز اورپآسیا  تبدیل شده است. جای تعجب نیست، چین - بمانند جهان اسلام - قطعا یک گرایش "ضد امپریالیستی" بر اساس چیزی که بعنوان تحقیرش در دست غرب (و ژاپن) تحت سلطه دویست ساله بوده - در دوران یکی از چرخشهای سلسله رو به پایین خود- از خود ارائه میدهد. اما چین در حال حاضردر یک حالت کلاسیک از " چرخه بالا" به قدرت و نفوذ دوباره ای برگشته و مصمم است تا وزن و نفوذ خود را به نمایش گذارد. هند، نیز، در حال حاضر به یک قدرت سریع رو به توسعه در منطقه مبدل گردیده . و ژاپن، در حالتی خاموش/ساکن، هنوز بعنوان قدرت اقتصادی توانمندی ، شاید با دسترس داشتن منطقه نظامی بیشتر  تقویت شود.
The significance of the term “Eurasian” has changed a good deal, but it still suggests strategic rivalry. At a time when the U.S. formally declares its intent to militarily dominate the world (“full spectrum dominance“ was the official Pentagon doctrine in 2000) the concept of Eurasianism is responding with vigor. And not just in China, but in its new significance for countries like Russia, Iran and even Turkey. It suggests a sense of the eclipse of dominant western power in the face of new Asian power.

اهمیت اصطلاح "اورپآسیا" بمقدار زیادی تغییر کرده است ، اما هنوز نشان از رقابت استراتژیک میدهد. در زمانی که ایالات متحده به طور رسمی  قصد خود را برای تسلط نظامی بر جهان اعلام میکند ("تسلط کامل" دکترین رسمی پنتاگون  در سال 2000 بود) مفهوم اورپآسیاگرائی با قدرت پاسخگو میباشد. و نه فقط در چین، اما در اهمیت جدید خود برای قرنها بمانند کشورهائی چون روسیه، ایران و حتی ترکیه. این نشانی از حس تسلط قدرت غرب در مواجهه با قدرت جدید آسیائی ست .
It’s not all just about military and money. It’s also cultural. Russian culture has for two centuries maintained a lively debate about whether Russia belongs to the West, or embodies a distinctly Eurasian (yevraziiskaya) culture that is separate from the West. Eurasianists represent a significant force within Russian strategic and military thinking (although Putin, interestingly, does not fully embrace this worldview.)

 مسئله همش فقط در مورد ارتش و پول نیست. فرهنگی نیز هم است. فرهنگ روسیه به مدت دو قرن بحثی زنده در مورد اینکه آیا روسیه متعلق به غرب است، یا مظهر فرهنگ مچزای اورپآسیائی(یی ورازیسکایا) که جدا از غرب است را در برداشته .اورپآسیائی نشان دهنده یک نیروی قابل توجهی در تفکر استراتژیک و نظامی روسیه میباشد (اگر چه پوتین، جالب توجه است، به طور کامل این جهان بینی مورد قبولش نیست.)
170987184
President Vladimir Putin wearing a Tatar embroidered skull-cap seen attending open-air holiday events outside Kazan. (Sovfoto/UIG via Getty Images)
ولادیمیر پوتین رئيس جمهور با کلاه/ جمجمه دوز تاتار بر سر در رویدادهای تعطیلات در هوای آزاد  کازان( تصاویر از طریق گتی )
The idea is a vague but culturally important one; it grapples with Russian identity. It speaks of a Slavic culture but with deep Eurasian roots even in an old Turkic and Tatar past. Remember that historically it is the modern West that torched Russia twice: witness the invasions of Napoleon and Hitler up to the gates of Moscow. NATO today probes ever more deeply all around the Russian periphery. The Eurasianists are suspicious of, if not hostile to, the West as a permanent threat to “Holy Mother Russia.” “Eurasianism” will always lurk just beneath the surface in the Russian strategic worldview.

