Thursday, April 7, 2011

دم خروس یا قسم حضرت عباس: قسمت اول

از بدو بسر کار آمدن رژیم منفور اسلامی (آنهم از نوع ناب محمدی اش*,

یعنی توام با شکنجه و تجاوز و ترور دگر اندیشان) ضدیت ملایان مرتجع با

 فرهنگ , زبان و تاریخ ما ایرانیان نه تنها بیش از پیش عیان گردیده ,

 که زبانزد عام و خاص نیز شده است.اینان وقاحت و بیشرمی را به حد

 اعلی رسانده اند.راه دور نرویم و با مروری به نوشته یکی

از"متفکرترین", گوساله های اسلامی , یعنی همانا "آیت" گندیده

 مطهری, که جناب سروش(+)عمیقا شیفته و پیرو او میباشد, بپردازیم.این

 مردک بیسواد و بیمایه در کتاب" ِ نور ِ ملکوت ِ قرآن", جلد چهارم / بخش

 ِ ششم" در ضدیت خویش با  "زنده کردن لغات زبان پارسی باستانی "چنین

 می گوید: " انجمن‌ و مؤسّسه‌ای‌ بود برای‌ این‌ امور که‌ با وزارت‌ معارف‌ و فرهنگ‌ رابطه‌ داشت‌؛ و برای‌ از بین‌ بردن‌ لغات‌ عربی‌ و فرهنگ‌ اسلام‌ نهایت‌ سعی‌ و کوشش‌ را داشتند. و در اداره‌ی فرهنگستانی‌ که‌ پشت‌ مدرسه‌ی سپهسالار بود، برای‌ این‌ موضوع‌ مال‌‌ ملّت‌ بیچاره‌ را می‌خوردند و می‌بردند. نام‌  قبرستان‌ را گورستان‌، و اجتماع‌ را گردهمایی‌، و جمعه‌ را آدینه‌، و وسائل‌ ارتباط‌ جمعی‌ را رسانه‌های‌ گروهی‌، ...


اینها همه‌ برای‌ دور کردن‌ مردم‌ از لغات‌ قرآن‌ است‌. برای‌ قطع‌ رابطه‌ و بریدن‌ با نهج‌ البلاغه‌ است‌. برای‌ عدم‌ آشنایی‌ مردم‌ به‌ جمعه‌ و جماعت‌ است‌. برداشتن‌ «طاء» از کلمات‌ و به جای‌ آن‌ «تاء» نهادن‌، مانند تبدیل‌ کتابت‌ لفظ‌ طهران‌ به‌ تهران‌ روی‌ همین‌ زمینه‌ است‌ ... 
برای‌ ریاضیات‌ از جبر و حساب‌ استدلالی‌ و فیزیک‌ و شیمی‌ در نمره‌ی امتحانی‌ ضریب‌ می‌گذارند؛ و برای‌ عربی‌ نه‌ تنها ضریب‌ نمی‌گذارند، آن قدر آن را بدون‌ اهمّیت‌ و در درجه‌ی پست‌ می‌گذارند که‌ وجود و عدمش‌ مساوی‌ می‌باشد.... 
این همه‌ سر و صدا برای‌ عظمت‌ فردوسی‌، و جشنواره‌ و هزاره‌ و ساختن‌ مقبره‌، و دعوت‌ خارجیان‌ از تمام‌ کشورها برای‌ احیاء شاهنامه‌، و تجلیل‌ و تکریم‌ از این‌ مرد خاسر زیان‌ بُرده‌ی تهیدست‌ برای‌ چیست‌؟! برای‌ آن است‌ که‌ در برابر لغت‌ قرآن‌ و زبان‌ عرب‌ که‌ زبان‌ اسلام‌ و زبان‌ رسول‌ الله‌ است‌، سی سال‌ عمر خود را به‌ عشق‌ دینارهای‌ سلتان‌ محمود غزنوی‌ به‌ باد داده‌ و شاهنامه‌ی افسانه‌ای‌ را گرد آورده‌ است‌ ...تبلیغات‌ برای‌ فردوسی‌ و شاهنامه‌، تبلیغات‌ علیه‌ اسلام‌ است‌. فردوسی‌ با شاهنامه‌ی افسانه‌ای‌ خود که‌ کتاب‌ شعر (یعنی‌ تخیلات‌ و پندارهای‌ شاعرانه‌) است‌ خواست‌ باطلی‌ را در مقابل‌ قرآن‌ عَلم‌ کند؛ و موهومی‌ را در برابر یقین‌ برسر پا دارد. خداوند وی‌ را به‌ جزای‌ خودش‌ در دنیا رسانید و از عاقبتش‌ در آخرت‌ خبر نداریم‌. خودش‌ می‌گوید:

بسی‌ رنج‌ بردم‌ در این‌ سال‌ سی /

عجم‌ زنده‌ کردم‌ بدین‌ پارسی‌ /
چو از دست‌ دادند گنج‌ مرا /
نبد حاصلی‌ دسترنج‌ مرا/
 ما در زمان‌ خود هرکس‌ را دیدیم‌ که‌ خواست‌ عجم‌ را در برابر اسلام‌ عَلم‌ کند، و لغت‌ پارسی‌ را در برابر قرآن‌ بنهد، با ذلّت‌ و مسکنتی‌ عجیب‌ جان‌ داده‌ است‌. فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی‌ الابْصَار!

