ژیژاک و آخرین خزعبلات مشعشعانه اش
مقاله جدید ژیژاگ, در صفحه "نیواستیتزمن دات کام", ( که در زیر متن کامل آن به انگلیسی آورده شده) , بنام "شهامت ساده تصمیم گیری: قدردانی چپ گرایانه از مارگارت تاچر" آخرین و مهمترین سند لنینیست تعفن آور, از بلوک شرق سر در آورده ,ایست که در استیصال و دشمنی با تنها اندیشه چپ انقلابی, بخوان آنارشیستی ,برای بار چندم اسلحه اش را از رو بسته و قلدر مابانه,هر چند به خیال خام خویش "اندیشمندانه" و "فیلسوفانه", شخصیت خودشیفته و بدرک واصل شده منصور حکمت (*)"خودمان" را در ذهنمان تداعی میکند!! چرندیات فیلسوف "مد روز" لنینیستهای دو آتیشه خاک بر سر و ضد انقلابی, اینبار اما در پس مرگ مارگارت تاچر فاشیست مسلک , یکی از بنیانگذاران سیاستهای متاخر سرمایه داری امپریالیستی ,بخوان نئو لیبرالیسم فوق ارتجاعی, به جهانیان ارزانی گردیده شده.
در این مقاله او از نیاز به داشتن رهبری چون تاچر اما از نوع چپ آن داد سخن سر میدهد. او صاف و پوست کنده میگوید که برای بدست آوردن آزادی انقلابیون چپ به رهبریت کسی و با کالیبری چون "تاچر ولی در جهت مخالف سیاستهائی که او برگزیده بود" نیازمند هستند!! انقلابیون ضد سرمایه داری و توده های تحت ستم چقدر باید بدبخت باشند که شخصیت جوجه فاشیستی چون تاچر میبایست "نمونه رهبریت انقلابی" برای تحقق بخشیدن به آرمانهای بشریشان گردد!!
کمی پائینتر او, در کنار انداختن بادی در غبغب, با تائید, از فیلسوف سیاسی راستی چون والتر لیپمن(+)یاد میکند و نقل قول می آورد: والتر از " شهروندان گوسفند نمائی" صحبت میکند که نیاز مبرمی به "رهبری ای از طبقه خاص که منافعشان فراتر از محله میرود" دارند !! و یا در جائی دیگر در مورد فیلسوف ورشکسته ای چون آلن بادیو(+*) , که از نیاز جامعه بداشتن "رهبر"ی(**) که بمانند نان شب برای پیشبرد امورات واجب تر است روده درازی میکند, دم میزند .
بزبانی ساده تر, تبار فکری ژیژاک بر میگردد بر بینش فیلسوفان کلاسیک یونان باستان که بهترین سیستم و شیوه کشور داری را در "دموکراسی" نماینده مآب جویا میشدند و نقش نخبه گان رهبری کننده را نیز با مخلوطی از "شخصیت آهنین مارگارت تاچری" مورد تقدیر قرار داده و لازم میداند... زهی وقاحت!!
دست آخر او, با کمال بیشرمی و بمانند همیشه, با خصومت لنینیست مآبانه ,عرصه را بخود تنگ دیده و بر خلاف تمامی تجربیات مثبت و آموخته هائی از پراتیک آنارشیسم انقلابی 13 سال گذشته در جهان, از مبارزین در ضدیت با "سازمان جهانی تجارت" در سال 1999 سیاتل گرفته تا جنبش زاپاتیستا در چیاپاس و اواهاکا در مکزیک و یونان و از آرژانتین و بولیوی.... گرفته تا جنبش اشغال نیویورک در سال 2012 که به همه جا کشید و اخیرا نیز به تونس و مصر..., چرندیاتی را بلغور میکند که طبعا و صرفا خشنودی هم پیمانان امپریالیسم سرمایه دارانه اش (و روشنفکران پنتاگون و موساد مسلک) را بدنبال دارد!! مهمترین جمله مقاله اش, که عصاره کل بینش ارتجاعیش را خلاصه میکند, را میتوان بگونه خیلی "رسا" و آشکار و بدون هیچ زرق و برقی در زیر خواند :
"این اسطوره غیر نماینده گرایانه و خود سازماندهی کننده است که آخرین تله میباشد,عمیقترین توهمی که می باید ساقط شود,که رد کردنش مشکلترین است".
(+) Walter Lippman / (+*)Alain Badiou / (**) Master
********************************************
www.newstatesman.com
مقاله جدید ژیژاگ, در صفحه "نیواستیتزمن دات کام", ( که در زیر متن کامل آن به انگلیسی آورده شده) , بنام "شهامت ساده تصمیم گیری: قدردانی چپ گرایانه از مارگارت تاچر" آخرین و مهمترین سند لنینیست تعفن آور, از بلوک شرق سر در آورده ,ایست که در استیصال و دشمنی با تنها اندیشه چپ انقلابی, بخوان آنارشیستی ,برای بار چندم اسلحه اش را از رو بسته و قلدر مابانه,هر چند به خیال خام خویش "اندیشمندانه" و "فیلسوفانه", شخصیت خودشیفته و بدرک واصل شده منصور حکمت (*)"خودمان" را در ذهنمان تداعی میکند!! چرندیات فیلسوف "مد روز" لنینیستهای دو آتیشه خاک بر سر و ضد انقلابی, اینبار اما در پس مرگ مارگارت تاچر فاشیست مسلک , یکی از بنیانگذاران سیاستهای متاخر سرمایه داری امپریالیستی ,بخوان نئو لیبرالیسم فوق ارتجاعی, به جهانیان ارزانی گردیده شده.
