Sunday, April 24, 2011

یک شعر از ارنستو کاردنال(+) کشیش و چریک ساندنیستائی و وزیر اسبق فرهنگ در دولت "انقلابی ساندنیستا "- نیکاراگوئه- در سال 1980

(*)باغ وحش در ایکیتوس    

پس از بازدید از حیوانات آمازون
پلنگ بزرگ خفته
زرد رنگ با چهار خانه های سیاه

میمون های کوچک در نزاعی دروغین
در میان شاخه های درخت 

طوطی های پوشیده شده به پرچم
کاهلی با پنجه های وحشتناک
اما ضعیف

توکانی عجیب و غریب در پس نوک تیزش
بمانند غنچه گلی(**)

هلیکونیاس

مار کلفت بوا بمانند شلنگ آتش نشانی
در حال باز شدن
تزئین شده به دنده های اینکاها
مارمولک بزرگ
و توپوگرافی نا هموار آن با قله بالا
لاک پشتان نشئه هر کدام بر روی سنگی
سمور الاستیک کشیده شده تا حد اعلا
راهنمای بومی نه ساله
از روی زمین گلبرگ بلندی برداشت

سرخ رنگ
افتاده شده از درختی
و بمن گفت:

"لمسش کن , بمانند پوست پلنگ نرم است"
والبته نرم بود بمانند پوست ابریشم با
چهار خانه های سیاه
که دستش نمیزنیم
***********************************
ترجمه از:پیمان پایدار
_______________________________________________________
(*)باغ وحش ایکیتوس(Zoologico de Iquitos)
(+) مجله ی کانادائی ادبیات جهانی امروز در شماره ژوئن 2006خویش شعری الهام گرفته شده از بازدید  شاعر نیکاراگویه ای به باغ وحش در 'کیستو کوچا'(*+) ایکیتوس بچاپ رساند '
(+*)Quistococha'---(فرهنگ لغات آکسفورد این را گل تازه/خشک و وحشی نیز میگوید**)

Saturday, April 23, 2011

گزارشی گذرا از مقالات نوشته شده ام به زبان اسپانیائی در نشریات آنارشیستی در پرو در 6 سال گذشته

در اینجا اول ترجمه تیتر مقالات و اسم نشریه را به پارسی نوشته  و در زیر همان ها را, بعلاوه آدرس صفحه مجازی و صندوق پستی اینترنتی را -برای احیانن تماسهای آتی رفقا و دوستان-به اسپانیائی میاورم:پیمان پایدار

                                     **************

عمل مستقیم(*):شماره یک -آوریل2011

(1)سرمقاله:سیرک انتخاباتی 10 آوریل در پرو
(2) ایده صلح بین فلسطینی ها و اسرائیلی ها
(3) پایان ترس:جنبش های انقلابی اعراب
_______________________________________

انسانیت(+):شماره 5-سپتامبر 2008

(1)مصاحبه با رفیق توماس گررا فلورس:نماینده دفاع از سندیکای کارگران شهرداری میرافلورس
(2)مردم ایران در مقابل دولت(قسمت دوم):نظامیگری دولتی

انسانیت(+):شماره 4- ژولای/اوت 2008

قیام خود بخودی توده های مردم ایران (قسمت اول) در 1978-1979(1
(2)پیش بسوی اتحاد آنارشیست ها(قسمت آخر/4):شبکه ای از گروه های آنارشیستی
 
انسانیت(+):شماره 3-ژوئن 2008
 (1)پیش بسوی اتحاد آنارشیست ها (قسمت 3):شبکه ای از گروه های آنارشیستی

انسانیت (+):شماره 2-آوریل 2008
(1)پیش بسوی اتحاد آنارشیست ها (قسمت 2):شبکه ای از گروه های آنارشیستی

انسانیت(+):شماره 1-مارچ 2008
(1)پیش بسوی اتحاد آنارشیست ها(قسمت 1):شبکه ای از گروه های آنارشیستی
_____________________________________

آزادی ["کیسپی کای "(+*) به زبان سرخ پوستان پرو]:شماره سوم, ژولای-اوت 2007
(1)نکاتی در مورد سرزمین مادری و میهن پرستی
(نقدی بر ناسیونالیسم از دیدگاه آنارشیستی)

آزادی(+*):شماره دوم,فوریه-مارچ 2007
(1)حکم اعدام (در پرو):برگشت به بربریت
(نقدی بر احیای این حکم برای تجاوزگران کودکان

آزادی (+*):شماره یک,اوت-سپتامبر 2006
(1)توقف تروریسم اسرائیلی(غم و اندوه مردم لبنان , و بمباران خونین/وحشیانه دولت فاشیستی اسرائیل

**************************************
(*)Accion DirectA:acciondirecta36@gmail.com

(1)Editorial:El circo electoral del 10 del abril 2011 en el Peru
(2)La nocion de paz entre palestinos e israelis
(3)El miedo ya se acabo:Los Movimientos revolucionarios de los pueblos arabes.