از این مسخره تر همانا مطلب زیراست که اخیر در "یو توب"( صفحه فوق العاده

 زیبای ویدوئی مجازی) دیدم. یکی از این ملا های گوساله (که اسمش یادم نیست)در

 مصاحبه تلویزیونی در صدا و سیمای ارتجاع ادعا میکرد که "زبان پارسی زبان کفر

 و زبان عربی زبان بهشتی-آسمانی ست" . بنظرم این از مستعصل ترین خزعبلاتی

بود که تا به حال از این بیشعوران قرون وسطی شنیده بودم.زهی حماقت!!  

 به دیگر سخن,هنوز این آقایان نفهمیده اند که تلاشهای این جانیان قرون وسطی برای تغییر زبان و فرهنگ ما , توسط این خود شیفته گان تازی زده, اگر میخواست کارائی داشته باشه که تا حالا میداشت. وتازه اینان, بعد از هزار و چهار صد  سال, مجبور نمیشدند که گلو خودشونو جر بدن وچنین و چنان فغان کنند و فتوا پشت فتوا صادر کنند !!

  همانطور که در مقاله قبلی("ویژگی ضد اسلامی تئوری آنارشیستی انقلاب ایران") آورده شد, ضدیت ما ایرانیان, درناخودآگاه تاریخی مان(که دراشعار شاعرانمان نمود بارز آن مشهود است) با اسلام و زبان و فرهنگ تازیان ید طولانی دارد.پس یاوه گوئی های اینان خریداری جزهمان قشر ملا یان و حامیان سر سختشان ندارد و بس: یعنی باج بگیران بی کله!

 یادمان نرفته وقتی شاعر فقید و مبارزمان احمد شاملو, در سخنرانی تاریخیش در سانفرانسیسکو در سال 1367-1989, با نقب زدن به ایرانیان خارج کشور از "دلواپسی هائی" حرف میزد که میبایستی آویزه گوشمان کرد.او بدرستی میگفت:"ایرانی بودن به این معنی نیست که دور هم جمع شد و خورشت قورمه سبزی خورد و فال حافظ گرفت". (بماند که برای او این کار ما ایرونی ها هم بغایت بی معنی بود وهم حاکی از لوث کردن اصالت اشعار حافظ). کم کاری و وقت خویش را به بطالت گذراندن ایرانیان خارج کشوراز هم وغم های این آزاده مرد بود.او همچنین  گفت:"شما هائی که در خارج هستید ازامکانات وسیع علمی-مطالعاتی برخوردارید و میبایستی از آزادی پیرامونتان  بیشترین استفاده را بکنید....شما مسئولیت خطیری بر دوشتان گذارده شده و در مقابل تاریخ پاسخگو هستید...." 

باری,در اینجا قصد من از این نوشتار همانا گذری هر چند کوتاه به نشریات و صفحه

 ("سایت")های مجازی ست که  با "دفاع از زبان پارسی وتاریخ ما قبل اسلام" سعی

 کرده و میکنند  که با دیدی انتقادی به شرایط کنونی حاکم بر ایران برخورد کنند.

 مثلا از نام هائی عربی که ما ایرانیان  بر روی فرزندان خویش میگذاریم بدون اینکه

به معانی آن آگاهی کامل داشته باشیم سخن رفته و میرود.در زیر به تعدادی از آنان

 اشاره میکنم:(1) غلام, از غلم می آید که به معنای بهره وری جنسی از پسر بچه ها

 بردن!(2) خدیجه=سقط جنین شتر(3)حفصه=هسته خرما و یا زن سیاه و زشت.(4)

بتول=زنی که هوس مرد و همخوابگی دارد.(5) سمیه=از سم می آید و به اندازه

زهری که در چیزی باشد می گویند.(6) سکینه=بانوی گدا و خوار و بیچاره(مسکین

نیز با این نام هم خانواده می باشد).(7) رقیه=از ریشه رق می آید, و به مهنای افسون

و جادو و نیرنگ است.(8)عذرا=بهر آن چیزی که سوراخ شده باشد می گویند.(9)

جعفر=ماده شتری که شیر بسیار داشته باشد.(10)باقر=از خانواده بقره می باشد و به

گاو نر چاق میگویند و اعراب جاهلی به کسی که خیلی چیز می فهمیده است نیز

میگفته. باقر العلوم یعنی طرف همچون گاو چیز میداند.(11)عباس=از عبس می آید

و به معنای اخمو, ترشرو و ترسناک.(12) کاظم=از کظم می آید و به معنای اول

 بودن,گنگ و بی زبان و خاموش.(13)هاشم=نان فروش دوره گرد.(14)

حیدر=مخلوط عربی و پارسی, حی یعنی زنده و در یعنی دریدن(کسی که انسانها را

 زنده زنده پاره میکند).(15) صغری= کوچک و پست و اصغر نیز از همین خانواده و

 ریشه صغرا است=کوچکتر. 

ادامه دارد.....: پیمان پایدار


 
*************************************************************
(*)"پایه گذار" این دین کثیف, همانا محمد,عمدتا با کپی کردن "اصول و رسومات",بخوان  خزعبلات, نوشته شدن در تورات-کتاب یهودیان-به جمع آوری قرآن پرداخت.همانطور که دکتر شفا در کتاب"تولد دیگرش" میگوید از این کتاب چهار چاپ متفاوت موجود بوده و "اصیل ترینش"جمع آوری شده توسط عثمان میباشد. 
                                                           
(+)او به خیال خام خویش خود را جزء "روشنفکران مذهبی "میپندارد.حال آنکه این دو مقوله با هم در تضاد کامل میباشند.در جائی دیگر گفته بودم:کسی که خرد دارد دین ندارد  و بالعکس,کسی که دین(و مذهب)دارد عاری از خرد است.                        

No comments:

Post a Comment