این یک ایده مبهم اما از نظر فرهنگی مهم است. با هویت روسی دست و پنجه نرم میکند. از یک فرهنگ اسلاو اما با ریشه های عمیق اورپآسیائی حتی در گذشته های قدیمی ترکی و تاتار سخن میگوید. به یاد داشته باشیم که تاریخا این غرب مدرن  است که دو بار روسیه را به آتش کشیده : شاهد تهاجم ناپلئون و هیتلر تا  دروازه های مسکو بوده ایم. امروز ناتو نیشترهر چه عمیق تریست در سراسر حاشیه روسیه. اروپآسیائی ها مشکوک هستند، اگر نه خصمانه، با غرب به عنوان یک تهدید دائمی به "مادر مقدس روسیه ". "اوراپآسیاگرائی" همیشه در کمین و درست در زیر سطح جهان بینی استراتژیک روسیه قرار خواهد داشت.
That is what Russia’s new Eurasian Economic Union is all about, a goal to at least economically unite Belarus, the Central Asian states and others into a greater Eurasian economic whole. (Oil-rich Kazakhstan was actually the author of the concept; it will seek to maintain ties with the West, but look at it its place on a world map to see where Kazakhstan’s real long-term options lie. Russia may not now be the best economic star to tie one’s future to, but it is just one of many Eurasian vehicles out there and they are not mutually exclusive. Options bring greater security.

این همان اتحادیه جدید اقتصادی اورپآسیائی روسیه است ،هدفی که حداقل از نظر اقتصادی بلاروس ، کشورهای آسیای مرکزی و دیگران را به یک کل اقتصادی اورپآسیای بزرگتر متحد میگرداند. (قزاقستان با منابع غنی نفتی در واقع بنیانگذار این ایده ، به دنبال حفظ روابط با غرب خواهد بود، اما به جایگاه خود در نقشه جهانی مینگرد تا بداند که گزینه های واقعی دراز مدت قزاقستان در کجا نهفته است . روسیه شاید حالا بهترین ستاره اقتصادی برای ارتباط  در آینده نباشد، اما  فقط یکی ازابزارهای بسیاری از اورپآسیائی های موجود است و آنها متقابلا منحصر به فرد نیستند. گزینه ها بیشترین امنیت را بهمراه خواهند داشت .
China is moving in stunningly ambitious directions in creating the new Asian Infrastructure Investment Bank (that 57 states have signed onto including most European states, Canada and Australia — but conspicuously without Japan so far, or the U.S.) This creates a new Eurasian-focused central banking instrument with strong Chinese influence. China is also projecting massive new transportation networks (the Silk Road Economic Belt and the Maritime Silk Road — “One Belt, One Road“) across Eurasia to China linking China to Europe, the Middle East, Central and South Asia and the Far East by rail, road and sea. China’s “Eurasian strategy” is already a burgeoning reality. Yes, suspicions and rivalries exist between Russia and China and India and Japan. But the strong economic and developmental thrust of these proposals differ markedly from the American more “security” focused organization with its worrisome military implications.

چین در جهت فوق العاده بلند پروازانه بسمت ایجاد بانک سرمایه گذاری زیرساخت های آسیائی (که 57 کشور منجمله بسیاری از کشورهای اروپایی، کانادا و استرالیا آنرا امضا کرده اند - اما آشکارا بدون ژاپن تا کنون، یا ایالات متحده آمریکا )حرکت میکند.این به ایجاد بانک متمرکز مرکزی اورپآسیا دست میزند که ابزاری با نفوذ قوی چین میباشد. چین همچنین در پروژه طرح عظیم شبکه های حمل و نقل جدید در سراسر اورپآسیا تا چین شرکت دارد (کمربند اقتصادی جاده ابریشم  و جاده ابریشم دریائی - "یک کمربند، یک جاده") که به پیوند چین به اروپا، شرق میانه، آسیای مرکزی و جنوبی و شرق دور توسط راه آهن، جاده و دریا  دست خواهد یازید. "استراتژی اورپآسیا" چین در حال حاضر یک واقعیت رو به رشد است. بله، سوء ظن و رقابت بین روسیه و چین و هند و ژاپن وجود دارد. اما رانش قوی اقتصادی و توسعه این پیشنهادات تفاوت قابل توجهی با بیش سازماندهی متمرکز "امنیتی" آمریکائی با مفاهیم نگران کننده نظامی آن دارد .
China is moving in stunningly ambitious directions in creating the new Asian Infrastructure Investment Bank.
چین در جهت فوق العاده بلند پروازانه بسمت ایجاد بانک سرمایه .گذاری زیرساخت های آسیائی حرکت میکند 
Not only has Washington fought these Chinese and Eurasian initiatives unsuccessfully, but it is U.S. policies in particular — that identify both Russia and China as the presumptive enemy — that have helped bring Russia and China together on many issues, linked now by shared distrust of U.S. global military ambitions.