============================ 
(+)Humanidad:periodicohumanidad@gmail.com

#5 Setiembre 2008,Peru
(1)"Yo soy capaz de dar mi vida por mi familia"(Declaraciones del companero Tomas Guerra Flores)
(2)El pueblo de Iran Frente al Estado ,segunda parte:La Militarizacion del Estado

#4 Julio-Agosto 2008 ,Peru
(1):Levantamiento del pueblo Irani en 1978-1979(la insurreccion espontanea occurio el 20-21 de Febrero,sin ningun consentimiento de Jomeini)
(2):"Hacia la union de los Anarquistas,una red de grupos Anarquistas"(ultima parte)

#3 Junio 2008,Peru 
(1)"Hacia la union de los Anarquistas,una red de grupos Anarquistas"(Tercera parte) 

#2 Abril 2008,Peru
(1)"Hacia la union de los Anarquistas,una red de grupos Anarquistas(Segunda parte)

#1Marzo 2008,Peru
(1)"Hacia la union de los Anarquistas,una red de grupos Anarquistas

==========================================================

(*+)Qhispikay(Grupo Qhispikay Llaqta:Libertad del pueblo)

#3 Julio-Agosto, 2007
(1)Apuntes sobre la patria y el patriotismo

#2 Febrero-Marzo, 2007
(1)La pena de Muerte:El retorno a la Barbarie

#1 Agosto-Setiembre,2006
(1)Alto al terrorismo de Israel en el medio Oriente(Libano:Cortinas de humo,angustia y terror de los bombardeos sangrientos del estado fascista Israeli)

Friday, April 15, 2011

غایب از نظر(*):فدریکو گارسیا لورکا

نه گاو نرت باز می شناسد نه انجیر بن
نه اسبان, نه مورچگان خانه ات
نه کودک بازت می شناسد نه شب
چرا که برای ابد مرده ای

نه صلب سنگ بازت می شناسد
نه اطلس سیاهی که در آن تجزیه می شوی
حتی خاطرهء خاموش تو نیز دیگر بازت نمی شناسد
چرا که برای ابد مرده ای

پائیز خواهد آمد, با لیسک ها
با خوشه های ابر و قله های درهمش
اما هیچ کس را سر آن نخواهد بود که در چشمان تو بنگرد
چرا که برای ابد مرده ای

چرا که تو مرده ای برای ابد
همچون تمامی مردگان زمین
همچون همه آن مردگان که فراموش می شوند
زیر پشته ئی از آتشزنه های خاموش

هیچ کس بازت نمی شناسد. نه . اما من تو رامی سرایم
برای بعدها می سرایم, چهره تو را و لطف تو را
کمال پختگی معرفتت را
اشتهای تو را به مرگ و, طعم دهان مرگ را
و اندوهی را که در ژرفای شادخوئی تو بود

زادنش به دیر خواهد انجامید-خود اگر زاده تواند شد
آندلسی مردی چنین صافی, چنین سرشار از حوادث
نجابتت را خواهم سرود , با کلماتی که می نالند
و نسیمی اندوهگن را که به زیتون زاران می گذرد به خاطر می آورم
**************************************************
(*)  از کتاب:ترانهء شرقی و اشعار دیگر; ترجمهء احمد شاملو

Sunday, April 10, 2011

دم خروس یا قسم حضرت عباس:قسمت دوم

قبل از هر چیز و در همینجا باید اذعان کنم : من نه تنها "متخصص" تاریخ و فرهنگ و زبان پارسی نیستم، بلکه "تخصصی" در کاربرد آخرین فرآورده های تکنولوژیک نیز ندارم. البته سعی کرده و میکنم هر روزه در این زمینه ها در حد امکانات زمانی پیشرفتی هر چند جزئی داشته باشم.در ضمن, این را نیز گفته باشم که بنده با مقوله "تخصص" مشکل اساسی داشته ودارم.صمیمانه معتقدم هیچکس در هیچ زمینه ای نه میتواند و نه می بایستی خود را "مغز کل"/"متخصص" بداند و بخواند. بقول معروف انسان هر چه بیشتر میخواند و تحقیق میکند تازه میفهمد چقدر کم میداند.پس این گزافه گوئی ها فقط از مغز خرده بورژواهای ورشکسته و پرمدعا نشاط میگیرد (*). به نظر من این گونه افراد به درد جرزلای دیوار میخورند و بس
                                          ***********
دراین قسمت میخوام به بخشی از کجروی ها بپردازم و نشان دهم که هم در ایران (حتی در رادیو تلویزیون اسلامی با آن ادعا های پوچشان) و هم در خارج از کشور درتمامی حیطه ها (از رادیو تلویزیون ایرانیان مقیم لوس آنجلس- 'تهران جلسی'- ها گرفته تا در روزنامه ها و مجلات و بدتر از همه "صفحه های مجازی"  رنگارنگ) در مورد استفاده بیجا و بیرویه از لغات و واژه های لاتین ولی با نوشتار پارسی(!!), از یکطرف به حد بی نهایت خنده آور و از طرفی دیگرغمگین و تاسف آور, مرزها را در نوردیده اند. این پسروی ما را بر این وامیدارد که بپرسیم :آیا دم خروس را باور کنیم یا قسم حضرت عباس!؟ در اینجا با آوردن لیستی کوتاه از لغات استفاده شده در مراوه های روزمره سعی میکنم نظرم را بشکافم 
بجای تنظیم, میگن "آرنجمان"; بجای بخاری دیواری میگن "شومینه"; بجای لیست غذا میگن "منو"; بجای تاریخ میگن "هیستوری"; بجای صندلی چرخ دار میگن "ویلچر" ; بجای ضمانت میگن "گارانتی";بجای موقعیت میگن "پوزیشن";"بجای مخالفین میگن اپوزیسیون";بجای نوع نگارش میگن "ورژن"; " بجای صفحه میگن"پست"; بجای پیاده کردنش میگن "دانلود کردن"; بجای نامه مجازی میگن "ایمیل"; بجای فرستادن میگن "فوروارد"; بجای نظر دادن میگن "کامنت گذاشتن"; بجای حذف کردن میگن "دیلیت"; و بجای زدن دکمه میگن "کلیک" و الی آخر
عجب بساطی براه انداخته اند این دوستان فرهنگ و هنر و زبان پارسی!! دست مریزا. نه به آن که "اسامی عربی را بر روی فرزندان  ایران زمین" بدرستی به تیغ انتقاد کشیدن و نه به این که چپ میری راست میای لغات لاتین را مثل نقل و نبات همه جا بکار بردن  

