آدمها ذرّه ذرّه محو میشوند، آرام... بی
صدا... و تدریجی(*)
همان آدمهایی که هر از گاهی پیغام کوچکی برایت میفرستند، بی هیچ انتظار جوابی، فقط برایِ آنکه بگویند هنوز هستند؛ برای آنکه بگویند هنوز هستی و هنوز برای آنها مهمترینی..
همان آدمهایی که روزِ تولد تو یادشان نمیرود. همانهایی که فراموش میکنند که تو هر روز خدا آنها را فراموش کرده ای. همانهایی که برایت بهترین آرزوها را دارند و میدانند در آرزوهای بزرگِ تو کوچکترین جایی ندارند..
همان آدمهایی که همین گوشه کنارها هستند برای وقتی که دل تو پر درد میشود و چشمان تو پر اشک. که ناگهان از هیچ کجا پیدای شان میشود، در آغوشت میگیرند و میگذراند غمِ دنیا را رویِ شانههای شان خالی کنی. همانهایی که لحظهای پس از آرامشت، در هیچ کجای دنیای تو گم میشوند و تو هرگز نمیبینی، سینه ی سنگین از غمِ دنیا را با خود به کجا میبرند..
همان آدمهایی که آنقدر در ندیدن شان غرق شدهای که نابود شدن لحظههایشان را و لحظه لحظه نابود شدن شان را در کنار خودت نمیبینی... همانهایی که در خاموشیِ غم انگیز خود، از صمیمِ قلب به جایِ چشمان تو میگریند، روزی که بفهمی چقدر برای همه چیز دیر شده است.
نیکی فیروزکوهی
همان آدمهایی که هر از گاهی پیغام کوچکی برایت میفرستند، بی هیچ انتظار جوابی، فقط برایِ آنکه بگویند هنوز هستند؛ برای آنکه بگویند هنوز هستی و هنوز برای آنها مهمترینی..
همان آدمهایی که روزِ تولد تو یادشان نمیرود. همانهایی که فراموش میکنند که تو هر روز خدا آنها را فراموش کرده ای. همانهایی که برایت بهترین آرزوها را دارند و میدانند در آرزوهای بزرگِ تو کوچکترین جایی ندارند..
همان آدمهایی که همین گوشه کنارها هستند برای وقتی که دل تو پر درد میشود و چشمان تو پر اشک. که ناگهان از هیچ کجا پیدای شان میشود، در آغوشت میگیرند و میگذراند غمِ دنیا را رویِ شانههای شان خالی کنی. همانهایی که لحظهای پس از آرامشت، در هیچ کجای دنیای تو گم میشوند و تو هرگز نمیبینی، سینه ی سنگین از غمِ دنیا را با خود به کجا میبرند..
همان آدمهایی که آنقدر در ندیدن شان غرق شدهای که نابود شدن لحظههایشان را و لحظه لحظه نابود شدن شان را در کنار خودت نمیبینی... همانهایی که در خاموشیِ غم انگیز خود، از صمیمِ قلب به جایِ چشمان تو میگریند، روزی که بفهمی چقدر برای همه چیز دیر شده است.
نیکی فیروزکوهی
****************************
(*)این متن زیبا رو دیروز از دوست عزیزی ,که طی بیش از 5سال و نه چندان دور-هر از گاهی- اوقات خوشی را با هم در شهر بوستون(همانجائی که هفته گذشته جهانیان حادثه غم انگیز بمب گذارئی , را که با عملیاتی از قبل تحریک و سازماندهی شده توسط اف بی آی, در خط پایان ماراتن شهر توسط دو جوان "مسلمان" - و به کشته شدن سه نفر انجامید- نظاره کردند) گذرانیدیم, دریافت کردم. از او بینهایت ممنونم ~ بهترینها نثار او و تمامی دوستان و رفقای خوبم .
زنده با عشق - زنده باد آزادی- و زنده باد آنارشی
زنده با عشق - زنده باد آزادی- و زنده باد آنارشی
No comments:
Post a Comment