 ،واشنگتن نه تنها با این طرح چینی ها و اورپآسیای بگونه ناموفقی جنگیده است  اما این سیاست به ویژه ایالات متحده است - که روسیه و چین را بعنوان دشمن فرضی شناسائی کرده - که کمک کرده تا روسیه و چین را در بسیاری از مسائل بهم برساند، و حالا  با بی اعتمادی مشترک به جاه طلبی های نظامی جهانی آمریکا به یکدیگر مرتبط گردانده است.
Japan, incidentally, before World War II had its own doctrine of “Eurasianism” — an effort to identify with and stir up Asian peoples and territories against western colonial domination. This strategy could have been quite effective had it not been accompanied by Japan’s own brutal military invasions of East Asian countries, destroying the credibility of the Japanese “Greater East Asia Co-Prosperity Sphere.” Today Japan hasn’t moved its location; it will still have to deal with the reality of Chinese power in the East. And what Japanese leader would seriously pursue a long range policy of hostility to China in support of a U.S. Pacific strategy that is inherently designed to bottle up China? Especially when China and Japan are huge mutual trading and investment partners?

ژاپن، اتفاقا، قبل از جنگ جهانی دوم دکترین خود را از "اورپآسیاگرائی" - در تلاش برای شناسایی و شوراندن مردم و سرزمین های آسیائی در برابر سلطه استعماری غرب  داشته است . این استراتژی می توانست کاملا موثر باشد اگر همراه با تهاجم نظامی وحشیانه خود ژاپن به کشورهای شرق آسیا نمی گردید، که  به از بین بردن اعتبار "منطقه بزرگ رفاهی شرق آسیا "  ژاپن انجامید. امروزه ژاپن موقعیت خود را تغییر نداده است; هنوز هم می باید با واقعیت قدرت چین  در شرق مقابله کند. و کدام رهبر ژاپنی به طور جدی دنبال یک سیاست دراز مدت  خصومت با چین در حمایت از استراتژی ایالات متحده در اقیانوس آرام است که ذاتا طراحی شده برای مقابله کردن با چین؟ به ویژه هنگامی که چین و ژاپن  شرکای بزرگ تجارت متقابل و سرمایه گذاری هستند؟
Iran is keenly interested in balancing against geopolitical pressures from the U.S. and seeks membership in these Russian and Chinese economic development institutions. Iran is a natural “Eurasian “ and “Silk Road” power.