باز بقول شاملوی عزیز که بدرستی میگفت: "چون ما زیر دریائی نداریم و نساخته ایم استفاده از واژه غربی نه تنها غلط نیست بلکه ضروری ست"(نقل به معنی).حال آنکه گردانندگان سازمان های ارتباط جمعی ما شورشو در آورده اند. حتی رفقای عزیزی که  ادعای مبارزه با سرمایه داری, امپریالیسم و رشد و گسترش زبان شیرین پارسی را دارند(بخوان مبارزه با غرب زدگی و....) نیز از این روند مبرا نبوده و نیستند.جای تاسف هست

از قدیم گفته اند: 'یک سوزن بخود و یک جوالدوز به دیگران'. میبایستی در تمامی حیطه ها صادق بود و انقلابی عمل کرد. شول کن سفت کن هم جایز نیست.البته میتونم حدث بزنم که بعضی از دوستان و رفقا , بعد از خوندن این سطور, بگن:ای بابا ,اینم که دیگه به همه چیز گیر میده و...!! آره, من عمیقا معتقدم که برای ساختن جامعه نوین انسانی, با معیار های انقلابی و پویا و درهر محدوده جغرافیائی , میبایست به زبان و فرهنگ آن دیار احترام گذارد. گسترش و رشد هر فرهنگی( و هر کشوری) به رشد زبان آن ملت بستگی مستقیم دارد. نمیتوان ادعای با فرهنگ بودن کرد و وقتی حرف میزنی نصف کلمات, واژه ها و اصطلاحاتی که استفاده میکنی غربی باشه. این در تضاد آشکاره.پس میبایستی آستین هارو بالا زد و از این دوگانگی دست شست.با خواندن هر چه بیشتر متون (کتب) پارسی, زبان و فرهنگ خویش را پالایش دهیم(+) وراهنمای نسل های آینده شویم  
   
پیمان پایدار

**************************************************

(*)چند دهه درغرب زندگی کردن و حتی بزبان های متعدد سخن راندن و....نه میتواند و نه میبایستی از کسی تافته جدا بافته ای بسازد. بلکه با فروتنی بیش از پیش گسترش علم و دانش را می بایستی در راه آزاد سازی خود(از تنگ نظری ها و...) و دیگران بکار برد. بقول شاملوی فقید عزیز که در یکی از مصاحبه هایش گفته بود:"من در سن شصت و پنج سالگی تازه دارم فارسی یاد میگیرم"! پس میبایست 'ازخر شیطان پایین آمد',از فضل فروشی های بچه گانه دست بر داشت و وارستگی را پیشه کرد.

(+)گفتن یک مساله دیگر,که لزوما ربطی به بحث بالا ندارد( ولیکن من را سالیان سال است که عذاب میدهد), واجب میباشد. و آن همانا تناسب استفاده از واژه های مناسب با  شیوه اندیشیدن مان میباشد.مثلا نمیتوان مدعی بی دینی و لائیک بودن کرد ولی در مکالمه های روزمره گفت:'والا به خدا'; یا مثلا 'به قران قسم' !! این دوستان در ناخود آگاهشان هنوز مذهبی تشریف دارند و بس.در این مورد متاسفانه شاهد اینگونه گپ زدن حتی بعضی از رفقای قدیمی "چپ" نیز بوده ام.و این جای بسی تاسف دارد

Thursday, April 7, 2011

دم خروس یا قسم حضرت عباس: قسمت اول

از بدو بسر کار آمدن رژیم منفور اسلامی (آنهم از نوع ناب محمدی اش*,

یعنی توام با شکنجه و تجاوز و ترور دگر اندیشان) ضدیت ملایان مرتجع با

 فرهنگ , زبان و تاریخ ما ایرانیان نه تنها بیش از پیش عیان گردیده ,

 که زبانزد عام و خاص نیز شده است.اینان وقاحت و بیشرمی را به حد

 اعلی رسانده اند.راه دور نرویم و با مروری به نوشته یکی

از"متفکرترین", گوساله های اسلامی , یعنی همانا "آیت" گندیده

 مطهری, که جناب سروش(+)عمیقا شیفته و پیرو او میباشد, بپردازیم.این

 مردک بیسواد و بیمایه در کتاب" ِ نور ِ ملکوت ِ قرآن", جلد چهارم / بخش

 ِ ششم" در ضدیت خویش با  "زنده کردن لغات زبان پارسی باستانی "چنین

 می گوید: " انجمن‌ و مؤسّسه‌ای‌ بود برای‌ این‌ امور که‌ با وزارت‌ معارف‌ و فرهنگ‌ رابطه‌ داشت‌؛ و برای‌ از بین‌ بردن‌ لغات‌ عربی‌ و فرهنگ‌ اسلام‌ نهایت‌ سعی‌ و کوشش‌ را داشتند. و در اداره‌ی فرهنگستانی‌ که‌ پشت‌ مدرسه‌ی سپهسالار بود، برای‌ این‌ موضوع‌ مال‌‌ ملّت‌ بیچاره‌ را می‌خوردند و می‌بردند. نام‌  قبرستان‌ را گورستان‌، و اجتماع‌ را گردهمایی‌، و جمعه‌ را آدینه‌، و وسائل‌ ارتباط‌ جمعی‌ را رسانه‌های‌ گروهی‌، ...


