Sunday, April 24, 2011

یک شعر از ارنستو کاردنال(+) کشیش و چریک ساندنیستائی و وزیر اسبق فرهنگ در دولت "انقلابی ساندنیستا "- نیکاراگوئه- در سال 1980

(*)باغ وحش در ایکیتوس    

پس از بازدید از حیوانات آمازون
پلنگ بزرگ خفته
زرد رنگ با چهار خانه های سیاه

میمون های کوچک در نزاعی دروغین
در میان شاخه های درخت 

طوطی های پوشیده شده به پرچم
کاهلی با پنجه های وحشتناک
اما ضعیف

توکانی عجیب و غریب در پس نوک تیزش
بمانند غنچه گلی(**)

هلیکونیاس

مار کلفت بوا بمانند شلنگ آتش نشانی
در حال باز شدن
تزئین شده به دنده های اینکاها
مارمولک بزرگ
و توپوگرافی نا هموار آن با قله بالا
لاک پشتان نشئه هر کدام بر روی سنگی
سمور الاستیک کشیده شده تا حد اعلا
راهنمای بومی نه ساله
از روی زمین گلبرگ بلندی برداشت

سرخ رنگ
افتاده شده از درختی
و بمن گفت:

"لمسش کن , بمانند پوست پلنگ نرم است"
والبته نرم بود بمانند پوست ابریشم با
چهار خانه های سیاه
که دستش نمیزنیم
***********************************
ترجمه از:پیمان پایدار
_______________________________________________________
(*)باغ وحش ایکیتوس(Zoologico de Iquitos)
(+) مجله ی کانادائی ادبیات جهانی امروز در شماره ژوئن 2006خویش شعری الهام گرفته شده از بازدید  شاعر نیکاراگویه ای به باغ وحش در 'کیستو کوچا'(*+) ایکیتوس بچاپ رساند '
(+*)Quistococha'---(فرهنگ لغات آکسفورد این را گل تازه/خشک و وحشی نیز میگوید**)

No comments:

Post a Comment