ایران کاملا با تعادل در برابر فشارهای ژئوپولیتیک از طرف ایالات متحده علاقه مند است تا به عضویت در این نهادهای توسعه اقتصادی روسیه و چین بپیوندد. ایران قدرت طبیعی "اورپآسیا" و "جاده ابریشم"  است.
eurasian economic union summit
Russian President Vladimir Putin and Kazakh President Nursultan Nazarbayev during the 2016 Eurasian Economic Union Summit. (Mikhail Svetlov/Getty Images)
ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه ورئیس جمهور قزاق نورسلطان نظربایف در طول اجلاس اقتصادی  اتحادیه اوپآسیائی 2016 (میخائیل سیتلوف/ تصاویر  گتی )
Turkey has gotten into the Eurasian game, again. Going back to the early days of President Recep Tayyip Erdoğan’s ruling Justice and Development Party foreign policy — in the vision of then-foreign minister Davutoğlu — Turkey was no longer limited to being a western power, but also proclaimed its geopolitical interests (nearly a hundred years after the fall of the Ottoman Empire) in the Middle East, and indeed, Eurasia. (After all, the Turks originally come from Eurasia, having migrated west from Lake Baikal a thousand years ago.) That means serious ties with Russia, combined with deep ethnic, cultural and historical ties with Central Asia, and with China. Turkey (like Iran and Pakistan) seeks to be part of these Russian and Chinese networks. And, among some Turkish nationalist politicians and military officers (including many secular Kemalists) there is strong “Eurasianist“ leaning to expand Turkey’s geopolitical options to explore strategic and cultural ties with Eurasia. It also reflects an expression of distrust of western and U.S. efforts to dominate the region.

ترکیه، دوباره، به برنامه اورپآسیا وارد شده است. با برگشت به روزهای اولیه سیاست خارجی حزب عدالت و توسعه رئیس جمهوری رجب طیب اردوغان - در چشم انداز وزیر وقت خارجی داوود اوغلو - ترکیه دیگر محدود به یک قدرت غربی نبود، بلکه همچنین خواهان منافع ژئوپلتیک خود (نزدیک به یک صد سال پس از سقوط امپراتوری عثمانی) در شرق میانه، و در واقع، اورپآسیا شد. (هر چه باشد، ترک ها در اصل از اورپآسیا آمده اند، یک هزار سال پیش با مهاجرت کردن از دریاچه بایکال بسمت غرب .) این بدان معناست که با رابطه جدی با روسیه، همراه با روابط قومی ، فرهنگی و تاریخی عمیق با آسیای مرکزی، و با چین است. ترکیه (مانند ایران و پاکستان) به دنبال بودن بخشی از این شبکه روسی و چینی میباشد . و، در میان برخی از سیاستمداران ملی گرای ترکیه و افسران نظامی (از جمله بسیاری از کمالیستهای سکولار) یک گرایش قوی "اورپآسیاگرائی" با تکیه بر گسترش گزینه ژئوپلیتیکی ترکیه برای کشف روابط استراتژیک و فرهنگی با اورپآسیا وجود دارد . این همچنین بیان انعکاسی ست از  بی اعتمادی از تلاش غرب و ایالات متحده برای تسلط بر منطقه.
For Turkey this is not an either/or issue. It can seek to be part of Europe — including NATO — but will not relinquish the broad geostrategic alternative options to the East, with its ever greater economic clout, and roads and rails to link it.

برای ترکیه مسئله  این / یا آن موضوع  نیست. می تواند به دنبال بخشی از اروپا باشد - از جمله ناتو - اما گزینه گسترده ژئو(جغرافیای) استراتژیک رو به شرق را، با قدرت اقتصادی بیشترآن، و جاده ها و قطاری را که میتواند به آن وصل شود، را رها نخواهد کرد
In short, the new Eurasianism is no longer about 19th century land and sea power. It is an acknowledgment that the era of western —- and especially U.S. — global dominance is over. Washington can no longer command — or afford — a longer-term bid to dominate Eurasia. In economic terms, no state in the region, including Turkey, would be foolish enough to turn its back on this rising “Eurasian” potential that also offers strategic balance and economic options.

سخن کوتاه، اورآسیا گرائی جدید  دیگر قدرت زمینی و دریائی قرن 19 م نیست. درک  جدیدی است از اینکه سلطه جهانی غرب - به خصوص ایالات متحده - تمام شده است.  واشنگتن دیگر نمی تواند فرماندهی کند - و یا استطاعتش را داشته باشد - برای تسلط دراز مدت بر اورپآسیا . از لحاظ  اقتصادی، هیچ دولتی در منطقه، منجمله ترکیه، آنقدر احمق نخواهد بود که به قدرت بالقوه رو به افزایش "اورپآسیا" که در ضمن توازنی استراتژیک و گزینه های اقتصادی ارائه می دهد پشت کند .
The new Eurasianism is no longer about 19th century land and sea power. It is an acknowledgment that the era of western — and especially U.S. — global dominance is over.