اینها همه‌ برای‌ دور کردن‌ مردم‌ از لغات‌ قرآن‌ است‌. برای‌ قطع‌ رابطه‌ و بریدن‌ با نهج‌ البلاغه‌ است‌. برای‌ عدم‌ آشنایی‌ مردم‌ به‌ جمعه‌ و جماعت‌ است‌. برداشتن‌ «طاء» از کلمات‌ و به جای‌ آن‌ «تاء» نهادن‌، مانند تبدیل‌ کتابت‌ لفظ‌ طهران‌ به‌ تهران‌ روی‌ همین‌ زمینه‌ است‌ ... 
برای‌ ریاضیات‌ از جبر و حساب‌ استدلالی‌ و فیزیک‌ و شیمی‌ در نمره‌ی امتحانی‌ ضریب‌ می‌گذارند؛ و برای‌ عربی‌ نه‌ تنها ضریب‌ نمی‌گذارند، آن قدر آن را بدون‌ اهمّیت‌ و در درجه‌ی پست‌ می‌گذارند که‌ وجود و عدمش‌ مساوی‌ می‌باشد.... 
این همه‌ سر و صدا برای‌ عظمت‌ فردوسی‌، و جشنواره‌ و هزاره‌ و ساختن‌ مقبره‌، و دعوت‌ خارجیان‌ از تمام‌ کشورها برای‌ احیاء شاهنامه‌، و تجلیل‌ و تکریم‌ از این‌ مرد خاسر زیان‌ بُرده‌ی تهیدست‌ برای‌ چیست‌؟! برای‌ آن است‌ که‌ در برابر لغت‌ قرآن‌ و زبان‌ عرب‌ که‌ زبان‌ اسلام‌ و زبان‌ رسول‌ الله‌ است‌، سی سال‌ عمر خود را به‌ عشق‌ دینارهای‌ سلتان‌ محمود غزنوی‌ به‌ باد داده‌ و شاهنامه‌ی افسانه‌ای‌ را گرد آورده‌ است‌ ...تبلیغات‌ برای‌ فردوسی‌ و شاهنامه‌، تبلیغات‌ علیه‌ اسلام‌ است‌. فردوسی‌ با شاهنامه‌ی افسانه‌ای‌ خود که‌ کتاب‌ شعر (یعنی‌ تخیلات‌ و پندارهای‌ شاعرانه‌) است‌ خواست‌ باطلی‌ را در مقابل‌ قرآن‌ عَلم‌ کند؛ و موهومی‌ را در برابر یقین‌ برسر پا دارد. خداوند وی‌ را به‌ جزای‌ خودش‌ در دنیا رسانید و از عاقبتش‌ در آخرت‌ خبر نداریم‌. خودش‌ می‌گوید:

بسی‌ رنج‌ بردم‌ در این‌ سال‌ سی /

عجم‌ زنده‌ کردم‌ بدین‌ پارسی‌ /
چو از دست‌ دادند گنج‌ مرا /
نبد حاصلی‌ دسترنج‌ مرا/
 ما در زمان‌ خود هرکس‌ را دیدیم‌ که‌ خواست‌ عجم‌ را در برابر اسلام‌ عَلم‌ کند، و لغت‌ پارسی‌ را در برابر قرآن‌ بنهد، با ذلّت‌ و مسکنتی‌ عجیب‌ جان‌ داده‌ است‌. فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی‌ الابْصَار!

از این مسخره تر همانا مطلب زیراست که اخیر در "یو توب"( صفحه فوق العاده

 زیبای ویدوئی مجازی) دیدم. یکی از این ملا های گوساله (که اسمش یادم نیست)در

 مصاحبه تلویزیونی در صدا و سیمای ارتجاع ادعا میکرد که "زبان پارسی زبان کفر

 و زبان عربی زبان بهشتی-آسمانی ست" . بنظرم این از مستعصل ترین خزعبلاتی

بود که تا به حال از این بیشعوران قرون وسطی شنیده بودم.زهی حماقت!!  

 به دیگر سخن,هنوز این آقایان نفهمیده اند که تلاشهای این جانیان قرون وسطی برای تغییر زبان و فرهنگ ما , توسط این خود شیفته گان تازی زده, اگر میخواست کارائی داشته باشه که تا حالا میداشت. وتازه اینان, بعد از هزار و چهار صد  سال, مجبور نمیشدند که گلو خودشونو جر بدن وچنین و چنان فغان کنند و فتوا پشت فتوا صادر کنند !!

  همانطور که در مقاله قبلی("ویژگی ضد اسلامی تئوری آنارشیستی انقلاب ایران") آورده شد, ضدیت ما ایرانیان, درناخودآگاه تاریخی مان(که دراشعار شاعرانمان نمود بارز آن مشهود است) با اسلام و زبان و فرهنگ تازیان ید طولانی دارد.پس یاوه گوئی های اینان خریداری جزهمان قشر ملا یان و حامیان سر سختشان ندارد و بس: یعنی باج بگیران بی کله!