در این مقاله او از نیاز به داشتن رهبری چون تاچر اما از نوع چپ آن داد سخن سر میدهد. او صاف و پوست کنده میگوید که برای بدست آوردن آزادی انقلابیون چپ به رهبریت کسی و با کالیبری چون "تاچر ولی در جهت مخالف سیاستهائی که او برگزیده بود" نیازمند هستند!! انقلابیون ضد سرمایه داری و توده های تحت ستم چقدر باید بدبخت باشند که شخصیت جوجه فاشیستی چون تاچر میبایست "نمونه رهبریت انقلابی" برای تحقق بخشیدن به آرمانهای بشریشان گردد!!
کمی پائینتر او, در کنار انداختن بادی در غبغب, با تائید, از فیلسوف سیاسی راستی چون والتر لیپمن(+)یاد میکند و نقل قول می آورد: والتر از " شهروندان گوسفند نمائی" صحبت میکند که نیاز مبرمی به "رهبری ای از طبقه خاص که منافعشان فراتر از محله میرود" دارند !! و یا در جائی دیگر در مورد فیلسوف ورشکسته ای چون آلن بادیو(+*) , که از نیاز جامعه بداشتن "رهبر"ی(**) که بمانند نان شب برای پیشبرد امورات واجب تر است روده درازی میکند, دم میزند .
بزبانی ساده تر, تبار فکری ژیژاک بر میگردد بر بینش فیلسوفان کلاسیک یونان باستان که بهترین سیستم و شیوه کشور داری را در "دموکراسی" نماینده مآب جویا میشدند و نقش نخبه گان رهبری کننده را نیز با مخلوطی از "شخصیت آهنین مارگارت تاچری" مورد تقدیر قرار داده و لازم میداند... زهی وقاحت!!
دست آخر او, با کمال بیشرمی و بمانند همیشه, با خصومت لنینیست مآبانه ,عرصه را بخود تنگ دیده و بر خلاف تمامی تجربیات مثبت و آموخته هائی از پراتیک آنارشیسم انقلابی 13 سال گذشته در جهان, از مبارزین در ضدیت با "سازمان جهانی تجارت" در سال 1999 سیاتل گرفته تا جنبش زاپاتیستا در چیاپاس و اواهاکا در مکزیک و یونان و از آرژانتین و بولیوی.... گرفته تا جنبش اشغال نیویورک در سال 2012 که به همه جا کشید و اخیرا نیز به تونس و مصر..., چرندیاتی را بلغور میکند که طبعا و صرفا خشنودی هم پیمانان امپریالیسم سرمایه دارانه اش (و روشنفکران پنتاگون و موساد مسلک) را بدنبال دارد!! مهمترین جمله مقاله اش, که عصاره کل بینش ارتجاعیش را خلاصه میکند, را میتوان بگونه خیلی "رسا" و آشکار و بدون هیچ زرق و برقی در زیر خواند :
"این اسطوره غیر نماینده گرایانه و خود سازماندهی کننده است که آخرین تله میباشد,عمیقترین توهمی که می باید ساقط شود,که رد کردنش مشکلترین است".
"It is this myth of non-representative direct self-organisation which is the last trap, the deepest illusion that should fall, that is most difficult to renounce."
صد البته که رد کردنش نه تنها مشکل که غیر ممکن هست چرا که خود توده ها به پیش میبرندشان و دست شما قدرت طلبان فرصت طلب را نیز قطع خواهند گرداند !!
آری, این آخرین ترکش فیلسوف چپ نمای بورژوا مسلکی ست که بالاخره حرف آخرش را زد و خیال همه ما را راحت کرد. تنها و تنها آینده جنبشهای ضد سرمایه داری برهبری خود توده ها و بدون ناجی و رهبر است که در تحلیل نهائی مشت محکمی بر پوزه این اقتدارگر عصر ما خواهد زد . مارکس و لنین ش چه گلی به سر تاریخ تراژیک مبارزات ضد سرمایه داری زدند که این کمدین در تکرارش بخواهد بزند.این گوی و این میدان آقای شیشکی, ببخشید منظورم
ژیژاکی بود .
پیمان پایدار
************************
(*)کسی که پیروانش او را لنین ایران میدانند و میخوانند (خنده حضار) و رهروانش در"دور از وطن", بدون داشتن دست بر آتش مبارزه حاد طبقاتی وطبعا با جبر دیالکتیکی تاریخ به چندین و چند شقه تقسیم گردیده اند, تازه آنهم بشکل احزاب خانوادگی و شبه فئودالی در سرزمین "از ما بهترونی"چون سوئد, و غرق در پولهای باد آورده احزاب سوسیال دموکراسی اروپائی و سازمانهای غیر انتفاعی, با کمال پرروئی (سنگ پا قزوینه) سعی در نوشتن نسخه برای طبقه کارگر میکنند و اجرای به اصطلاح انقلاب "موفقیت آمیز سوسیالیستی " از تبعید را هم وعده سرخرمن میدهند .(+) Walter Lippman / (+*)Alain Badiou / (**) Master
********************************************
www.newstatesman.com
No comments:
Post a Comment