اورپآسیا گرائی دیگر در مورد قدرت زمینی و دریائی قرن 19 م نیست. درک  جدیدی است از اینکه سلطه جهانی غرب - به خصوص ایالات متحده - تمام شده است. 
There are, of course, huge fault lines across Eurasia — ethnic, economic, strategic and some degree of rivalry. But the more Washington attempts to contain or throttle Eurasianism as a genuine rising force, the greater will be the determination of states to become part of this rising Eurasian world, even while not rejecting the West.

 البته، خطوط گسل بزرگی در سراسر اورپآسیا وجود دارد، - قومی، اقتصادی، استراتژیک و درجه ای از رقابت. اما هر چه که واشنگتن بیشتر تلاش برای مهار یا خفه کردن اورپآسیاگرائی به عنوان نیروئی رو به رشد کند، خواست کشورها برای تبدیل شدنشان به بخشی از این جهان رو به افزایش اورپآسیائی  بیشتر خواهد بود ، حتی در حالی که غرب را رد نکرده است.
All countries like to have alternatives. They don’t like to lie beholden to a single global power that tries to call the shots. America’s narrative of what the global order is all about is no longer accepted globally. Furthermore, it is no longer realistic. It would seem short-sighted for Washington to continue focus upon expanding military alliances while most of the rest of the world is looking to greater prosperity and rising regional clout. (China’s military expenditures are about one-quarter of U.S.spending.)

همه کشورها دوست دارند جایگزینی داشته باشند. آنها دوست ندارند که فقط  زیر بار منت یک قدرت جهانی که سعی میکند بر تمام امور مسلط باشد بمانند . روایت آمریکا از اینکه نظم جهانی چه چیزیست دیگر در سراسر جهان پذیرفتنی نیست. علاوه بر این، دیگر واقع بینانه نیست. بنظر کوته بینانه می رسد که واشنگتن به ادامه تمرکز بر گسترش اتحاد نظامی پایبند بماند در حالی که بیشتر بقیه جهان به دنبال  رفاه بیشتر و افزایش نفوذ منطقه ای میباشند. (هزینه های نظامی چین در حدود یک چهارم آمریکا میباشد .)
This article first appeared on GrahameFuller.com
Also on WorldPost:

Saturday, November 26, 2016

چایی؟ قهوه؟ اعدام؟ پدوفیلی اسلامی؟

چایی؟ قهوه؟ اعدام؟ پدوفیلی اسلامی؟

به عاریه گرفته شده از بلاگ رفیق عزیزمان روزا
پیمان پایدار


انجمن حمایت از کودکان تحت نظارت پدوفیلی

رزا: چند وقت پیش بحثی بود از تجاوز جنسی به کودکان شرکت کننده در کلاسهای قران توسط قاری ممتاز رهبری!
رفتم ببینم اصولن چه گروههای حامی کودکان وجود دارد؟ به مطالب زیر رسیدم. دلارام علی به درستی به بیهودگی این انجمنها "حامی کودکان" رسیده. لابی گری هم راستش میان طیف پدوفیل حاکم جواب نخواهد داد. بخصوص اینکه مسلمانان مخالف لذت جویی از کودکان و خردسالاران نمی باشند بلکه حَد آنرا مشخص کرده اند.
تنها راهی که می ماند ایجاد گروههای حامی و "میلیتانت" می باشد و آنهم مثل جبهه آزادیبخش حیوانات.  

چرا که خودگردانی ها اصولن در اجتماع اسلامی که هر روز سَر میلیونها حیوان را با حکم شرع و عرف می بُرد و همه در حال کردن و مالیدن کودکان و خردسالاران هستند، جواب نمی دهد.