 یادمان نرفته وقتی شاعر فقید و مبارزمان احمد شاملو, در سخنرانی تاریخیش در سانفرانسیسکو در سال 1367-1989, با نقب زدن به ایرانیان خارج کشور از "دلواپسی هائی" حرف میزد که میبایستی آویزه گوشمان کرد.او بدرستی میگفت:"ایرانی بودن به این معنی نیست که دور هم جمع شد و خورشت قورمه سبزی خورد و فال حافظ گرفت". (بماند که برای او این کار ما ایرونی ها هم بغایت بی معنی بود وهم حاکی از لوث کردن اصالت اشعار حافظ). کم کاری و وقت خویش را به بطالت گذراندن ایرانیان خارج کشوراز هم وغم های این آزاده مرد بود.او همچنین  گفت:"شما هائی که در خارج هستید ازامکانات وسیع علمی-مطالعاتی برخوردارید و میبایستی از آزادی پیرامونتان  بیشترین استفاده را بکنید....شما مسئولیت خطیری بر دوشتان گذارده شده و در مقابل تاریخ پاسخگو هستید...." 

باری,در اینجا قصد من از این نوشتار همانا گذری هر چند کوتاه به نشریات و صفحه

 ("سایت")های مجازی ست که  با "دفاع از زبان پارسی وتاریخ ما قبل اسلام" سعی

 کرده و میکنند  که با دیدی انتقادی به شرایط کنونی حاکم بر ایران برخورد کنند.

 مثلا از نام هائی عربی که ما ایرانیان  بر روی فرزندان خویش میگذاریم بدون اینکه

به معانی آن آگاهی کامل داشته باشیم سخن رفته و میرود.در زیر به تعدادی از آنان

 اشاره میکنم:(1) غلام, از غلم می آید که به معنای بهره وری جنسی از پسر بچه ها

 بردن!(2) خدیجه=سقط جنین شتر(3)حفصه=هسته خرما و یا زن سیاه و زشت.(4)

بتول=زنی که هوس مرد و همخوابگی دارد.(5) سمیه=از سم می آید و به اندازه

زهری که در چیزی باشد می گویند.(6) سکینه=بانوی گدا و خوار و بیچاره(مسکین

نیز با این نام هم خانواده می باشد).(7) رقیه=از ریشه رق می آید, و به مهنای افسون

و جادو و نیرنگ است.(8)عذرا=بهر آن چیزی که سوراخ شده باشد می گویند.(9)

جعفر=ماده شتری که شیر بسیار داشته باشد.(10)باقر=از خانواده بقره می باشد و به

گاو نر چاق میگویند و اعراب جاهلی به کسی که خیلی چیز می فهمیده است نیز

میگفته. باقر العلوم یعنی طرف همچون گاو چیز میداند.(11)عباس=از عبس می آید

و به معنای اخمو, ترشرو و ترسناک.(12) کاظم=از کظم می آید و به معنای اول

 بودن,گنگ و بی زبان و خاموش.(13)هاشم=نان فروش دوره گرد.(14)

حیدر=مخلوط عربی و پارسی, حی یعنی زنده و در یعنی دریدن(کسی که انسانها را

 زنده زنده پاره میکند).(15) صغری= کوچک و پست و اصغر نیز از همین خانواده و

 ریشه صغرا است=کوچکتر. 

ادامه دارد.....: پیمان پایدار


 
*************************************************************
(*)"پایه گذار" این دین کثیف, همانا محمد,عمدتا با کپی کردن "اصول و رسومات",بخوان  خزعبلات, نوشته شدن در تورات-کتاب یهودیان-به جمع آوری قرآن پرداخت.همانطور که دکتر شفا در کتاب"تولد دیگرش" میگوید از این کتاب چهار چاپ متفاوت موجود بوده و "اصیل ترینش"جمع آوری شده توسط عثمان میباشد. 
                                                           
(+)او به خیال خام خویش خود را جزء "روشنفکران مذهبی "میپندارد.حال آنکه این دو مقوله با هم در تضاد کامل میباشند.در جائی دیگر گفته بودم:کسی که خرد دارد دین ندارد  و بالعکس,کسی که دین(و مذهب)دارد عاری از خرد است.                        

Wednesday, April 6, 2011

بعضی کتابها مسیر زندگی آدم ها رو عوض میکنه

سی و نه سال پیش بود,در یک روز گرم تابستانی , سومین کتاب نویسنده پر آوازه و فقیدمان صادق هدایت, بنام  فوائد گیاهخواری, را بدست گرفتم. شانزده سالی بیش نداشتم. از دو کتاب قبلی که ازش خوانده بودم(بوف کور و توپ مروارید) خیلی لذت برده بودم. تا به امروز به جرات میتونم بگم که یکی از معدود کتابهائی بوده که بدون وقفه ویک بند خوندم. آخه همیشه کند خوان بوده ام. واسه همینه که در انتخاب کتاب  وسواس خاصی بخرج میدم.( بجز سالهائی که در دانشگاه بودم و مجبور به خوندن کتابهای انتخابی استادهام). از اون نوع آدم ها هم نیستم که وقتی کتابی دست گرفتم وسطش ول کرده و به کنار بگذارم. (همونطور که وسط هیچ فیلمی هم بلند نشده و سینما را ترک نکرده ام ). باری, بدون شک خواندن این کتاب تاثیر شگرفی درمن گذارد و مسیر زندگی ام را برای همیشه عوض کرد. زیرا,همین که شرایط مادی (و معنوی) ش* فراهم شد,  گیاهخوار شدم

