شعری از: فروغ فرخزاد
شراره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می برد،مرا به دام می کشد
نگاه کن تمام آسمان من پر از شهاب می شود
تو آمدی ز دورها و دورها، زسرزمین عطرها و نورها
نشانده ای مرا کنون به زورقی، زعاج ها، زابرها، بلورها...
مرا ببر امید دلنواز من، ببر به شعرها و شورها
به راه پر ستاره می کشانیم، فراتر از ستاره ها می نشانیم
نگاه کن من از ستاره سوختم، لبالب از ستاره گان تب شدم
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل، ستاره چین برکه های شب شدم
چه دور بود بیش از این زمین ما، به این کبود غرفه های آسمان
کنون به گوش من دوباره می رسد، صدای تو صدای بال برفی فرشتگان
نگاه کن که من کجا رسیده ام، به کهکشان به بیکران به جاودان
کنون که آمدیم تا به اوج ها، مرا بشوی با شراب موج ها
مرا بشوی با شراب موج ها، مرا بپیچ در حریر بوسه ها
مرا بخواه در شبان دیر پا، مرا دگر رها مکن مرا از این ستاره ها جدا مکن
نگاه کن که موم شب به راه ما، چگونه قطره قطره آب می شود
صراحی سیاه دیدگان من، به لای لای گرم تو
لبالب از شراب خواب می شود، به روی گاهواره های شعر من
نگاه کن تو می دمی و آفتاب می شود
مرا به اوج می برد،مرا به دام می کشد
نگاه کن تمام آسمان من پر از شهاب می شود
تو آمدی ز دورها و دورها، زسرزمین عطرها و نورها
نشانده ای مرا کنون به زورقی، زعاج ها، زابرها، بلورها...
مرا ببر امید دلنواز من، ببر به شعرها و شورها
به راه پر ستاره می کشانیم، فراتر از ستاره ها می نشانیم
نگاه کن من از ستاره سوختم، لبالب از ستاره گان تب شدم
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل، ستاره چین برکه های شب شدم
چه دور بود بیش از این زمین ما، به این کبود غرفه های آسمان
کنون به گوش من دوباره می رسد، صدای تو صدای بال برفی فرشتگان
نگاه کن که من کجا رسیده ام، به کهکشان به بیکران به جاودان
کنون که آمدیم تا به اوج ها، مرا بشوی با شراب موج ها
مرا بشوی با شراب موج ها، مرا بپیچ در حریر بوسه ها
مرا بخواه در شبان دیر پا، مرا دگر رها مکن مرا از این ستاره ها جدا مکن
نگاه کن که موم شب به راه ما، چگونه قطره قطره آب می شود
صراحی سیاه دیدگان من، به لای لای گرم تو
لبالب از شراب خواب می شود، به روی گاهواره های شعر من
نگاه کن تو می دمی و آفتاب می شود
No comments:
Post a Comment