" قدم اول افشای چهره و محل سکونت و "بی آبرو" کردنشان است. البته در جامعه ای که اغلب اینکاره، باید راههای دیگری جُست تا دستان کثیف جنسی بروی تن و بدن کودکان را پس زد. مهم ابتدا ایجاد گفتمانی است که مثلن پوست حیوانات را از روی تن و بدن مانکن ها کَند تا جایی که حتی پالتو پوستهای مصنوعی نیز نه به حکم قانون بلکه به حکم قرارداد اجتماعی نانوشته "خیابان"، اینهمه را ناپسند و زشت جلوه می دهد.
باید سُمبه ی کودکان و حیوانات را پر زور کرد. تا کسی جرات نکند سر حیوانی را در روز روشن به اسم عید قربان، لب جوب بگذارد. این اگر جا بیفتد و خوردن و کُشتن/شکار و آزار حیوانات هزینه داشته باشد، اینهمه پایان خشونت به کودکان، زنان و...
اصولن
این
پایان خشونت انسان بر انسان است...
فلسفهٔ جبههٔ آزادی بخش حیوانات این است: «خشونت فقط زمانی در معنی خود به کار می‌رود که بر موجودات زنده روا داشته شود و صدمه به اموال و آزاد کردن حیوانات از آزمایشگاه‌ها و مزارع، خشونت محسوب نمی‌شود

معرفی فیلم مستند پدوفیلی در ایران: "کرگدن" به کارگردانی "هوتن شیرازی اینجا

نگاهی به فرآیند فعالیت‌های سازمان‌های غیردولتی کودکان در ایران

آیا مسیر را درست پیموده‌ایم؟ 
دلارام علی

– گلناز ملک (ضرورت آموزش سکسوالیته به کودکان)

– آمنه زمانی (بیانگری خشونت در نقاشی کودکان کار)

با توجه به تصمیم گروه «کوچ سفید» برای انتشار نتایج فعالیت‌هایشان در آینده، امکان انتشار همۀ نقاشی‌های نمایش داده شده در همایش وجود ندارد؛ دو نمونه از نقاشی‌ها را می‌توانید از اینجاو اینجا مشاهده کنید!
 بقیه فایلهای صوتی اینجا
Quilapayun : Plegaria del Labrador نماز لابرادور
ویدئو کلیپی از گروه مترقی شیلیائی
https://www.youtube.com/watch?v=eceS8BhBE-U
سه دقیقه و نیم

واقعیت خام کوبا : قسمت اول مستند
https://www.youtube.com/watch?v=71S8g7xz-Rg



پسگفتار

فیدل کاسترو- رهبرکاریزماتیک کوبا- در 90 سالگی دار فانی را وداع کرد
  
 انقلابی که در نهایت به  استقرار سرمایه داری دولتی انجامید و با تنها حزب حاکم با مشتی آهنین تمامی مخالفینش را یا ترور کرد(مهمترینش یار دیرینه  و همرزمش در جنگلهای سیرا مایسترا را در سانحه ساختگی هواپیما پس از بقدرت رسیدن به قتل رساند : کامیلو سین فئگو*) و یا به زندان و یا به تبعید فرستاد

(تعداد زیادی آنارشیست)
اما در مقابله با یانکی امپریالیسم پیشقدم بود





و هیچگاه باج نداد و تسلیم نشد... ... شخصیتی متناقضی ....با سواد و خوش


سخن ...ولی
 همزمان دیکتاتور و ضد هم جنس گرایان :هموفوب

سخن کوتاه : نه مثل لنین و ترتسکی و استالین و مائو و ...پل پات و دگر "چپ" 

گرایان کوته بین و دیکتاتر منش
جنایتکاربود و نه اینکه میتوان ازاو و دولتش دفاع کرد....تاریخ انقلابات برای او جایگاهی خاص خودش را میبایست بیافریند.  
زنده باد انقلابی که ناتمان مانده.....مرگ بر تمامی دیکتاتور ها و احزاب زورگو 

و دولتها با هر اسم و رسمی ...منجمله دولت کنونی در کوبا


(*)Camilo Cienfuego
پیمان پایدار