 بزبان دیگر بیش از سی و هفت سال است که بدن اینجانب دیگر آرامگاه لاشه های حیوانات نمی باشد.نا گفته نماند, اینکه گیاه خواری برای سلامتی نیز خوب می باشد و از دستاوردهای جانبی آنست, هیچ شکی نیست.اما من (همانطور که هدایت اذعان دارد) بخاطر احترام به اصالت بشریت و عشق به حیوانات, به عنوان بخشی از طبیعت, به این انتخاب رسیدم و نه بخاطر سالم بودن 

  لازم به یادآوری ست که صادق هدایت در کتابش با استناد علمی و نقل قولهای بیشماری از دکترها , زیست شناسان ومردم شناسان نه تنها ما را, به درستی, به گیاه خوار/میوه خوار بودن انسان رجوع میدهد; بلکه مدعی میشود که انسان با آغاز گوشت خواری طبیعتش نیز تغییر گردیده و (با خونخواری هر چه بیشتر) به جنگ و کشتار به مقوله ای طبیعی و عادی نگریسته و او این را همانا سقوط و نزول بشریت میخواند/میداند .(او حتی در بخشی از کتاب به ضررهای شکلات و قهوه نیز اشاره میکند وسعی میکند ما را از خوردن و نوشیدن آنها نیز برحذردارد

دست آخر و برای اختتام, به باز تکثیر یک "نامه مجازی"(ایمیل), که از  یکی از دوستان عزیزم(که البته و متاسفانه خودش گیاه خوار نیست) دریافت کرده ا م, می پردازم.جالب اینکه اکثریت این متن, وصد البته به زبانی دیگر, همان استدلال های نویسنده فقیدمان می باشد. یادش گرامی و راهش پویا و سبز باد   


پیمان پایدار

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++


انسان گياهخوار است يا گوشتخوار؟!!!؟
چند دلیل زیر مقداری از دلایل بسیار زیادی است که ثابت می کند انسان بطور
حتم جزو گیاهخواران می باشد و اشتباهاً از روی حرص، شاید هم بخاطر اجبار
در دورانی که یخبندان سطح کره زمین را پوشانده بود به این تغذیه غلط روی
کرد و تابکلی دست از این عادت مضرش بر ندارد روی سلامت و آرامش را نخواهد
دید. آنچه مسلم است در طبیعت هر چیز در جای خاص خودش قرار دارد. یک گیاه
برای مرداب درست شده و دیگری برای بیابان. ساختمان دهان یک جانور برای
چریدن است و دیگری برای دریدن. انسان موجودی نیست که ساختمان بدنش چیزی
مغایر با قوانین طبیعت باشد. او نیز زاده طبیعت است و
وابستگی نزدیکی به طبیعت داد. هر گاه او را رو یهمرفته با سایر جانوران
مقایسه کنیم می بینیم نه شبیه است به جانوران درنده و نه به حیوانات
چرنده. بلکه ساختمان بدن او بسیار نزدیک است به ساختمان میمونهای میوه
خوار.

دلیل اول

در طبیعت آن دسته از پستانداران که آب را هنگام نوشیدن لیس می زنند مثل
گربه، ببر، خرس و گرگ، گوشتخوار هستند و هر کدام که آب را می مکند یا
هورت می کشند مانند گاو، فیل و انسان گیاهخوار می باشند .

دلیل دوم

انسان و بقیه گیاهخواران قادرند آرواره پائین خود را بدون تکان دادن سر
علاوه بر بالا و پائین به طرفین نیز تکان دهند در حالیکه درندگان از
حرکات جنبی فکین که جهت آسیاب کردن دانه به گیاهخواران داده شده عاجز می
باشند

دلیل سوم

آرواره جانوران گوشتخوار دارای دندانهای شمشیری شکل هست که به دو دندان
نیش بزرگ برای پاره کردن مجهز است این آرواره ها بسیار پر قدرت و خرد
کننده می باشند، اما در گیاهخواران دندانها صاف و مسطح هستند و دندانهای
کلبی همسطح بقیه دندانهاست، آرواره ها ضعیف هستند و برای فشارهای شدید
طراحی نشده اند. نوع دندانهای انسان او را جزو لاینفک گروه گیاهخواران
قرار می دهد. (این تفاوت حتی در مینای دندانها هم مشاهده می شود) .

دلیل چهارم

در ساختمان بدن گوشتخواران بعلت قابلیت فساد پذیری سریع گوشت طول روده ها
کوتاه است تا حیوان بتواند هر چه زودتر آنرا دفع نماید. زیرا غذاهای
گوشتی پس از هضم در روده محیط بسیار مناسبی برای رشد باکتریهای مواد آلی
از هم پاشیده و فاسد شده بوجود می آورد. گیاهخواران منجمله انسان دارای
روده های درازی می باشند برای اینکه مواد غذایی به آهستگی مواد مغذی را
پس می دهند، و از اینجاست که تغایر غذای یک گوشتخوار با گیاهخوار مشهود
می گردد. تبدیل و هضم غذای گیاهخواران به وسیله انفعالات تخمیری با
همراهی دسته های مختلف میکروبهای گیاهی انجام می گیرد. با
این تفاوت که آن دسته از میکربها که برای گوشتخواران مناسب است برای
گیاهخواران مناسب نیست. حتی اگر بدن برای تعدیل آن کوشش کند. این ثابت می
کند گوشت یک غذای اشتباه و مضر برگیاهخواران می باشد .

دلیل پنجم

معده انسان و عضلات آن بسیار ظریف و حساس است و به هیچ وجه قادر به هضم
کامل غذاهای گوشتی نیست در حالیکه معده خشن گوشتخواران با عضلات پولادینش
کار اصلی هضم را انجام می دهد. این اساسی ترین دلیل برای هضم نکردن غذا،
یبوست و دل درد در آدمهائیست که از گوشت برای خوراک استفاده می کنند .

دلیل ششم

ترشح غده های معده و لوزالمعده انسان و بقیه حیوانات گیاهخوار به بافتهای
گوشت بسیار کم اثر است و نمی توانند قادر باشد مانند ترشحات غدد یک
درنده، گوشت (و همچنین استخوان حیوانات) را نرم و حل کنند.

دلیل هفتم

گوشت دارای ازت زیادی است که دفع آن از عهده کبد جانوران گیاهخوار ساخته
نیست و همین علت اصلی امراضی چون نقرس و ناراحتیهای کبدیست که بکرات نزد
افراد گوشتخوار دیده می شود، بوی بد دهان و بعضی از انواع سردردها و
سرگیجه ها نیز زائیده همین سبب است .

دلیل هشتم

انسان قادر نیست مانند حیوانات گوشتخوار از جسد حیوانات بطور کامل و
طبیعی استفاده کند. وقتی شیر، روباه یا هر حیوان دیگری طعمه اش را شکار
می کند فقط گوشتهای ران و سر و سینه آنرا نمی خورد بلکه گوشت، پوست و
استخوان را با هم می بلعد و با این کارش تعادلی از نقطه نظر احتیاجات
گوناگون بدن به مواد مختلف غذایی بر قرار می کند .

دلیل نهم

چاک دهان گوشتخواران بسیار عریض است بطوریکه می توانند هنگام بلعیدن آنرا
بحد زیادی بازنمایند، چاک کوچک دهان انسان دلیل محکم دیگری بر میوه خوار
بودن اوست .

دلیل دهم

چربیهای موجود در گوشت حیوانات به زحمت از بدن گیاه خواران دفع می گردد و
اغلب بصورت پیه در ناحیه های شکم، ران، باسن و غبغب مردم گوشتخوار ذخیره
می شود، همین چربیهاست که در جدار داخلی رگها جمع شده و حرکت خون را
نامنظم می سازد
سکته های قلبی حاصل این تغذیه اشتباه و شکم پرستانه است. مصرف چربیهای
گیاهی مثل روغن زیتون، آفتابگردان و غیره هیچوقت دیده نشده که عارضه ای
ایجاد کند .

دلیل یازدهم

حیوانات گوشتخوار می توانند به سرعت بدوند و شکار خود را در حال گریز
بگیرند اما انسان چون میوه خوار است، قادر به این کار نیست و در عوض به
راحتی دانه از گیاهان بر می چیند یا از درختان بالا میرود و برای خوراکش
میوه می کند .

دلیل دوازدهم

چشم گوشتخواران بر خلاف چشم انسان و دیگر جانوران گیاهخوار که نامتغییر
می باشد قادر است در تارکی ببیند و مردمکش کوچک و بزرگ شود.

دلیل سیزدهم

پروتئین حاصله از گوشت برای جذب شدن، معده انسان را به یک کار طاقت فرسا
وامی دارد در حالیکه پروتئین های نوع گیاهی راحت تر جذب شده و بدن انسان
و دیگر حیوانات گیاهخوار آنها را آسان تر قبول می کند.

دلیل چهاردهم

حیوانات گوشتخوار می توانند بوی جانوران دیگر را از خیلی دور استشمام
کنند. انسان اصلاً قادر به این کار نیست.

دلیل پانزدهم

تمام گوشتخواران قادرند برای بچنگ آوردن شکار، خود را اگر لازم باشد،
ساعتها (بی حرکت) پنهان کنند و بطور غریزی حیله های گوناگونی را برای
فریب دادن طعمه می دانند، انسان نه می تواند چند دقیقه جائی بند شود و نه
قادر است در جائیکه هموار نیست راه برود .

دلیل شانزدهم

طبع انسان چون میوه خوار است، همانگونه که گوشتخواران از دیدن اجساد خون
آلود اشتهایشان تحریک می شود او نیز از دیدن، بوئیدن و چشیدن میوه ها و
سبزیجات لذت می برد و خوشش می آید و در مقابل از دیدن اجساد خون آلود و
دل و روده در آمده حالش بهم می خورد و غمگین و ناراحت می شود. (درضمن
گیاهخواران و از جمله انسان بسیار علاقه مند اند که میوه ها را به صورت
خام بخورند، این در حالیست که خوردن گوشت خام برای انسان تهوع آور و غیر
قابل قبول می باشد.- انسان طبیعتاً از گشتن و خون گریزان است.)

دلیل هفدهم

میوه جات و سبزیجات خام از خاصیت شدید شفا بخشی و دفع میکروب برخوردارند
که برای سلامت انسان بسیار ضروریست. برعکس میوه ها و سبزیجات ، گوشت اکثر
اوقات ناقل ویروس ها و میکروبهای خطرناک است، بخصوص انواع و اقسام کرمها
معمولاً از راه گوشت به انسان منتقل شده در جدار روده می چسبند و شخص
گوشتخوار را مبتلا به کم خونی، زردی، رنگ پریدگی، لاغری، ضعف بنیه، پر
خوابی و بی حوصلگی می کنند. هر چند پختن تا حدودی این کرمها را از بین می
برد ولی تصور از بین بردن تمام این موجودات خطرناک از راه پختن یک راه
اساسی نیست زیرا که خیلی از آنها می توانند درجه حرارتهای
بسیار شدید را نیز تحمل کنند و تازه آنهائی که از بین می روند مواد زائد
سمی خود را همچنان باقی می گذارند و آن اکثریتی که از بین نمی روند در
بدن بسرعت رشد کرده و زندگی را بر شخص گوشتخوار تنگ می گردانند. اگر شما
نیز گوشتخوار هستید چه بسا که مبتلا به این کرما، ویروسها و انگلها بوده،
ولی خودتان از آن خبر نداشته باشید.

دلیل هجدهم

بزاق انسان و دیگر گیاهخواران جهت آماده کردن مواد نشاسته ای برای هضم در
دهان، دارای آمیلاز است، اما بزاق دهان گوشتخواران فاقد این ماده می باشد
.

دلیل نوزدهم

قسمتهای مختلف گوشت بطور وحشتناکی از اسید ئوریک (اوره) برخوردار است
مثلا یک کیلو گوشت گوساله دارای 30 گرین و یک کیلو جگر بیش از 40 گرین
اسید ئوریک دارد، در وضعیکه تمام اسید ئوریکی که بدن خود می سازد و دفع
می کند در روز از طریق کلیه ها فقط 6 گرین می باشد و اضافه بر این مقدار
کاری دشوار برای کلیه ها بوجود آورده شخص را به امراض گوناگون سخت که
ناشی از تراکم اسیدئوریک در بدن باشد مبتلا می سازد. این بیماریها تا
وقتی مریض به خوردن گوشت ادامه می دهد هرگز دیده نشده که علاج قطعی داشته
باشد .

دلیل بیستم

چرندگان و پرندگان گیاهخوار همدیگر را می شناسند و به مهربانی در کنار
یکدیگر می توانند زندگی کنند، مرغ و خروسها لابلای دست و پای گاو گوسفند
بدون آنکه ترسی به خود راه بدهند می لولند و دنبال دانه می گردند، اما
همینکه گرگ یا روباهی نزدیک شود به طور غریزی از آنجا می گریزند این حالت
در انسان هم دیده شده که از حیوانات درنده فرار کند .

دلیل بیست و یکم

دستهای انسان که به گروه گیاهخواران تعلق دارد برای دریدن ساخته نشده است
انگشتان دست او نشان میوه خوار بودن اوست، والا می بایست از پنجه هائی
برنده و تیز بر خوردار باشد .

دلیل بیست و دوم

کنترل حرارت بدن به دو طریق انجام می گیرد. یکی با عرق کردن و دیگری با
آویختن زبان از دهان و تنفس های سریع. کلیه گیاهخواران از طریق اول با
استفاده از مجراهای موجود در روی پوست خود و تمامی گوشتخواران به طریق
دوم با در آوردن زبان و تنفس سریع اینکار را انجام می دهند مثل سگ و گرگ
.
عرق کردن در گیاهخواران باعث دفع طبیعی سموم احتمالی موجود در گیاهانی که
گیاهخوار خورده خواهد شد و چنانچه انسانی از خوراک گوشتی استفاده کرده
باشد چون میزان سموم و مواد زائد از میزان طبیعی بالاتر می رود، عرق تن
او بد بود و متعفن خواهد گردید .

دلیل بیست و سوم

گوشتخواران تقریباً ده برابر گیاهخواران جوهر نمک (اسید هیدروکلوریک) در
بدن خود تولید می کنند که بیشتر در هضم قسمتهای استخوانی گوشت بکار گرفته
می شود. و با توجه به میزان جوهر نمک در بدن آدمی هرگز نمی شود او را یک
گوشتخوار به حساب آورد .

دلیل بیست و چهارم

انسان می تواند در رژیم غذایی خود گوشت را به سادگی حذف کند و در این
راستا ادعا می شود که رو به سلامت بیشتر هم خواهد گذاشت، ولی او هیچگاه
نمی تواند غذای طبیعی خود را که گیاهان می باشد حذف کند و به زندگی ادامه
دهد. این در حالیست که گوشتخواران می توانند بدون خوردن گیاه زندگی کنند
و سالم باقی بمانند


*********************************************************
زیر نویس

 (*)همین که , بعد از گرفتن دیپلم ,از ایران به قصد تحصیل زبان انگلیسی به انگلستان رفتم و از زیر فشارهای خانواده آزاد, زمینه تصمیم گیری مستقلانه برایم فراهم شد.هم اتاقی بودن با دانشجوی 27 ساله گیاهخوار دانمارکی در پانسیونی که زندگی میکردم از یکطرف و غذای مزخرف انگلیسی در خانه ی انگلیسی ها ی مقیم(در کنار و همزیستی با 12 نفر دیگر از دانشجویان زبان از اقصی نقاط دنیا) همان زمینه مادی و معنویی شد برای انتخابی تاریخی برای سالهای مدید زندگی.طبعا و بلافاصله از آن خانه کوچ کردم